
سلام به همگی اومدم با پارت بعدی داستان امیدوارم لذت ببرید لایک و کامنت یادتون نره 🥲❤

از دید ا.ت.. توی سالن بودیم.... سالنی که توش بودیم یه جای تقریبا تاریک و بی نور بود چند نفر دیگه وایساده بودن یک اتاقی در پایان سالن بود که افراد به اونجا میرفتن بعضی ها بیرون میومدن میومدن و بعضی ها از شلیک گلوله ها میفهمیدیم که بعضی ها هم میکشن ا.ت.. نوبت من و یونگی شد چون ما دو تا تو یه اتاق بودیم با هم بردنمون به اتاق توی اونجا یه اتاق نسبتا بزرگ بود که میزی وسط اونجا قرار میگرفت که با پنجره فاصله زیادی نداشت مردی روی صندلی نشسته بود که کت و شلوار پوشیده بود علامت مرد + +خب خب خب به سازمان ما خوش آمدید اینجا شما برای زنده موندن ۲ هفته فرصت دارین که از اینجا فرار کنید و عزیزانتون که پیشه ما هستند بگیرید کیم ا.ت..تو خواهرت مین یونگی..تو بچت رو میگیری ا.ت.. چرا اینکارو با ما میکنید؟ اصلا شما کی هستید ؟ یونگی.. ما رو برای چی میخواید چه هدفی دارید ؟ +شما یکی از آدمای ویژه ای هستید که ما برای اینکار شما و آدمای اینجا رو انتخاب کردیم اگر توی این ۲ هفته به بیرون نرید عزیزانتون میمیرن و خودتون هم.... راستی معرفی میکنم من تهیونگ هستم قراره زمان زیادی باهم باشیم یونگی.. چرا ما رو نمیکشی و بعضی آدم ها رو میکشین +اونش هم یه معماست که باید حلش کنین....یادتون باشه نقش اصلی شمایید... الان برید بیرون و لباس های مخصوصی که براتون میارن رو بپوشین *عکس تهیونگ *

یونگی.. چرا اینقدر اون مرد عجیب بنظر میومد.... رفتیم توی اتاقامون شروع کردم سوال کردن از ا.ت تو میدونی باید چیکار کنیم؟ میشه به این یارو تهیونگ اعتماد کرد؟ ات.. چاره ی دیگه ای نداریم باید کاری که گفتن رو بکنیم... ولی هرچی فکر میکنم معنی اون حرفش رو نمیفهمم یعنی چی ما نقش اصلی هستیم ؟ اصلا اون اتفاقات چی بوده؟ یونگی.. کدوم اتفاقات ا.ت شروع میکنه همه اتفاقات از دزدیده شدن خواهرش و رفتن به بانک و اومدن به اینجا رو تعریف میکنه یونگی.. خب شاید نقششون بوده ا.ت.. اما اون جریان بانک و ۵۰۰۰ میلیون دلار چی بوده ؟ یونگی.. من هیچی نمیدونم خودم هیچی یادم نیس که چجوری به اینجا اومدم اما باید کاری که گفتنو انجام بدیم تا بلکه زنده بمونیم یونگی و ا.ت تصمیم گرفتن از اتاقشون برن بیرون تا با فضای اونجا بیشتر آشنا بشن وارو حیاط شدن خیلی جالب بود اونجا یه فضای سبز خیلی زیبا و دیدنی بود ا.تبا خوشحالی یونگی چقدر اینجا خوبهههه *یونگی میخنده* ا.ت.. نخند بجاش بیا هولم بده دخترک روی یه تاب بود و منتظر بود پسر هولش بده یونگی.. اومدم فقط بپا نیوفتی پایین 😆

میدونی چی خیلی دردناکه اینکه اونا فکر میکردن زندگیشون با آرامش داره میگذره اما تازه شروع همه بدبختی هاشون بود و معلوم نبود کدام یک از آنها قربانی این بازی میشد ............ یونگی و ا.ت در حال خندیدن بودن که متوجه سرفه کسی شدن اون یکی بود که توی استخر وسط افتاده بود و در حال خفگی بود ا.ت و یونگی اونو نجات دادن و ازش پرسیدن که کیه م...م...من جیهوپم ا.ت.. معلومه حسابی ترسیدی درسته؟ جیهوپ.. همی..نطوره.. یونگی.. برای چی اینجایی؟ جیهوپ.. من چیزی یادم نمیاد یونگی.. جالبه چیزی یادت نمیاد منم چیزی یادم نمیاد *شب* یونگی.. از کجا میدونی میشه به این پسره جیهوپ اعتماد کرد ؟ ا.ت.. تو دیدی اون چقدر ترسیده بود یونگی.. اگه یکی از همونا باشه چی اگه باهاش همکاری کنیم و لومون بده چی ا.ت.. یونگی خواهشا بخواب ا.ت و یونگی پس از کلی بحث و دعوا خوابیدن ا.ت.. عاح... وای دارم میمیرم نمیتونم نفس بکشم یونگی پاشو دارم میمیرم نصفه شب بود خیلی عجیب بود حال ا.ت یهو بد شده بود این نشونه چیز خوبی نبود

یونگی.. ها چته چت شد ا.ت.. دارم میمیرم کمک کننن یونگی با ترس جیشده چته ا.ت سریع زفت توی دستشویی و فقط خون بالا میورد اینا نشونه چی بود چرا باید این اتفاق ها براشون میافتاد ا.ت غش کرد و یونگی که دید صدایی نمیاد وارد دسشویی شد و.... ..................................................... فردا صبح ا.ت.. با حس دست درد شدیدی چشم باز کردم دیدم یونگی پایین تخت به صورت خیلی کیوت خوابیده آروم بلد شدم که یونگی بیدار نشه ا.ت..یعنی یونگی تمام شب از منپرستاری کرده لبخندی زدم که ناگهان کسی با شدت و تندی در رو باز کرد خیلی ترسیدم صداش جوری بود که یونگی هم بیدار شد اون....
اون جیهوپ بود یونگی..وای آروم بیا ترسیدم جیهوپ.. ببخشید ولی نظرتون چیه با یه دختری فرار کنیم ا.ت.. چی داری میگی جیهوپ.. بعد خوردن صبحونه بهتون میگمفقط شب میتونیم فرار کنیم *شب* ا.ت..یونگی منتظر چی بیا بریم دیگه یونگی.. ا.ت چرا به این پسره اعتماد میکنی اصن اطلاعات خاصی ازش نداریم ا.ت.. همش همین میگی بس کن اگه نمیخوای نیا کسی مجبورت نکرده یونگی.. من حس خوبی بهش ندارم گفته باشم ا.تو یونگی به زیر زمین رفتن اونجا قرار بود با جیهوپ فرار کنن وقتی رسیدن یهو متوجه کسی شدن که داره به زیر زمین میاد سریع توی کمدی که یکم اون ور تر بود مخفی شدن یونگی.. مگه نگفتی اینحا کسی نمیاد چی شد جیهوپ.. من از کجا مطمئن باشم ا.ت.. ساکت باشید الان میفهمن که اینجاییم اون ۳ نفر توی کمد سکوت کرده بودن و هیج حرفی نمیزدن همچنان همون فرد توی زیر زمین بود و معلوم نبود که داشت چه کاری انجام میداد ناگهان یونگی پاش به در کمد خورد و در باز شد و فرد که داشت توی کارتون های اونجا دنبال چیزی میگشت متوجه اونا شد اون ۳ نفر سریعا از کمد بیرون اومدن و فرار کردن اما شانس خوبی نداشتن چون تمام در ها بسته شده بود و اونا با فردی که ازش نفرت داشتن روبه رو شدن درسته کیم تهیونگ
ادامه در نتیجه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب🥲💗
💜💜💜
عالی عالی پارت بعدی لطفا
چشم🥲
ابجی پارت بعدبببببییییییی😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍🥳🥳🥳🥳🥺🥺🥺🥺🥺
چشم عزیزم🤭😙❤
پارت بعد پلیزززززززززززززززز
چشم حتما🥲
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ممنونم❤
خواهش میکنم:)
های^^🍦
میدونستید یه کافه تاسیس شده؟🥤
اصمش کافه رویا هس!😽🍰
حتما تشریف بیارین 😐👌🏻
-مدیر کافه
اوکی❤
های 😹🖐🏻
میدونستی یه ساندویچی تو تصچی هس؟😐💗
اصمش دریمه:/🥝
مال فاطی عه ملقب به پلیس ایو ^^🤍🌿
توش انواع غذاهای فست فودی پیدا میشه:)🍔
آدرس: کلیک روی پروفایل من•-•🌸
عاج موشی؟🫀
بله حتما Ay هستم ۱۴ سالمه 👻
و شما؟
های 😹🖐🏻
میدونستین به فرودگاه تو تصچی وجود داره؟😐💕
کافیه بیاین به پروفایل ما سر بزنین و به هر جایی که میخواین سفر کنیم 😽💚🥝🌿
اوکی 🤭
عالیییی 😹😹
❤❤❤