5 اسلاید صحیح/غلط توسط: S . M انتشار: 3 سال پیش 1,344 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر شخصی نشه لطفا منتشر کن مرسی
گایز توروخدا حمایت کنید مثل قبل تا منم انرژی بگیرمㅠㅠ❤️
فلش بک به ۲سال پیش"سال ۲۰۱۹،سالگرد دوستی ا/ت و جونگکوک(نکته:هیچ کدوم از اعضا به جز تهیونگ از رابطه جونگکوک و ا/ت با خبر نیستن)"
دخترک آخرین شمع و با اشتیاق روشن کرد و به سمت آشپزخانه رفت،غذای مورد علاقه عشقش و صد البته شیرموز ها و روی میز چید...تنها چیزی که مونده بود حضور گرم پسری بود که دخترک دلش را به او باخته بود...
ساعاتی گذشت و پسرک برنگشت...
دل دخترک خیلی شور میزد اما سعی میکرد با جملهٔ"حتما امروز کاراش زیاد بوده" خودشو اروم کنه...
اما دیگه تاثیر نداشت...
ساعت ۱ نصفه شب بود که در به صدا در اومد...
دختر لبخند زد و به سرعت به سمت در برگشت اما با چیزی که دید لبخندش روی لبش خشک شد...
پسرک با یه دختر دیگه دست در دست هم وارد شده بودن...
دختری که همراه عشقش دیده بود گفت:[اوپاااا...این دختره کیه]
دخترک انتظار داشت پسر بگه عشقم اما پسر گفت:[عاا این خدمتکارمه...اگه میخوای اخراجش میکنم...] با حرفی که پسر زد قلب دختر داستان ما به صورت دردناک و غم انگیزی شکست...طوری که دختر و پسری که دست در دست هم ایستاده بودند صداشو شنیدند...
دختر پوزخند زد و گفت:[معلومه که میخوام اخراج بشه...دیگه هیچوقت این هر*** هارو توی خونت راه نده]
پسر گفت:[هر چی عشقم بگه]و رو کرد ب دختر قلب شکسته و گفت :[شنیدی که خانم چی گفت، تو اخراجی...]
دختر که تا الان ساکت بود گفت:[ت...تو چ...چطورر میتونییی، تو نمیتونیی منو از خونمون بندازی بیرونن]دختر انقد بلند داد زد که فهمید حتی همسایه ها هم صداشونو فهمیدن...
پسر به دختر سیلی زد و گفت:[یااا تو چطور جرات میکنی تو خونم داد بزنی،در ضمن اینجا خونه ما نیست حالا گورتو از اینجا گم گن]
دختر درحالی که اشک هایش جلوی دیدشو گرفته بودن خیلی زود از خونه بیرون زد...
یک ساعت در حال گریه در خیابون ها بود و هر کی اونو میدید با ترحم بهش نگاه میکرد...دختر حالش از اون ترحما بهم میخورد...میخواست فریاد بزنه و بگه "به چی نگاه میکنییدد"اما بغضی که گلوشو گرفته بود اجازه حرف زدن بهش نمیداد...
تصمیم گرفت شب و در خونه خرابه قبلیش سر کنه...
***
درسته اون دختر یه دختر بیچاره و فقیر بود اما از وقتی با عشقش البته بهتره بگیم عشق سابقش اشنا شد توی یه خونه باشکوه و بزرگ زندکی میکرد...
دختر هیچوقت فکر نمیکرد این اتفاق براش بیفته پس هیچ پولیو پس انداز نکرده بود...
***
فردای اون روز دختر داشت به دنبال کار میگشت...
اما امان از یک شانس...
داشت نا امید برمیگشت که یه اگهی دید...
اگهی کار اموزی در کمپانی جی وای پی...
فکر کرد هنوز همه شانس هاش نسوخته و هنوز یه شانس داره...
درسته پسر به دختر یاد داده بود که چجوری بخونه و برقصه...پس الان دختر میتونست بره و اودیشن بده...
***
پاهاشو با ضرب به زمین میکوبید و منتظر بود تا نتیجه و اعلام کنن...
."خانم پارک ا/ت" با صدا شدن اسمش به سمت صدا برگشت...
دختر گفت:[بله خودم هستم]
زن گفت:[تبریک میگم شما توی گروه stay goldقبول شدید]
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
80 لایک
میدونستی من چقد دنبالت گشتنم
من معرفیت کردم خیلی وقت پیش
عالیییی بود😍😍
عالی بود💜
قشنگ بود ادامه بده
پارت بعدی پلیزززز
عالیییییییی بود پارت بعد 😀💞✨
بلخره برگشتی بزار بزار بزار بزار
چشمم
الان میخوام بخوابم فردا صبح میزارم❤️
صبح بخیر 😂😂😂
عاااااااالی
جیغغغغغغغ عالیییی