❣️عشق بینهایت فصل 4 پارت 1❣️

مرینت : الیا رفت به هرحال اون نمیتونست کمکم کنه با نا امیدی رفتم تو بالکن که با چهره ی شخصی رو به رو شدم.....کت نوار😶 برگشت و نگام کرد از دیدنم جا خورد و بهم گفت : او سلام مرینت ببخشید اومدم اینجا الان میرم که دستش رو گرفتم و گفتم : نه لطفا بمون کت نوار با حالتی تعجب کرده به صورتم خیره شد و گفت : چه اتفاقی افتاده مرینت؟

بهش گفتم : خب امروز با دوستام یه قرار گذاشتیم که بریم بستنی بخوریم اما یکی از همکلاسی هام نمیتونه بیاد و من واقعا بابت این موضوع ناراحتم و دنبال راه حلم تا پدرش رو راضی کنم اما...اما نمیشه😔کت نوار : حتما داره درمورد من حرف میزنه چون تنها کسی که پدرش اجازه نداد امروز با دوستاش بره بیرون بستنی بخوره بنده بودم😑 و از طرفی هم برام عجیبه چرا مرینت باید برای من ناراحت بشه؟؟؟؟«😐😐 واقعا هنوز نمیفهمییییییییییییییی😑😑😑😑»

اولللللل بلایکککککککککککک😁😁😁ناظر منتشر کنننن

کت نوار : گوش کن مرینت.....تو واقعا خیلی دختر مهربونی هستی و بنظرم تو میتونی موفق بشی نا امید نشو مرینت : وا..وا..واقعا؟؟؟؟؟کت نوار : اهوم مرینت : اما من اینشکلی فکر نمیکنم من دست پا چلفتی و مسخره ام و اصلا به هیچ دردی نمیخورم😔😢کت نوار امد سمتم و شونه هام رو محکم گرفت و سمت خودش برگردوند و گفت : اینطوری فکر نکن مرینت تو خاصی و مهربون تو دختر خیلی خوبی هستی کسی هستی که به همه کمک میکنه و همیشه خیرخواهی و من مطمینم موفق میشی قیافه مری : 😳😲😀😃😍 مرینت : م...مر..سی«همین کم مونده بود مرینت جلو کت نوار لکنت زبون بگیره😐😑😂» کت نوار : من دیگه باید برم موفق باشی خداحافظ🙂مرینت : خ..خداح..خداحافظ😊

خب تمامممم😐😐😐😑😑

بچه ها بابت اینکه خیلی دیر مینویسم معذرت میخوام راستی عیدتون هم پیشاپیش مبارک امیدوارم سال خوبی رو شروع کنید و همیشه سالم و سلامت باشید بای👋🏻