
💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨💥✨
کریس:یه ده دقیقه که گذشت حوصلم سر رفت پاشدم رفتم تبدیل شدم گشتم بعد نیم ساعت یه شرور اومد قدرتش کنترل ذهن بود اگه به حرفاش جواب میدادی هیپنوتیزمت میکرد رفتیم به جنگش وسط جنگ تکشاخ هیپنوتیمز شد چون شرور یه فحش به لیدی باگ داد تک شاخ عصبی شد به حرفش جواب دادو هیپنوتیمز شد بعد به من حمله کرد منم جاخالی میدادم تا بهش آسیب نزنم ولی تا یه لحضه هواسم پرت شد یه جوری منو زد که از سه تا دیوار رد شدم بعدد اومد بالا سرم میخواست یه ضربه ی دیگه بزنه که سپر گرفتم بعد ضربه سپرم ترک خورد بعد با ضربه ی بعدی شکست ضربه ی سوم خورد بهم زیرم شکست افتادم زمین اصلاً نمیتونستم تکون بخورم چشمام کم کم داشت بسته میشد که
که صدای میراکلس لیدی باگ اومد بعد تک شاخ به خودش اومد و من بیهوش شدم وقتی بیدار شدم رو تخت بودم میخواستم بلند بشم ولی کنترل بدنم دست خودم نبود یعنی اینکه کارهایی که میخواستمو انجام نمیداد بعد نیم ساعت تلاش یکم بهتر شدم که خانم آگرست اومد تو و تا منو دید شوهرش و دخترشو صدا کرد اومد بالا سرم گفت حالت خوبه با تکون دادن ابرو بهش گفتم نه بعد وقتی آقای آگرست و دخترش اومدن دخترش با بغض داشت نگام میکرد منم نگاش میکردم بعد خ.ا (خانم آگرست) گفت بیاین بریم بیرون بزاریم استراحت کنه بعد وقتی حالم بهتر شده بود و میتونستم راه برم بلند شدم به سختی از در رفتم بیرون وقتی داشتم از پله ها میرفتم پایین
پام لیز خورد همین طوری پله ها رو دونه دونه لیز میخوردم وقتی رسیدم پایین دوباره بلند شدم بعد لیدی باگ گفت دوباره راه افتادی خداروشکر گفتم ممنون بعد وقتی آقای آگرست منو دید بغلم کرد گفت خوبی با صدای خیلی آروم گفتم آره گفت با اینکه نفهمیدم چی گفتی ولی باشه قبوله منم سرمو تکون دادم به معنای باشه بعد یکم نشستن حالم خوب شده بود بعد میخواستم برم که یادم افتاد بپرسم چند وقت خواب بودم وقتی پرسیدم بعد شنیدن جوابش تا چند دقیقه نمیتونستم حرف بزنم بعد داد زدم دو هفتههههههههه😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲😲 خیلی ریلکس گفت آره دو هفته بعد ماریا اومد پایین و
خدافظ👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی
یکم به داستان هیجان بده
چشم
عالیییییی بودددد 💜💙
فالویی بفال🙂🦋
پیجدومیوکی😹💔