ناظررررر منتشرررررر😐❤💚💙💖💜💛
Marrinet❤: قسم میخورم قلبم به مدت چند ثانیه نزد...! انقدر شوکه شده بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم یا چی بگم، که فقط با دهن باز مونده خیره مونده بودم به اونا.. آدرین سعی کرد با نگاه گرمش آرومم کنه اما نه... حتی اونم نمیتونست الان کاری بکنه! تام: سلام دخترم😔 بهت زده به چشمای پر از اشک «سابین» نگاهی کردم.. قیافش طوری شده بود که انگار کسی داشت خفش میکرد..! انگار زیر پاهاش داغ شده بودن.. نمیتونست ثابت بمونه... آروم اومد سمتم.. آدرین که جلوی راهش بود آروم خودشو کنار کشید.. اشک های بی صداش حالا به نالهای بلند تبدیل شده بودن.. سابین: م..مرین..ت😢😭 دستاشو باز کرد که بغلم کنه ولی... با عصبانیت تمام داد زدم: این چه مسخره بازیه که درآوردین؟ فکر کردین من بچهام؟ آدرین جمع کن اینارو.. اگه نتونیم پیداشون کنیم مشکلی نیست ولی به دروغ نگو که اینا خانواده من هستن😠 / آدرین: مرینت، به خوشی تکتک لحظه هایی که باهم وقت گذروندیم، قسم میخورم که اینا پدر و مادر واقعیت هستن😔 / مرینت: نه.. نه.. من نمیخوام قبول کنم.. نمیتونم میفهمی؟ / آدرین: مرینت آروم باش.. خیلیخب.. تو به اینا اعتماد نداری، به خانواده من اعتماد نداری، اصلا به هیچکس اعتماد نداری.. قبول! به من چی؟ به من اعتماد داری؟ / مرینت: معلومه که بهت اعتماد دارم دیوونه / آدرین: پس حرفمو باور کن اونا پدر و مادرتن!🙂 حقیقت این بود که من میدونستم، اما جرعت قبول کردنش رو نداشتم.. نمیخواستم بپذیرم.. تمام عمر انتظار کشیدم.. تمرین کردم برای یه همچین موقعی.. ولی حالا.. حالا جرعت ندارم صحبت کنم.. یا حرکتی انجام بدم.. مرینت چت شده؟ حقتو بگیر! بغضی که گلومو چنگ میزد حالا خودشو کنار کشید تا من حرفامو بزنم.. قلبم باهام همراهی کرد و دردش. و متوقف کرد.. تمام بدنم آماده شدن و خودشونو قوی کردن... و در آخر مغزم فرمان حمله رو داد...🙂
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
83 لایک
اجی من یه داستان دیگه رو میخونم اسمش* عروسک من * هست ترسناکه اونم منتشر نمیشه ولی اون تو نظرات گذاشت پین کرد میخوای اون کار رو بکن یا تو نظرسنجی بزار یا یه تست با یه نام دیگه و عکس دیگه ولی با محتوای داستان و بعد تو نظرات بنویس کجا گزاشتی پین کن
سلام آجی من رمان رو ۳ بار از اول خوندم پارت بعد کی میاد😭😭😭
آجو هنوزم تو بررسیه ؟؟؟
دلم برا داستانت تنگ شده 😢 جتی رفتم از اول خوندم
منم مث تو شدممم
خیلی دلم برای داستانش و خودش تنگ شده
نمیدونم اما احساس میکنم از دیروز تاحالا بیشتر از 5 بار داستانو از اول خوندم
اوهوم 😢 (:
چن*🌝🐜
هیمممم 🌝🐜
اجی یه تست بساز اسمشو بزار مثلا طنز یا میم عکسشم یه چیز دیگه بزار داستانو توش بنویس بعدم یه تست دیگه بساز و به طرفدارا بگو داستانو کجا گذاشتی
آجی نمیشه تو نظرسنجی بزاری پارت بعد رو؟
هعیییی
انقد حوصلم سر رفته که دارم دوباره از اول داستانو میخونم،،😐😭
چرا منتشر نمیکنن؟
بجز پارت 26 پارت 27 رو هم بزاررر
چون اگه اینطوری پیش بره پارت 27 هم خیلی طول میکشه تا بررسی شه
پس 27 رو هم بزار
تونستی 28 هم بزار😐😐😐
دیگه دارم زیاده روی میکنم 😐😭 ولی 27 و 28 هم بزار 😐😐😐😐😐
عالی بود لطفا پارت بعدی رو زودتر بزار بی صبرانه منتظرم
اجی هنوزم تو بررسیه؟
اره
ایخدا از دست این ناضرا
😔