
سیلامممم
خببب کجا بودیم؟ راستی ببخشبد من واقعا واقعا قصد ندارم شمارو منتظر بزارم سر داستانم ولی یه کم حجم درسام بالاست فق بعد دوزادت شب میتونم بنویسم که اونم باید هزاررر بار ادیت کنمکه یه وقت د نشده باشه🥺 ولی خیلیی خیلییییییییییییی ممنونم که با این حال که دیر پارتارو میزارم بازم ازم حنایت میکنیپ خیلیییییی دوستون دارم🥺💜 خب بریم ادامش خانم جانسون گفت: بله البته. فقط خانم دکتر به نظرم بهتره به جای اینکه برید واحد خودتون برید به واحد من. چون اونجا مردم جمع شدن و خب هر چه قدر تعداد بیشتر باشه بهتره و قوی ترید. خانمه گفت: بله حتما میرم اونجا فقط ممنون میشم به جای خانم دکتر بهم بگید جودی اینجوری راحت ترم 🙂 خانم جانسون لبخندی زد و گفت: البته جودی! جودی رفت سمت در ولی وقتی اون دختری که باهام اومده بودو دید و داد زد: لیلیییییی؟ برای چی از اونجا اومدی بیرونننن؟ ها؟ من بهت نگفته بودم اونجا بمون؟ لیلی سرشو انداخت پایین و گفت: ببخشید. ولی اخه من میتونم از پس خودم بر بیام
جودی گفت: میدونم لیلی. میدونم زورت زیاده و از پس خودت بر میای ولی اینجا، و این وضعیت، وضعیتی نیست که بخوای مثل همیشه برام قد بازی در بیاری و خودت کاراتو انجام بدی. من به مامان بابات قول دادم هیچ جوره نزارم اسیبی بهت برسه. لطفا اینبارو به حرفم گوش بده. الان من دارم میرم طبقه ی پایین توعم باهام بیا پیش خودم باشی خیالم راحت تره. رفتن سمت در که برن که یهو خانم جانسون گفت: صبر کن، بیا با خودت یه مقدار پارچه ی اضافه هم ببر که اکه کسی توی راه کمک خواست بتونی براش کاری انجام بدی. بیا پنج تا پارچه ی اضافه کافیه
بعد اینکه پارچه هارو بهشون داد و راهیشون کرد، رفت سمت مارگارت تا ازش بپرسه چیزی لازم داره یا نه. از اول که برگشته بودم سیندی رو ندیده بودم. رفتم دنبالش بگردم ببینم کجاست. در دستشویی رو باز کردم و توش نبود، دونه دونه تموم اتاقارو گشتم تا رسیدم به اشپزخونه و درو باز کردم و دیدم اونجا وایستاده و داره دست و صورتشو میشوره. رفت و از پشت بغلش کردم و پخ کردم. یهو ترسید و برگشت ولی بعد زد زیر خنده و مشتشو اب پر کرد و ریخت روم. منم رفتم سمت شیراب و اب پاچیدم روش و خیسش کردم و نزدیک پنج دیقه هیمنجوری اب بازی میکردیم و میخندیدیدیم و کف زمینو پر اب کرده بودیم که یهو پام لیز خورد و شوت شدم روی زمین
دستمو دراز کردم تا سیندی کمکم کنه بلند شم ولی اونم لیز خورد و افتاد روم. داد زدم: سیندییییییییییی بلند شو لهم کردیییییی با صد کیلو وزن تلپ افتادی رومممم. سیندی رفت کنار و گفت: صد کیلو نیستم هشتاد کیلوعم. از اونجایی که کف زمینو پر اب کرده بودیم دستمو ویژژژژ کشیدم رو زمین و اب ریخت روی سیندی. اومدم بلندشم ولی یه کم محکم افتاده بودم و پام درد میکرد برای همین کابینت بغلمو گرفتم تا بلند شم. وزنمو انداختم روی در ولی قد کابینت تا سقف بود و یهو دیدم داره برمیکرده روم. جیغ زدم و سیندی سریع صافش کرد. نفس عمیقی کشیدمو گفتم: اخیششش به خیر گذشت. حاضرم فیل بیوفته روم یا یه فیلی که تو روش نشستی ولی این کمده نیوفته. سیندی گفت: هویییی خیلی پرو شدیا قبلا انقد به هیکلم گیر نمیدادی گفتم: بابااااا اسکل دارم شوخی میکنم چه سریعم بهت برمیخوره😐 بلند شدم ک برم ولی کف اشپزخونه خونی بود و باید تمیزش میکردیم. به سیندی گفتم یه کن برسه تا من برم یه سر به مارگارت بزنم و بعد منم بیام کمک
رفتم پیش مارگارت و خواستم کنارش بشینم که یادم اومد خیس ابم و مبلش کثیف میشه. دوزانو روی زمین کنارش نشستم و یه کوچولو باهاش حرف زدم. حالش زیاد بد نبود و میتونست حرف بزنه و بلند شه. براش یه فیلم گزاشتم و بعد به خانم جانسون گفتم که دارم با سیندی اشپزخونه رو تمیز میکنم ولی خانم جانسون جوابمو نداد. منم رفتم توی اشپزخونه تا به سیندی کمک کنم. رفتم توی اشپزخونه و دیدم سیندی خابیده رو زمین و هی یت پارچه میبره زیر کمده و تمیزش میکنه و میزنه تو سطل اب و قیافش یه حالتیه. ازش پرسیدم: سیندی؟ خوبی؟ چیزی شده؟ انگار چندشت شده اگه چندشت میشه من خونارو پاک میکنم تو فقط اب پر کن و بریز. سیندی گفت: نه نه چندشم نمیشه فقط این زیر پر خونه هر چ قدر تمیز میکنم پاک نمیشه ولی مکه سیندی اونور چاقو نخورده بود؟ چرا اینجا پر خونه. منم اول یه کم گیج شدم ولی بعد گفتم: سیندی خب کف زمین پر ابه معلومه خون پخش میشه. سیندی گفت: ولی اخه روی دستمم خونی میشه من گفتم: سیندی انقدر نکران نباش. وقتی اب بازسمیکردیم احتمالا بالای کف کمد هم خونی شده توهم دستت تپله میخوره به کفش خونی میشه. تو بیا برو اون سمتو تمیز کن اینور با من.
سیندی رفت یک سمت دیگه ی اشپزخونه و منم رفتم سراغ زیر کمد. پارچرو کشیدم کف زمین و بعد اثردم بیرون و زدم توی اب و بعد چلوندم و دوباره بردم کف کمد. وقتی دستمو اوردم بیرون، چند قطره خون ریخته بود روی دستم. دستمو اب زدم ودوباره همون کارو تکرار کردم ولی انگار خون تازه بود. دستمو بردم کف کمد و کشیدم و یهو انگار سطح از چوبی به نرم تبدیل شده بود. یه کم بیشتر لمس کردم تاذاینکه حس کردم سطح نرم تکون خورد. دستمو از زیر کمد و دراوردم و سیندیو صدا کردم و بعد....... اینم پارت ده🙂🥺 تموم سعیمو میکنم پارت بعدیو زودتر بنویسم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود پریسان هر وقت درسات تموم شد پارت 11 رو بزار🥺❣️✨
حیحححح مرسی باش حتما🥺🥺🥺🥺❤
عالی بید💜
لطفا زودتر پارت ۱۱ رو بزار
ممنوننن باش حتما🥺🐾💜