عشق پنهان پارت ⁴✨❣️

سلامممم امیدوارم خوب باشین امروز اومدم پارت ⁴ رمان رو براتون بزارم✨❣️ شخصیت های اصلی=سونگ می لی/کاساکه/میون

صبح=از زبان کاساکه:عاح صبح شده/ساعت چنده؟گوشیشو نیگا می‌کنه(ساعت ۱۰:۲۱)وای خدا دیرم شدددد(باید میرفت سر کلاس(تق تق صدای در)√بفرمایید؟-عاا سلام ببخشید دیر کردم خواب موندم√اشکالی ندارع عزیزم لطفا بشین-چشم/میون دقیقا بقل دست من نشسته بود!چشماشون بست و دستشو اورد بالا(ب معنی سلام)منم خندیدم/√خب خانم ایساکان لطفا بیاین اینو توضیح بدین! خانم ایساکان؟-عاا بله خانم؟√اینو لطفا توضیح بده!-بله خانم اینجا…توضیحات رو تمام و کمال داد/√خب بچه های عزیز کلاس تموم شد خسته نباشین/کاساکه کتاباشو جمع کرد و گذاشت توی کیفش/اومد بره میون اومد د_س_ت_ش_و گرفت و رو ب روی خودش قرار داد/~میدونستی قلب ی نفر رو دزدیدی(یکی از موهای کاساکه رو گذاشت پشت گوشش)-ببین میون من بهت گفدم ع_ش_ق تو ی طرفه هست ما فقد میتونیم دوست معمولی باشیم همین!(تمام این صحنه هارو می لی دید)~عاا ولی نمیتونی از قلب ی نفر همینطوری بگذری!-ببین میون هیچ حسی نسبت ب ت توی من شکل نگرفته!پس لطفاً دیگه تمومش کن(می لی نمیتونست خوب بشنوه ولی فهمید اونا دروغ گفدن)

کاساکه چندین روز با میون رفت و آمد داشت و می لی هم اونا رو زیر نظر داشت(اونا باهم بستنی خوردن ب کافه رفتن شوخی می‌کردن و این حرص می لی رو در میآورد)ی روز وقتی کاساکع با مین هوسان دعواش میشه=÷ببینم ت نزدیک میون چیکار می‌کنی اصن برای چی ب چه حقی نزدیک اون میشی؟(میون هنوز نیومده بود!و می لی داشت این صحنه هارو میدید!)-ببین ت بهتره ب منو اون کاری نداشته باشی و زندگیتو بکنی!(کاساکه رفت)اما مین هوسان موهاشو می‌کشه(و تا میاد ی چک بزنه تو گوش کاساکه می لی سریع میاد و دست مین هوسان رو میگیره ک کاساکه رو نزنه)-برو کنار دعوا منو اون ب ت ربطی ندارعπنخیر خیلیم ربط داره این داره زور میگه/بگو مگوی مین هوسان با می لی شروع میشه!!(πنزدیک ع_ش_ق من نشو!-چی داری میگی چرا چرتو پرت میگی!πاروم ب کاساکه گف فعلن هیچی نگو/÷هه ت چ دختر م_ا_ر_م_و_ز_ی هستی روزی با چن نفری؟ی بار با این پسره ی بار با میون نکنه زندگی همه رو ب بازی گرفتی؟؟/و اینجا می لی ی دونه میزنه ت صورت مین هوسان/بعد می لی دست کاساکه رو میگیره و می‌ره توی راه رو(-هی چیکار می‌کنی ولم کن!πمن جونتو نجات دادم تشکر نمیکنی!-چقد تو پ_ر_ر_و_ی_ی مگه من گفدم بیا نجاتم بده؟πنه نگفدی من برا اینکه بهت ع_ل_ا_ق_ه دارم اینکارو کردم تو برام خیلی مهمی!-ولی تو اصن برای من مهم نیسی اینو میدونی؟؟πمن ب دستت میارم حتا اگر خودت نخای!(میخاس کاساکه رو ب_ب_و_س_ه که یهو میون اومد و می لی رو پرتش کرد اونور کاساکه هم رفت پشت میون/~داری پاتو فراتر از حدت میزاری!ب چه حقی با نامزد من این کارو میخاسی بکنی؟πهه مث اینکه خیلی خوب تو نقشت رفتی نه؟

~کدوم نقش این چرتو پرتا چیه میگی؟مثه اینکه حالت خوب نی!πاتفاقا حالم خیلیم خوبه می‌دونم ک شما دوتا الکی گفتید نامزدید ک منو دور کنین آره من همه رو میدونم/چهره کاساکه و میون متعجب شد/πچیع چرا ل_ا_ل شدی؟جا خوردی؟اره بایدم تعجب کنی!!~درسته نامزد عم نی ولی قرارع بشه(کاساکه برا اینکه اون پسره بره هیچی نگف)πببینم کاساکه این میخاد نامزد تو شه؟-ا…ا…ارععععع/πباعشه ولی اینو بدون هیچ وقت به هم نمی‌رسید ع_ش_ق دروغین همیشه ثابت میمونه!

هر روز ک می‌گذشت وقتی کاساکه با میون حرف میزد ی حس عجیبی بین اون شکل میگرف ک نمیدونست چیه تصمیم گرف از دوست صمیمیش مینو هانسا بپرسه!-مینو بنظر تو وقتی ی آدمی یکی رو میبینه و حواسش رو فقد ب اون شخص میده اون حس چیه؟/¶اون حس ع_ش_ق_ه ببینم نکنه ع_ا_ش_ق شدی؟ن بابا!¶راستشو بگو کاساکه من دوستتم و میتونم بفهمم ع_ا_ش_ق شدی!حالا اون فرد خوشبخت کی هست؟-میون…اون میون هس/¶نه نگو که…-ارع خودشه/¶ببینم تو واقعن حالت خوبه مث اینکه ی چیزیته!-ارع ی چیزیمه ع_ا_ش_ق_ش شدم! هانسا بقلش کرد و گفت:مبارکه!-واستا بابا هنوز بهش نگفدم!هانسا ی نگاهش کرد/¶اصن اون ع_ا_ش_ق تو هست?←

خببب دوستای عزیز امیدوارم دوست داشته باشید و خوشتون اومده باشه!!!نظر یادت نرههههه!!!✨✨✨ ناظر عزیز لطفاً منتشر کن کلی زحمت کشیدم👈🏻👉🏻✨❣️

ناظر منتشر کن لطفااااا زحمت کشیدم:/ دوست عزیز لطفاً نظر بده👈🏻👉🏻✨