
بفففففرمااااییید لاوام به خدا لایک و کامنت هاتون کم باشه پارت بعدی نمیزارم یه خورده انرژی بدین❤🙏🙏🙏💖💖

صبح که بلند شدی از تخت اومدی پایین دستتو بردی تو موهات حوله تو برداشتی و رفتی تو حموم دوش گرفتی و اومدی بیرون... به خودت رسیدی و رفتی پایین.. تو: صبـــح بخیییر😊. جیمین: اا بیدار شدی! صبح بخییرعشقم. خندیدی و نگاهتو سمت میز چرخوندی... تو:جیمیـــــــــــــن صبحونه نداریم!!!؟؟😮 جیمین:اوو بیب یادت نرفته که امروز روز چشم گفتن تو هسسست. تو:نهههه یادم نرررفته ولی..نگو که ازم میخوای صبحانه نخورم.... جیمین:نهههههه یعنی من انقدر بدجنسم؟!🤔😐 فقط میخوام صبحونه امروز با سلیقه خودت درست و اماده کنی.. هر چی بلدی.. تو:عااااااااام(👉😜😂💙⛓️❤)بااششششه. تو:جیمین من تخم مرغ و.... جیمین:همچی هست بیب.. تو:اها اوووک... همچی درست و اماده کردی یه میز تقریبا خوب چیدی وجیمین و صدا زدی. جیمین:اووووم به به👌🏻.. تو هم خندیدی و نشستی و شروع به خوردن کردی.. زود تر از جیمین پاشدی و رفتی آماده شدی... تو:جی................

تو: جیمییین زنگ بزن به آژانس.... دیرم شده. جیمین: خودمم می خوام بیام امروز باید عکس بگیریم... تو: ااا پس قشنگ خوش تیپ کن. جیمین: 😊😊بااشه پس وایسا آماده شم... تو: جیمین میفهمی چی میگی پسر اصلا دست تو دست هم میریم تو بیگ هیت دور دور چههه طورره!!؟؟ جیمین: مسسسخره می کنی😑🤐؟ تو: بلهههههههه. جیمین: گرفففتم بابا باشه آژانس تا ۵ دیقه دیگه میاد...... تو: باششه. جیمین: ایییین چه تیپیه؟ بیش از حد جذاب شدی... مناسب نیییست.... 😑😑🙄 . 😜😜😜😜اخ کی میشه کلا واسه من شی😁😁. تو: بالش رو مبل برداشتی و پرت کردی سمت جیمین خورد بهش........ فقط میخندید.. 😂😂 تو: 😐. ماشین رسید... تو: فعلا بای مووچی میبینمت... جیمین: 😑😂اعضا قشششنگ رو مخت کار کردن هااااا.. تو: 😁😁😁😂.

رسیدم کارتمو زدم و رفتم بالا پشت میزم نشستم..... تقریبابعد دوساعت کارام تموم شدمبایلمو برداشتم.... تو حال خودم بودم که صدایی شنیدم.. خانم کیم بود.. یوجونگ یوجونگ من یه کاری واسم پیش اومده دوتا قهوه خریده بودم یکیش واسه تو اون یکیم یه کاریش کن. من رفتم. تو: بااااشششه اروووم باش.. 🙂 فکر کردم چی کار کنم گفتم برم پایین هم اعضارو ببینم هم قهوه رو بدم جیمین. مبایلموبرداشتم گذاشتم تو جیبم کیفمم گذاشتم تو کشو و درشو قفل کردم . قهوه هارو برداشتم راه افتادم. ....

رفتم سمت اتاق گیریم در زدم.. درو باز کردم رفتم تو بعد با پام درو بستم. اعضا یا داشتن گیریم میشدن یا یه چیزی میخوردن یا رو مبل سرشون تو مبایل بود. ای جان تهیونگ یوناتان رو اورده بود.......... یوناتان وسط سالن رو فرش وایساده بود داشت منو نگاه می کرد. تو: Hi. همه به یه شکل و زبونی بهت سلام دادن. تو: بفرمایید آقای پارک قهوه.. چون داشتن گیریمش میکردن گذاشتم رو میز. جیمین نگات کرد و به آقای پارک گفتنت خندش گرفت و بعد گفت ممنون. یوناتان از رو زمین برداشتی و نشستی رو مبل تا یه خورده باهاش بازی کنی به محض اینکه گرفتیش بالا یه لیس زد تو صورتت. تو: اییی بچه چیکار می کنی؟! 😒😒. تهیونگ: یوناتان نوش جانت.. میدونم خوشمزه بود👍🏻😜 جیمین: 😐😐درد. کوک: قیافه جیمین و یوجونگ دیدنیه😂😂😂😂😂. جیمین: کوک ببند برادر. تو: 😐☺️😶. شوگا: یوجونگ این که خوبه یعنی وقتی هوپی با یوناتان بازی می کنه حالم بد میشه کم مونده برن تو حلق هم.. 🤢🤢🤢. تو: 😐😂😂😂😂😂😂دیدمممم. یوناتان گذاشتی رو پاتو نازش میکردی. جیمین با قهوه اش اومد بالاسرت قهوه تو رو از دستت گرفت و قهوه خودشو داد بهت خودشم قهوه نصفه تو رو خورد. زیر لب بهش گفتم:لووووس. جیمین: 😜😜

تهیونگ که روی صندلی گیریم نشسته بود دستاش و زد بهم و یوناتان صدا زد. تهیونگ: 👏🏻یوناتاااان.... اوووو یوجونگ اون رو پای تو خوابیده.. تو: چی؟ سرمو بردم پایین دیدم ناز کردنم خییلی بهش حال داده و خوابیده... جیهوپ: ای جوووون چه ناز خوابیده. تهیونگ: یوجونگ خواهش می کنم همون جا بشین تا از خواب بیدار شه بچه ها گوشیمو بیارین ازش عکس بگیرم.. تو: 😂😂😂😂😂☺️☺️اوک بی کارم!🤐😑 شوگا:ای جااان منم میخوام.. جین اومد بقل دست من نشست یوناتان ناز کرد. تهیونگ:جین یوناتان بیدار شه میگم نزاره امشب بخوابی.. جین:اوو نههه واسع خودت.. تو:😂😂😂😂😂یه لحظه رفتم تو فکر....... یاد چندسال پیش افتادم هیچ وقت فکر نمی کردم سرنوشت منو به اینجا برسونه😭😭😃 جیمین اومد... جیمین:خوب ببینم چه طوریم؟ تو:جذاب خودمی...☺️❤❤☺️😰😰😰😰😰😰😰😰یعنی.. از طرف یوناتان گفتم😪😪😪یااخدا سوتیو دیدی... گیریمور ها چه جوری نگاه کردن....🤐🤐. اعضا هم به من نگاه کردن و ریز خندیدن اما داشتن میترکیدن😥.

اعضا همه آماده شدن و رفتن برای عکس گرفتن.. بعد رفتن اعضا همون طوری که یوناتان هنوز رو پاهام بود چشمامو بستم و خوابم برد... حدودا بعد دوساعت با شنیدن صدای اعضا اروم اروم چشمامو باز کردم... یوناتان وسط اتاق داشت بازی میکرد.. اعضا در باز کردن و اومدن داخل... جین: 😮😮یوجونگ توووهنوز اینجایی.. قیافه اعضا: 😐😑😑😮😮🙂😮 تو: عاااام ارره خوابم برد خیلی خسته بودم. تو: مگههه ساعت... 😮سااعت ۵بعدازظهره!! جیمین: بللله ببینم ناهار خوردی؟ تو: نهههههه خیلی گشنمه. جیمین: کوکی اون نودل مرغ که من نخوردم گذاشتی تو کیفت بده به یوجونگ.. کوک: اهاااا اوک..... بیا یوجونگ داغه.. تو:عااام ممنون. ... ... نامجون:بچه ها یوناتانم گشنشه فکر کنم.. تهیونگ:ارره بیااا بیااا یوناتان بیا غذا بخوووررر... تو:من برم بالا زنگ زدم آژانس تا ۱۰ دیقه دیگه میاد باید برم کیفمو بردارم تهیونگ:اووک فقط یوجونگ هر جاایی خوابت نبره..☺️ تو:🤧☹️بااشه. جیمین:برو واسه شامم یه چیزی میارم... تو:هیییس ارووم بگوو... باشه...منم یه خورده میخوابم . بای فعلا ....... رفتم بالا و کیفمو برداشتم.....سوار شدم.. رسیدم... کلید رو انداختم... باغ با این نورای زیبا نمای قشنگی پیدا کرده بود...

اما رد شدن از باغ شب ها تو رو یه خورده میترسوند. اروم اومدی تو با کنترل همه چراغ هارو روشن کردی. رفتی تو اتاق لباساتو در آوردی و لباس خوابی که جیمین تازه واست خریده بود واز تو کمد برداشتی و پوشیدی موهاتو گوجه ای بستی بالا و رو تخت دراز کشیدی چیزی طول نکشید که خوابت گرفت... 😴😴😴 ... ... با صدای کوبیده شدن در سالن پایین به هم از خواب پریدی.. صدای پای جیمین که به زمین محکم کوبیده می شد ضربان قلبتو تند تر می کرد.. .. ...... ..... .. در اتاقو باز کرد و با اخم بهت نگاه کرد.. تو: چیزی شده؟ جیمین: آرره شده.. تو: چی؟؟؟ ☹️ جیمین: یووجونگ تو با جین هو رابطه داری؟ 😨😤😤😤😡😡😡😡😠😠 تو: 😕😕😕😕چی میگی! جیمین: خودم شنیدم😡 تو: حتما از بچه های بخش..... جیمین:😒دقیقا. تو: خییییلی خری... 😐 جیمین: اونوقت برای چی؟ تو: یعنی تو نمی دونی اونا به حرف چرت و الکی زدن معروفن.. جیمین: من وقتی شنیدم دیگه اصلا حواسم نبووود یعنی باورمم نمی شد اخه تو بهم گفته بودی از اون بدت میاد فقط ظاهر حفظ می کنی... 😪😥ببخشید.. تو:جیمین درک می کنم خسته ای و فشار روت زیاده و دوروز دیگه کنسرت دارین....(به قول یه عشقی) اینم گذشت بیا دیگه راجبش حرف نزنیم انقدر هم رو جین هو حساس نشو

جیمین: باااشه تلاشمو می کنم.. تو: ولی وقتی عصبی میشی خیلی جذاب میشی اما قلبم میاد تو دهنم😐. جیمین: اووو بیب ببخشید 😥😑.. تو: جیمی مگه نگفتی یه چیزی میخری؟ 😐 جیمین: 😳😳😳😑یادددم رففففت. تو: من که گشنم نییست فقط خوابم میاد.. تو چی؟ جیمین: بیب مننننم فقط دوست دارم بخوابم. و بعد دستشو دور کمرت حلقه کرد و فاصله بینتو کم کرد... تو:عاااام لباس خوابی که واسم خریدی خییلی راحته. جیمین:میدونم. جیمین:امروز خییلی به یوناتان حسودیم شد اخه مزت کرد... تو: 😳😳😳😑جیمیـــــــــــــــــــــــــن....... اون فکری که تو سرته رو پررت کن بیرون و اگر نههههه.. جیمین: 👏🏻😂😂😂شوک خوبی بهت دادم باشه بازم صبر می کنم. تو: منحرف نباش😶 جیمین: 😁😁😁😁🤗🤗🤗🤗🤗. پاشد رفت لباسشو عوض کرد و اومد خوابید بقلت....

جیمین: هنوز خوابت نبرده! تو: اگه بزاری داشت خوابم میبرد. وایی جیمی این اتاق خییییلی دوست دارم... خیلی خوبه. جیمین: این اتاق واسه تو درست شده از اول نبوده. 😁😁🤗🤗. تو: 😶😶😶😶واااقعاااا ممنونننننن. جیمین: میدونی به چی فکر می کنم؟ تو: چی؟ جیمین: به موانع پیش رومون.... واسع.. حرفشو قطع کردی و گفتی.. جیمین حرفشووو نزن.. من صبح تا شب دارم به این موضوع فکر می کنم خانواده تو و خانواده من... دلم میخواد گریه کنم☹️. جیمین: خانواده من حل میشه تو غصه نخور من همچی رو حل می کنم تو فقط خانواتو راضی کن.. تو: حالا چی شد رفتی تو این فکر!؟ جیمین: چون میخوام این پنهان کاری ها زودتر تموم شه و راحت شیم... تو: جیمین اگه این طوری باشه من باید برگردم ایران جیمین: 😨چی؟ نه نه تو ایران نمیری. تو: برای حرف زدن باهاشون بازد برم.. جیمین: 😕حالا یه فکرایی می کنیم به نظرم الان بخوابیم.. تو: عاام باشع🤗. پتو رو بیشتر کشیدی رو خودتو... فردا صبح.. ... ..
خوب لاوام اینم پارت۸ نظر. لایک و کامنت یادتون نرههههههههه❤ با نظراتون انرژی بدین ببخشید هی دیر میشه🤧 لایک❤کامنت📄یادتون نره لاوااا
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی
ببخشید پارت ۹ کی میاد الان خیلی وقته گذشته و نیومده
لاوام من نمی دونم چرا تستی رو که میزنم ثبت نمیشه نمی دونم چه مشکلی پیدا کرده😤😤به محض اینکه درست شد دوباره ثبتش می کنم
خوشگلم🥰🥰مرسی داستان میزاری ما بخونیم
من شما ممنون که میخونید و نظر میدید❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💙💙
هانیه جان حالت بهتره؟
ارره عزیززم بهترم اگه بدتر نشم پارت ۹میزارم. مرسی حالمو پرسیدی عزیزم❤
عزیز دلمی❤❤❤❤❤💙
دستت درد نکنه عزیزم منتظر بودم اگه حالت بهتره پارت بعدی رو بزار مرسی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤مرسی عزیزم
عالییییی پارت بعدو بزار گلم
❤❤❤❤❤چشم عزیزم
عالی خسته نباشی💜
مرررسی این دفعه تستچی خیلی دیر پخش کرد🤧