
بچه من چون سریع مینویسم غلط املاییم زیاده خودتون ببخشین دیگه
کریس:ناسلامتی اسمم چشم عقابه ها کت نویر گفت اوه اوه عقابه بمون داره میزنه رو دستمون گفتم خیلی وقته که زدم شما قبول نمیکردین گفت از این به بعد قبوله مگه نه باگابو لیدی باگ هم تایید کرد منم گفتم باشه قبوله فقط من باید برم که دیگه داره گشنم میشه دیگه آخرامه الان تبدیل میشم به خودم گفتن برو منم پریدم پایین رفتم تو خلوت تبدیل شدم به خودم به نیک یکم تخم مرغ دادم خورد خودمم راه افتادم سمت پرورشگاه وقتی رسیدم سریع رفتم سراغ یخچال چند تا چیز میز ورداشتم خوردم رفتم تو اتاقم گرفتم خوابیدم وقتی بیدار شدم شب بود بن هم اومده بود داشت تلفنی با کیا حرف میزد وقتی دید من بیدار شدم خدافظی کرد و قطع کرد به من گفت تو الان شب چطوری میخوای بخوابی گفتم من میخوابم شما راستی ببخشید مزاحم شدم تو این وقت حساس بین شما دوتا
گفت نه بابا این چه حرفیه تو مزاحمی گفتم میخوای برم بیرون راحت باشی گفت نه بعد دیدم رفتارش یکم عجیب شده بعد فهمیدم ازم کمک میخواد گفتم ازم چی میخوای گفت بیا بریم پیش پدر. مادر کیا منو معرفی کنیم گفتم تو میخوای خودتو معرفی کنی به من چه؟گفت تو بهترین دوستمی اگه از تو کمک نخوام از کی بخوام گفتم باشه باشه قبوله کی میخوای بری خونشون گفت فردا بیا بریم گفتم ساعت چند گفت ببخشید آقای پروفسور شما وقتتون کی خالیه من بهتون زنگ بزنم گفتم هر موقع دوست داشتی گفتم فردا برای نهار میریم خونشون گفت خوبه چند وقته یه چیز درست حسابی نخوردم بلاخره دلی از عزا در میارم گفت حواست باشه نخورده بازی در نیاری دیگه رامون ندن خونشون گفتم حواسم هست که صدای زنگ غذا اومد گفتم وقت شاممه باید برم بعدا دوباره شما رو ملاقات میکنم گفت بفرمایید رفع زحمت کنید منم رفتم غذامو گرفتم نشستم خوردم برگشتم اتاقم بن دوباره زنگ زده بود به کیا
منم برگشتم رفتم بیرون تا اون موقع ای که تلفن بن تموم شد اومد بیرون رفت غذاشو بخوره منم رفتم اتاقم با گوشیم ور رفتم بعد بن اومد تو اتاق به من گفت تو چی کسی رو تو آستینت نداری برا خودت گفتم نه بابا مگه من مثل شما خوش شانسم گفت خب زود بخوابیم فردا صبح زیاد کار داریم گفتم باشه بعد وقتی بیدار شدیم بن سریع رفت حموم بعدشم منو کرد تو حموم وقتی اومدم بیرون باورم نمیشد چی میدیدم بن یه لباس شیک پوشیده بود منم گفتم بن تو باید برای اینکه خودتو ثابت کنی خودت باشی اینا چیه پوشیدی برو همون قبلی هارو بپوش که وقتمون کمه اونم گفت باشه چون سلیقه ات خوبه به حرفت گوش میکنم رفت عوض کرد اومد بعد من رفتم عوض کردم وقتی اومدم بیرون بن دم در منتظرم بود منم رفتم بیرون همینطوری رفتیم سمت خونه کیا وقتی رسیدیم بن زنگ زد به کیا گفت دم در هستیم بعد چند دقیقه کیا درو باز کرد ما هم رفتیم تو وقتی رسیدیم درو که باز کرد عجب خونه ی خوب و باحالی بود
خدافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پسری با دختر؟
پسرم
داستان عالیه من تازه طرفدارش شدم لطفا پارت بعدی رو زود بزار
باشه
عالییییییییییییییییییي
😘😘😘😘😘😘😘😘
بن زن پولدار نسیب اش شد😂
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣