عشق یک طرفه💔

سلام من دختر شب هستم(میتونید نایت گرل صدام کنین)این داستان یا رمان رو نوشتم و دوست دارم با شما به اشتراکش بذارم لطفن نظرتون رو باهام به اشتراک بذارید😊ببخشید اگرم بعضی جاهاش اشتباه نوشتم آخه طولانیه😟

اول اینو بگم همه رو با اول اسشمون مینویسم:مرینت-m&آدرین-aآلیا-al& لوکا-Lخب بریم که شروع کنیم☺

اواخر تابستون بود تک و تنها توی کوچه های پاریس قدم میزدم و به اون روز فراموش نشدنی فکر میکردم:حدود ۲ سال از اون روز میگذشت اما هنوز از یادم نرفته بود که آدرین در برج ایفل جلوی همه کاگامی رو ب.و.س.ی.د. و با صدای بلندی نگفت اما من شنیدم که به کاگامی گفت:عاشقتم/:دلم بدجوری شکست.از اون روز به بعد متوجه علاقه خودم به کت نوار شوم اما بعد ها فهمیدم اون هم عاشق کس دیگه ای شده.

دومین شکست ع.ش.ق.ی. در ماه اوت.من موندم و آلیا و نینو و لوکا که حال من رو میدونستن.آلیا میدونست من لیدی باگم ولی نینو ولوکا نه(لوکا میدونه ولی بعدن معلوم میشه).الان که در سال ۲۰۲۱ هستیم برای بار سوم ع.ا.ش.ق شدم ع.ا.ش.ق لوکا♡ لوکا خوب میدونست جی حال منو خوب میکنه داشتم به گذشته فکر میکردم کا متوجه دستی بر روی شونه هام شدم اون آدرین بود😐بعداز ۲سال به پاریس برگشته بود اما چرا اینجاپیش من بود؟!

A:سلام مرینت لطفن کمکم کن فقط تو میتونی کمکم کنی.....m:سلام اتفاقی افتادا؟!.....a: یه جورایی آره انا اینجا نمیشا گفت... به سمت کافه رفتیم وقتی ماجرا رو برام تعریف کرد جا خوردم ....|:|....یعنی چی؟چطور ممکن؟! چطوری من همچین خبری رو نشنیدم!؟؟؟!!! از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف دلم برای آدرین میسوخت.یعد از تموم شدم بحثمون...

آدرین ازم درخواست کرد تا برسونتم اما من قبول نکردم و گفتم ممنون باید یکم پیاده روی کنم...a:باشه هرجور دوست داری فعلن خداخافظ مرینت...بعد از رفتنش به آلیا زنگ زدمو ماجرا رو گفتم....al:این کا خیلی خوبه دختر😃....m:آره ولی خیلی دلم براش سوخت از طرف دیگم من تقریبن فراموشش کرده بودم و نمیتونم دل لوکا رو بشکنم. :(

این پارت تموم شد ببخشید کوتاه بود آخه ادامش معلوم میشد آدرین چیو برای مرینت تعریف کرد😆لطفن نظرتون،پیشنهادتون یا انتقادتون رو برام کامنت کنید سپاس❤👋