خیلیییی ببخشید دیر شد 😅💕
رزیتا خنده کوتاهی کرد و مامان نیما هم لبخند کم جونی زد
باهم به سمت اتاق نیما راه افتادیم
این ارشام هم معلوم نی چرا یدفعه غیب شد
وجدان : مگه جنه که غیب بشه؟؟🥸
عههه وجدان جونمممم نبودی چندوقت
وجدان : تحویل نمیگرفتی خو منم کم پیدا شدم هی 🥲😂
مگه سفارشت دادم که تحویل بگیرم؟
وجدان : ایششش اصلا من رفتممم
به سلامت وجدان جانممم😂
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
چرا داستانو ادامه ندادی دیگهಥ_ಥ
عاقا من بعد مدت ها پیدات کردم....ادامه داستانو بزارಥ‿ಥ✨
پارتبعدیروبزارررر ولی بیشتر بنویس 🥺🪓
ایا شما عکس شخصیت ها دارید ؟؟
قبلا چند تایی رو دیدم اما باز باید ببینم داستانتم عالی بود :)
عکس از رها نیما ملیسا رضا نازنین دارم 🙂
عالییییی زود تر بزار ❤❤
نه عزیز جان همون نیما و رها خوبن
تو فقد بزار کم زیاد فرقی ندارع
عالی بود گشنگم✨
اولین لایک اولین کامنت و اولین نفر انجام دادم😁
کم بود بعدیو زودی بزار
عالی هم بود