سلام دوستای خوشگلم پارت ۱۵ رو تقدیمتون میکنم و امیدورم دوس داشته باشید . ناظر جانم منتشر کن 🍓
کیاراد : از ساعت ۵ و ۶ صبح بیدار بودم واقعا خوابم نمیبره از یه طرف فکر دنیز و داییم داشت دیوونم میکرد از یه طرف فکر شرکت و بعد اینکه من بگم با دنیز ا*ز*د*و*ا*ج نمیکنم چه بلایی سرش میاد گاهی وقت ها با خودم میگفتم که خدا دیگه حواسش بهم نیست 😒 .
کیانا : س. سلام داداش بیداری ؟ .
کیاراد : سلام کیانا صبح بخیر آره بیدارم تو چرا انقدر زود بیدار شدی 🤨 .
کیانا : اومدم آب بخورم .
کیاراد : خب برو آب بخور .
کیانا : داداش ناراحتی !؟ .
کیاراد : نه کیانا جان فقط خوابم نمیاد همین .
کیانا : آهاان 🥰 .
کیاراد : این کیانا هم این چند وقته بدجور مشکوک میزنه باید به مامان بگم بیشتر حواسش بهش باشه ...
( دو ساعت بعد )
کیاراد : مامان جان من دارم میرم .
مامان کیاراد : پسرم امروز نرو پدربزرگت امروز قراره بیاد باید تو هم باشی 😇 .
کیاراد : مامان پدربزرگ؟؟ مامان حالت خوبه ؟؟ کسی که شوهرت و فرستاد سینه قبرستون همین پدربزرگی هست که داری ازش حرف میزنی 😠 .
مامان کیاراد : کیاراد پسرم گذشته گذشته پدربزرگت اومده درباره آینده تو حرف بزنه .
کیاراد : چه حرفی میخواد بزنه ؟ مگه حرفی جز دنیز داره ؟ شما انگار کلا صدای منو تو هیچی نمیشنوید 😤 .
کیوان : آهاااای چیه خونه رو گذاشتی رو سرت امروز رو نره چی میشه نکنه کار مهم تری به جز تدریس داری 😏 .
کیاراد : بسسس کننننننن .... به خاطر رو کم کردن از کیوان هم که شده مجبور شدم خونه بمونم فقط باید به نگار میگفتم .....
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
اون پارت اضافه نیست اسلاید اضافه هست
عالیــــــــ بود عاجی پارت بعدی کووووو؟❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤🙌🏻
خیلی خوب (◍•ᴗ•◍) ❤
فقط یه چیزی صدف اکه میتونی از ایموجی بین متن ها زیاد استفاده نکن چون گیرایی داستانت رو میاره پپایین
خودم اوایل که داستان مینوشتم زیاد از ایموجی استفاده میکردم اما حالا فهمیدم متن تاثیرش بدون ایموجی بیشتره
عالییی بود❤
مرسی
عالییییییییییییییییییی
ممنونم
فالویی بک بده
دنبال شدی
💚💚
اییی جانن منتشر شد
عالیی
ممنونم عزیزم 🍓
عالی
زود پارت بعدی و بزار 😊💕
چشم گلم 🌹