
امروز تولدش بود و قرار بود سورپرایزش کنی برای همین با اعضا هماهنگ کردی تهیونگ به کوک زنگ زد: ته ته:سلام کوک خوبی خیلی وقته ندیدمت کوک:سلام ممنون تو چطوری اره دلم برات تنگ شده ته ته:خب پس چطوره همدیگرو توی کافه~~~ببینیم كوک:عالیه پس میبینمت ته ته:باشه فعلا
کوک:ا.ت چاگیا من دارم میرم بیرون با تهیونگ قرار دارم ا.ت:باشه بیبی خدافظ(کوک:)رفتم تو کافه تهیونگ رو دیدم که داره دست تکون میده رفتم سمتش کوک:سلام چطوری بوی ته ته:من خوبم تو چطوری کوک:ممنون ته ته:چی میخوری کوک:قهوه تهیونگ هم سفارشش رو داد ا.ت پیام داد کی میای تهیونگ:نظرت چیه یه خورده سربه سرش بزاری کوک:آخه گناه داره تهیونگ:یه دفعه که چیزی نمیشه کوک:باشه چجوری تهیونگ اینطوری که:

.....

.....

.....
کوک میخواست سوار ماشین بشه که تهیونگ جلوش رو گرفت تهیونگ:بزار من رانندگی کنم تو الان نمیتونی کوک:باشه فقط زود برو سوار شدن کوک:همش تقصیر توئه تهیونگ:من معذرت میخوام کوک:اگه تو نمیگفتی اینطوری نمیشد(با داد) وقتی رسیدن کوک با عجله درو باز کرد همه ی برقا خاموش بود کوک:ا.تت کجایییی ا.ت کیک به دست وارد شد همه:تولدت مبارک کوک رفت ا.ت رو بغل کرد کوک:نمیگی من سکته میکنم چیکار کنیم ا.ت:آخه این تنها راهی بود که میشد سورپرایزت کرد رفتید نشستید همه کادو هاشون رو دادن نوبت تو شد توهم سوییچ ماشین رو بهش هدیه دادی کلی ازت تشکر کرد اخرای تولد خیلی خسته بودی بقیه هم دیدن تو خسته ای رفتن تهیونگ میخواست بره که کوک گرفتش کوک:ببخشید سرت داد زدم تهیونگ:خواهش واسه هر کسی عشقش مهمه،از این چیزا پیش میاد،بای کوک:ممنون بای رفتم دیدم ا.ت خیلی گوگولی و کیوت روی مبل خوابش برده بغلش کردم گذاشتمش رو تخت خودم هم دراز کشیدم و بغلش کردم بعد چند دقیقه خوابم برد....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بود
تنکیو🧸🪄
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
⁶⁰⁰تاییمحکنیدحبکحمیدمح💕🥛
فالویی بفالو♥️