🎻«Violin«15

سلاااام به همگی،حالتون چطورهه؟! خبب و بالاخره پارت 15 ویولن هم توی نماشا بارگزاری شد و الان منتظر شماست تا حسابی ذهنتون رو درگیر کنه(البته اگه به هدفش برسه!)... البته خب من ابتدای پارت 15 رو در اسلاید بعد قرار میدم و ادامش رو میتونید توی نماشا پیدا کنید...و خب من بازم لینک قرار نمیدم چون ممکنه تست رد بشه بنابراین برای پیدا کردن نماشای hana یا میتونید همین اسم رو سرچ کنید و یا لینک رو از پارت(12&13) بردارید^^... و خب رفقا از همگی می‌خوام که امروز لطفا نظرتون رو درباره ی روند داستان بگید، خوشحال میشم بشنوم، هر انتقاد یا پیشنهادی که دارید!..💜💜

+من واقعا نمی‌دونم چطور باید ازت تشکر کنم،این بهترین اتفاقی بود که امروز باهاش مواجه شدممم. مرد جوان خندید ±واقعا به تشکر و جبران فکر نکن، من خوشحالم که این کار رو برات انجام دادم و همینکه الان تو خوشحالی برای من کافیه. ...اوه او واقعا مرد مهربانی‌ست،تلخندی زدم و ادامه ی صحبت ذهنی ام را کامل کردم کاش همه ی مرد ها مثل او بودند...لبخندم را عمیق تر کردم و برای اظهار لطف از مرد جوان کلماتی را ادا کردم +بهرحال من واقعا ازت ممنونم و خوشحالم که برخلاف چیزی که اولش فکر میکردم گیر ی رئیس بداخلاق خشن نیفتادم. ... آنتونی بلند خندید±اوه واقعا اینطوره؟!پس خوشحالم که نظرت رو جلب کردم. لبخندی زدم و بدون اینکه قصد ادامه دادن گفتگو را داشته باشم به اسب های زیبایی که چشمانشان با چشم بندهایی آهنین بسته شده بود نگاه کردم...چقدر دردناک است چشمانت را به روی دنیای حقیقی ببندند تا کنترل تو برای آنها راحت تر باشد[درست مثل این روزهای دنیای تاریکِ‌ما...دنیایی که بزودی در تاریخ محو خواهد شد. پ‌ن:2022:)]....ادامه دارد...{in نماشا_پروفایلhana}

...?!Yousee

France👀