
سیلام اومدم با پارت پنجمش
از زبون ایسول : ای خدا لعنتش بکنه این شانس رو یعنی چی اخه پسره میخواد ازدواج کنه اونم باکی ای بابا حالا ولکن .بزار برم یه سر خونه جینهو ببینم چه خاکی باید سرهم بکنیم .....توعالم هپروت بودم که با صدای ..داد ننه جون گیرامی که میگفت غذا سوخت ...قشنگ از جا پریدم ..ایش خدا ..یه جیغی کشیدم ..فوری گند کاریم رو تحویل ننه جونم دادم تا درستش کنه بعدم دویدم بالا تا اماده شم بریم به سوی بدبختی .هی خدا ..حالا شما برو اون طرف تر ...
از زبون جینهو : وسط حال خونه نشسته بودم داشتم یه چی باسه اینکه استرس و حرصمو بخوابونه کوفت میکردم ...طبق معمول یه خانوم خدمتکارم که هی بگیم ونگیم میاد اینجا خونه رو تمیز میکنه ..ای بابا الانم که بابا رفته شرکت ..نمیدونم انتهای این قضیه چی میشه ..ولی این دیگه خودش یه بدبختی هست ....نیم ساعت بعد : همین طور نشسته بودم که صدای زنگ خونه بلند شد ومصادفش شد ورود ایسول ..با عجله اومد سمتم .......مکالمه دونفره بین این دوتا خربزه اسکل ...( میدونید چرا خو اخه این دختره جینهو خیلی خره که جیمین موچی مارو نخواد خب حالا زیادی فازیدم شما به دل نگیرید برید ادامه داستان بخونید ),......ایسول : سلام خوبی خوشی چرا اینطوری دمقی باز بابا بیا دوباره باس یه راهی پیدا می کنیم ..بابا اه دوباره ابغوره گرفتش اهههههه .....جینهو : خره اخه چه راه حلی عمو به قران بابام دیشب میخواست کلمو بکنه ...ولی خدا رو شکر خدا بهم رحم کرد ...ایسول : پاشو ببینم بدو ..تا نزدم سیمه اخر ...ببین من یه فکری دارم تا این قضیه ای که منو انداختنش قشنگ وسط نقره داغه حل بشه ....جینهو : ها زود باش بگو ببینم ...خب خلاصش بکنم سیتون که ایسول خان نقشه اش گفت حالا پیش به سوی بدبختی
از زبون جیمین : ساعت هول وهوش ۱۰ صبح بود باید برای یه مراسم مهم اماده میشدم به همراه پدر بزرگ گیرامی .....خیلی وقت بود که از اون دختر خبری نداشتم خانوم جینهو رو میگم حالا شما ولکن ..بعد امادن شدنم میخواستم سمت در برم که برم محل مراسم که گوشی گیرامی شروع کرد به زنگ خوردن ..اوه خانوم جینهو بود ...شروع کردم مکالمه باهاش که گفتش میخواد ببینمت ...هی امروز نمیتونستم وگفتم شب همدیگرو ملاقات کنیم خب برید .پارت بعد ...
از زبون ایسول : ای خدا لعنتش برخر مگس معرکه لعنت اخه یعنی چی که الان میخوایم ببینمت باید کار داشته باشی البته خوب من زیادی کار ندارم ... پس برم بسوزم و بسازم ....به جینهو قضیه رو درمیون گذاشتم تا شب ...ببینم چی میشه ... از زبون جینهو : به همراه جینهو رفتیم سمت یه کافی که هردومون یه چیزی کوفت کنیم از من جمله خودم که فشار و استرس نداشته سرپاشم .ولی نمیدونم این ایسول چرا اینقدر خونسرده خدا میدونه
..........پارت بعد ......
خب اینم تا اینجای داستان رو داشته باشید امیدوارم که خوشتون بیاد ..دیگه مغزم نمیکشه پس دیگه خداحافظ تا بعد ادامه داستان در پارت بعد ...لایک و کامنت هم یادتون نره ...نظرتون رو بگید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پارت بعد
ممنون
عالیییی
ممنون
عالیییییی🍓
ممنون
عالی پارت بعد
ممنون از همگی که تست رو انجام دادید حتما پارت بعد رو میزارم
عالیییی بعدیی
عالییی بود بعدی رو بزار
ممنون
باشه