10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Elena^^ انتشار: 4 سال پیش 78 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
:) لطفا پلیززز نظر بدید
سلامممممم*-*👍💫
لطفا لطفا نظر بده پلییزززز😻😇😇
ما باهم: خب ک چی؟؟؟
پسره: من شان یانگم .. پسر استیون یانگ یعنی رانندتون
لیسا : آممم .. چرا باید بهت اعتماد کنیم ؟؟؟
شان : من میتونم دوستتون بشم !
همه : ما ب دوست احتیاجی نداریم !
لیسا : فقط بیایم بریم خونه ..
اقای رابرت سوار ماشین شد و بهمون گفت: خب براتون خوراکی خریدم
یهو هوا به طرز وحشتناکی بارون گرفت سریع و با تمام سرعت ماشین اقای رابرت ماشین رو روند و سریع به خونه رسیدیم سریع لیسا گفت: ماماننننن بااباااااااااا
اونا : بله دخترم
لیسا : اینجا دیگه کجاست خونه ی قبلیمون کجاست ما کی ثروت مند شدیم ؟
مامان لیسا : دخترم ما پشت اینه ی اتاقت ی الماس سیاه پیدا کردیم و اونو فروختیم اون واقن گرون بود
لیسا : چی؟ شما چیکار کردین؟ اون الماس رو مامان بزرگ قبل مرگش بهم داده بود و گفته بود «هیچوقت این رو گم نکن چون این باعث میشه تو از خطر ها دور بمونی » و شما چیکار کردین من که همش ممکنه بمیرم و شما این وسایل و این خونه کوفتی رو به قیمت جون من خریدین ازتون انتظار نداشتم و گریه کرد و رفت توی اتاق
داشت گریه میکرد ک یهو یکی پاشو قل قلک داد گفت مارنی حوصله شوخی رو ندارم میخوام تنها باشم برو بیرون
و دوباره همین کار رو تکرار کرد لیسا گفت «مارنننننیییی مگههه زبونن ادم متوجه نمیشییییی؟؟؟؟»
و ی نگاه کرد و دید کسی اونجا نیست بجززززز؟
اون عروسک؟ خیلی ترسیده بود ک یهو عقب عقب رفت و سرش خورد به پنجره و گیج شد و به پایین پرت شد
از زبان لیسا : اه خدای من سرم درد میکنه ! یهو دخترا و مامان و بابامو دیدم
چی شده؟
اونا : تو از بالا پرت شدی!
چی؟؟ دارین شوخی میکنید؟
روی مبل نشسته بودم و دخترا دورم و گرفته بودن و بغلم کرده بودن .. مامانو بابا اونور حال داشتن دعوا میکردن .. لیسا : از این زندگی متنفرم.. ملیسا: هی آروم باش ! هنوز ک چیزی نشده .. لیسا : بنظرتون این دعواها به خاطر منه؟ همه ساکت شدن و لیسا بغضش گرفت بعدم گفت : ولی اون ی چیزایی گفت ! ملیسا : کی؟! لیسا : سا..سا..سامارا ! همه با چشمای از حدقه در رفته ب لیسا نگاه میکردن ب جز ملیسا ک خیلی جدی بود😐💔 ملیسا: یعنی چی؟! اون چی گف؟! لیسا: چوب درخت بلوط .. پر کلاغ.. شیکاگو و .. و .. لعنتی اون یکیو یادم نمیاد ! آنیتا و مارنی خیلی ترسیده بودن .. جنیفر: دینا مگه چه معنی میده؟ ملیسا: اگه..اگه اینا ی نشونه باشه چی؟! بعد از سر جاش بلند شد و بهمون نگاه کرد : اگه اینا ی راه خلاصی باشه چی؟! لیسا: چی؟! راه خلاصی از چی؟! ملیسا باز تو فکر رف .. آنیتا: ملیسا؟؟ چیزی ب ذهنت نمیرسه؟! ملیسا: ی مراسم ! مارنی: من خیلی میترسممممم..مراسم دیگه چ مدلشه؟؟ ملیسا: اگه باید همهی اینا رو جور کنیم و ی مراسم اجرا کنیم تا اون ناپدید بشه چی؟!
لیسا: ولی چجوری؟ سامارا دیگه هیچ راهنمایی نکرد ! ملیسا: اگه سامارا بخواد بهمون کمک کنه چی؟! بهش فک کردین؟! جنیفر: شایدم میخواد بخورتمونننن! همه:😐
یهو اشلی پرید وسط: دیگه دارین مزخرف میگین ! لیسا: تو فک میکنی من دیوونم؟؟؟؟؟ اشلی: دقیقا ! درست همونجوری که پدر و مادرت دارن میگن ! ملیسا: خفه شو اشلی ! اشلی: بهش نمیگین؟؟ خیلی خب پس خودم میگم ! لیسا : چیو؟؟؟
اشلی: اونا میخوان ببرنت تیمارستان ! ملیسا : ولی ما نمیزاریم ! اشلی: ببخشید خانم نابغه شما فکری تو سرتون دارین؟! مارنی: چرا دعواها رو تموم نمیکنین؟ لیسا حالش خوب نیست! ملیسا: ما متاسفیم..و ی فکری هم دارم! آنیتا: چه فکری!؟ ملیسا:فقط بم اعتماد کنین .. فعلا باید بریم بخوابیم..
[شب]:
ملیسا رف مارنی و آنیتا و جنیفر و لیسا رو بیدار کرد .. جنیفر: پس اَش چی میشه!؟ ملیسا و بجاش موهایِ زردشو دم اسبی بست(ملیسا فقط در مواقع مهم موهاش و اون مدلی میکنه) آنیتا: خب .. حالا باید چیکار کنیم؟ جنیفر ی چشمکی ب سمتمون
زد و بعدش ملیسا در پنجه رو باز کرد تا بپریم بیرون .. مارنی: دیوونه شدین؟ ارتفاعش خیلی زیاده! جنیفر: فک کردی بدون نیروی کمکی جایی میریم؟ لیسا: منظورت کیه؟ جنیفر: پایینو نگاه کن.. از زبان لیسا : چییی؟ اون ک استفان بود! پسر آقای یانگ! و دو تا پسر دیگه ک نمیشناختیم.. ملیسا: با شمارش من بپرین .. یک .. دو .. سه .. حالا ! و یهو افتادیم پایین و اونام کمکون کردن ک بیایم .. پسر آقای یانگ موهای طلایی و چشمای آبی داشت .. ی پسر مو مشکی هم ک لباسای گنگی پوشیده بود و ی مو نارنجی هیکلی ام باهاشون بود .. ملیسا(به اون مو
مشکیه): جیسون؟ مطمعن باشیم تو خطر نیستیم؟ جیسون: بهمون اعتماد داری ملیسا؟ ملیسا: اوهوم.. استفان: یه ماشین واستون راست و ریز کردم با اون میریم ب پناهگاه مخفیِ جیسون .. حالا بیاین بریم پیش ماشین ، وقتی داشتیم میرفتیم جنیفر افتاد زمین استفان: هوی..آرچی😐(مو نارنجیه) آرچی:بله؟؟ بعدم استفان ی علامت سمت جنیفر داد و آرچی رف بغلش کرد تا ماشین ببرتش چون پاش پیچ خورده بود😐🎈
این پارت تمام شد *-*😇😻
نظر یادتون نرت خوشملا*-*✌❤❤❤❤
تلوخدا نظرر بدهه*-*😻😻😭
بااایییییی*--*😻
چالش :ب نظرتون لیسا میتونه کاری کنه ک نبرنش تیمارستان؟
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پپپپپپاااااااااارررررررتتتتتتتتتت بببببععععععدددددیییییییییی
سلام پارت بعد کی میادلطفا به تست های منم سر بزن
سلام اجیا بیاین اینستام
toriwـCute
منتظرتونم نانازام*-*
سلام.بعدی رو بزار دیگه☹️
ی مشکلی واسم پیش اومد سر فرصت حتما مینویسم
منم ترنم هستم ۱۰ ساله از تهران
جوابت چون پاسخ نداشت اینجا
نوشتم🥰😅
:)
سلام.بعدی چی شد؟؟
راستش من تنها اینو نمینویسم دوستم گیر درساشه هنوز قسمت خودشو ننوشته
ممنون از همتون ک تولدمو تبریک گفتین :)💔
ع تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارکککک 🥺🥺🥺🥺🥺🥳🥳🥳🥳🥳🥳💜💜💜💜🌷🌷🌷🌷💝💝💝💝💝☺☺☺ ببخشید دیر شد نمی دونستم اجی 🥴 راستی روز تولدت رو لطفا میگی 🥺 من ۲۲ اردیبهشتم 😋😋🤩🤩
ممنون عشق اجی*-*😻💕
تولدت مبارک ❤❤❤❤
میایآجی شیم ❤ مبارک مبارک تولدت مبارک ❤❤
اره عزیزم حتما کیوت اصل بده
النا ۱۳ ماهشهر😻
ببببببببببببببببببببببععععععععععععععععععععععددددددددددددددددددددددیییییییییییییییییییییی
به خاطر حمایتاتون بعدی رو مینویسم :)))
😗😗
پس بعدی چی شددددد😭😭😭 چند وقته منتظرممممم😪😪😪😪
چی بگم اصن چیزی ب ذهنم نمیادد😕
🤦🏻♀🤦🏻♀عاقا یه چیز بد ، وقتی تو ذهنت یه چیزی هست که پارت بعد اونو بنویسی ولی وقتی میخوای پارت بعد بنویسی اصلا یادت نمیاد میخواستی چی بنویسی 😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔
دقیقا😐😭😭
اره می تونه 😍😍
*-*