
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏
مرینت:اِ جدی؟خیلی وقته ازش خبرندارم.چی می گفت؟ آلیا:هیچی ازتوپرسید.گفتم ماموریتی و این حرفا...می گفت یکی ازاستاداشون تورو تو ماموریت دیده مرینت:استاداشون؟مگه جولیکا دوباره درس می خونه؟اون که بامن لیسانس گرفت گفت ادامه نمی ده دیگه آلیا:آره.مثل اینکه بعد لیسانسش رفته بوده آمریکا پیش عمه اش.دوباره برگشته اینجا درس بخونه مارسل:خب آمریکاکه زبان می خوند راحت تر بود آلیا:گفت بابام نذاشته بمونم و اونجا رفته بودم تفریح کنم نه درس بخونم واین حرفا.یه ماهه برگشته داره واسه ارشد می خونه.گفت بهت بگم بیای ارشد بخونی حیفه مرینت:خودمم تو همین فکر بودم.ولی یه ماه دیگه کنکور ارشده من که چیزی نخوندم.درضمن کارمم هست به دانشگاه دیگه نمی رسم مامان:دخترم تو عاشق زبان بودی.برو ادامه بده.لیسانست رو که گرفتی گفتی تو نیرو انتظامی جابیافتم می رم ادامه می دم.الان که ماشالله جاهم فتادی.دیگه چی می گی؟ مرینت:والا چی بگم.امتحان می دم ولی فکرنکنم تهران قبول بشما
مارسل:فوقش میافتی شیراز پیش خودم مرینت:اینم حرفیه آلیا:چی چیو اینم حرفیه من تنها می مونم اون وقت مارسل:بابا گفتیم شاید نگفتیم که حتما شاید اصلا تهران قبول شد.یا اصلا افتاد یه شهردیگه مرینت:راستی این استادشون رو نگفت کیه؟ آلیا چشمکی زد و گفت:لوکا کوفین.مثل اینکه الان دیگه درس میده سری تکون دادم و گفتم:چه جالب!جولیکا الان دانشگاه می ره؟ آلیا:نه کلاس آمادگی می ره واسه کنکورش.لوکا استادشه مرینت:باشه روش فکر می کنم.فردا می رم اقدام می کنم واسه کنکور مامان:خیر ببینی دخترم بعدناهارو شستن ظرف ها رفتم تو اتاقم. به ساعت نگاه کردم که دیدم 4.هنوز یکم وقت داشتم.چمدونم رو مرتب کردم و لباس هام رو چیدم.یه ساعتی گذشت.دیگه باید آماده می شدم.لباس فرمم رو پوشیدم و یه آرایش ملایم هم کردم.رفتم پایین. مامان:کجا دخترم؟ -می رم اداره بعدشم مح***ضر مامان:خدا پشت و پناهت دخترم. صورتش رو بوسیدم و از خونه زدم بیرون.206کوجه ای رنگم رو ازتو پارکینگ در آوردم و به سمت اداره راه افتادم.ساعت 6 رسیدم دم اداره.گوشیم رو برداشتم خواستم ببینم آدرین اداره هست برم بالا یانه.
- الو.سلام صدای آدرین بی هیچ ملاطفتی تو گوشم پیچید.لابد کسی پیششه نمی تونه خوب حرف بزنه یا بازم اومده اداره جو رئیس بودن گرفتتش.هر چی فکر بد بود رو ازذهنم دور کردم و گفتم. - سلام - امرتون؟ - دم ادره ام.گفتم بیام بالا یا... - لازم نیس. دارم میام پایین واسه ساعت 7 وقت گرفتم.دارم میام منتظر بمون. بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد. از این کارش خیلی دل خور شدم.همونطور عصبی تکیه دادم به ماشینم و با انگشتام بازی کردم.هرچقدرهم دلش از جای دیگه پر باشه نباید سر من خالی کنه که. پیش خودم فکر کردم لابد حالا که ماموریت تموم شده و صی****غه مونم داره باطل می شه.چرا دیگه باید با من باشه؟ تا الان خوش گذرونده عین دوست دخترش بودم حالا هم داره ولم می کنه.تموم اون فکر های خوب دیشب از سرم پرید و جاش رو به کلی فکر پلید داد. آدرین رو دیدم که کیف بدست با یه اخم عمیق داره میاد سمت من.یه شلوار مردونه مشکی جذب پوشیده بودبا یه پیرهن مردونه آبی آسمانی که تیپش رو رسمی ودرعین حال شیک می کرد. آدرین:سلام.ماشین آوردی؟ مرینت:سلام.آره آدرین:ماشینت رو بذار پارکینگ با ماشین من می ریم. مرینت:خب باماشین من بریم مگه چی می شه؟ آدرین:گفتم با ماشین من می ریم.الانم ماشینت رو ببر تو پارکینگ اینقدر لحنش دستوری بود که مجبورم کرد انجامش بدم.بماند که چقدر زیر لب ف*****ح*****ش بارش کردم.
برگشتم که دیدم تو یه سانتافه مشکی نشسته و دستاش رو گذاشته روهم و نگاهش رو با اخم دوخته به رو به روش. سوار ماشین شدم که یه نیم نگاهی بهم انداخت و ماشین رو روشن کرد.تموم راه ساکت بود و چیزی نمی گفت.بهش نگاه کردم که با دست سالمش فرمون رو گرفته بود واون یکی دستش رو گذاشته بود رو لبه ی پنجره.خسته شدم بالاخره سکوت رو شکستم. چیزی شده؟ - نه، چطور؟ - آخه خیلی عصبی به نظر میای. بازجویی کردی ازشون؟ - آره. - خب چی شد؟ ـ تو پرونده نوشتم. - الان این جاست؟ - چی؟ - پرونده دیگه؟ - نه. - نمی خوای بگی چی گفتن؟ - حرف زیاد زدن، الان حوصله ندارم برات تعریف کنم. رفتی اداره بگیر بخون. - چی شده؟ - هیچی. - گفتم چی شده؟ آدرین اخمی بهم کرد و گفت:
- من بهت اجازه نمی دم صدات رو برام بلند کنیا! - چرا همچین می کنی؟ من فقط ازت پرسیدم چته. آدرین - داشتم با مانی حرف می زدم. -خب؟ آدرین نگاهی با اخم بهم انداخت و عصبی نفسش رو فوت کرد بیرون و گفت: - ازش پرسیدم از کجا شب مهمونی فهمیده ما پلیسیم. - خب اون چی گفت؟ یه نگاه با خشم بهم انداخت و با پوزخند گفت: - گفت وقتی مرینت خانوم داشتن با ع*****ش*****ق سابقشون صحبت می کردن که لوشون نده، شنیده که ما پلیسیم. تو توی اون اتاق لعن*****تی چی به اون پسره می گفتی؟ با تعجب بهش زل زده بودم. - کدوم پسره؟ - همون لوکا خان. دوستش داری نه؟ مانی می گفت با هم راب*******طه داشتید. - تو حرف مانی رو باور می کنی؟ - نه، ولی از رفتارت با اون پسره معلوم بود مانی همچین دروغم نمیگه. حالا می خوام از دهن خودت بشنوم. اون یارو کی بود؟ دستام رو زدم زیر بغلم و با بغض تلخی همراه یه پوزخند گفتم: - همون که مانی گفت. آدرین ماشین رو بغل خیابون نگه داشت. فرمون رو توی دست هاش فشرد و گفت: - پس حقیقته. بعد سرش رو چرخوند سمتم و داد زد: - به من نگاه کن. می گم به من نگاه کن. بعد پوزخندی زد و گفت: هه.... پس حقیقته هـوم....
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏 برو بعدی چالشه....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ : سشس
معنی نداره 😑
عالیییی
چ ج:پاص🤣🤣
جررر این دیگه چه سمی بود🤣
تنکس
😂😂😂
سلام نازی خوبی میگم پارت بعد رو کی میزاری ؟
سلام عشقم برسیه
مرسیییییی
عاای بود
تنکس لاوم
عالیی بوددد فقط بد جوری مری رفت تو اعصابم
ج چ: ممف
تنکس
اسم بابات چیه؟
اسم مامانت چیع؟
اسم بابام محمد اسم مامانم فرزانه
عالی بود.اگه گذاشتی دو دیقه اینا خوب باهم رفتار کنن من اسممو عوض میکنم😂
ج چ:سمس معنی نمیده ولی به انگلیسی معنی میده😊
انگلیسیش:Sms(اسمس=پیامک😛😜)
😐😂
تنکس لاوم....
عالی بود😊💕
ج چ سمط
از نظر صدا معنی می ده ولی از نظر نوشتن نوچ😐😂
😂😂😂
اسم مامانت چیع؟
طاهره😁
عاجو منظورش از راب...طه منحر.فیه یا دوست پ.س.ر/دخت.ر بودن؟
اهــم آجی واقعا چع ذهنی داری 😐😂
د
و
س
ت
دختر / پسر
اها اوک😹
عالی
جواب چالش: نزع نچ معنی نداش
تنکس
😐😂
عالییییییییییییییییییی
نازی جان جای حساس کات نکنننننننننننننن
تنکس
چــشــم