4 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 366 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اول بگم این داستان همه اش ۱۰ پارت هم نمیشه پس لطفا هر پارت ۱۵ لایک بخوره
از زبان مرینت
بازم با صدای دعوای آقا و خانم اگراست از خواب بیدار شدم بیشتر وقتا دارن دعوا میکنن
سریع لباسم رو عوض کردم و رفتم بالا
مرینت:صبح بخیر آقا صبح بخیر خانم
آقای اگراست:صبح بخیر مرینت فردا تولد پسرم ادرین است و قرار است از اتاقش بیرون بیاید میخوام کل عمارت رو آماده کنین
مرینت:چشم آقا 🙂
خانم اگراست :میخوایم همه چیز بینقص باشه مرینت
مرینت:چشم خانم با اجازتون من مرخص بشم چیز دیگه ای نیاز ندارین؟
آقای و خانم اگراست :نه میتونی بری
رفتم تو کل عمارت گفتم که فردا تولده ادرین اگراست است و باید کلی کار انجام بدیم
وارد اتاقم شدم گردنبندم رو برداشتم و گردنم کردم
که خانم اگراست اومد و گفت
خانم اگراست:مرینت برو به ادرین بگو برای فردا آماده باشه
سرم رو تکون دادم و راهی اتاق ادرین اگراست شدم
اوف چرا من
جلوی در محافظ گوریلی شکل ادرین رو دیدم
مرینت:خانم اگراست گفتن یه چیزی به آقا ادرین بگم و برم
سری تکون داد و در رو باز کرد
وارد شدم ولی تا وارد شدم محکم چسبیده شدم به دیوار
مرینت:ااااااا آقا ادرین؟
دستاش رو گذاشت دو طرفم و گفت
ادرین:تو کی هستی و اینجا چی کار میکنی؟
مرینت:م .......من مرینتم یکی از خدمتکارا خانم اگراست گفتن بیام بهتون بگم برای فردا آماده باشین
پوزخندی میزنه و میگه
ادرین:خوب شد که گفتی خوشگله
مرینت:به من نگو خوشگله
ادرین:باشه خوشگله
نگاهم به سمت دندون هایش رفت یکم عجیب بود
قبل از اینکه چیزی بشه سریع در رو باز کرد و گفت
ادرین:برو بیرون مرینت
با تعجب نگاهش کردم که بلندتر گفت
ادرین:برو بیرون
سریع خارج شدم و رفتم سمت آشپزخونه
قلبم تند تند میزد اون چقدر عجیب بود
از زبان ادرین
اوفففف خسته شدم از این اتاق همه اش تو این چهار دیواری زندانی ام
اون دختر اسمش چی بود؟اممم مرینت
خیلی خوشگله ولی وقتی بفهمه من کی هستم معلوم نیست چیا میشه
دستم رو کوبیدم رو میز
کاش این اتفاق نمیافتاد
و من الان معمولی بودم
آه
از زبان مرینت
داشتم کار های مربوط به مهمونی فردا رو انجام میدادم که گوشیم زنگ خورد
لبخندی رو لبام نشست عمه اپال بود
گوشی رو برداشتم و بعد از نیم ساعت قطع کردیم
عمه اپال خیلی ازم دوره واسه همین نتونست ازم مراقب کنه به علاوه اون خودش کلی بدبختی داره
به ساعت نگاه کردم
وقت دارو هایم بود
رفتم تو اتاقم و قرص هایم رو انداختم تو دهنم و با یکم آب خوردمش
آروم رو تختم نشستم سرم درد میکرد
بعد از پنج دقیقه بهتر شدم
بلند شدم و به سمت آشپزخونه راه افتادم ولی با دیدن کسی که تو آشپزخونه بود دنیا رو سرم خراب شد
مرینت:تو اینجا چی کار میکنی؟
لوکا:سلام عشقم حالت چطوره
مرینت:عشقم و درد به چه حقی به من میگی عشقم من ازت متنفرم چرا نمیفهمی)
میاد سمتم و محکم میچسبونتم به دیوار و میگه
لوکا: نمیگذارم یه آب خوش از گلوت پایین بره مرینت باور کن
سیلی محکمی بهش میزنم و میگم
مرینت:از اینجا برو و دیگه برنگرد
اینو که گفتم رفت
دستم رو محکم به میز گرفتم که نیوفتم
ولی موفق نشدم و داشتم میافتادم که دستی محکم نگهم داشت پشتم رو نگاه کردم
الیا بود لبخندی رو لبام نقش بست
و سریع پریدم بغلش
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
اینو اسمشو از رو اسم اون سریال ترکیه ای گرفتی؟
عالی بود
مرسی
عالی بود
بعدبیییییییییییییییی😭
چشم
راستی فالوت کردم فالوم کن
خیلی وقته فالویی💕
🤗❤
☺❤❤❤💙💙💙💙❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💙❤💙❤❤❤💙❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💙❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💙❤❤❤❤❤💙💙💙❤❤❤💙💙❤💙❤💙❤💙❤💙❤💙❤💙❤💙❤💙❤❤💙❤
گذاشتم
عالی بود خیلی دوسش دارم داستانتو لایک هم کردم لطفااا با قدرت ادامه بده
مرسی فالوت کردم بک بده
بک دادم انیتا
انیتا اسمم نیس 😐نیتا .... انیتا خواهر دوقولمه
واو دمت گرم
😊
عالیییییی بود 😍🍩
خودم منتشرش کردم😁
مرسی
عالی