
بچه ها داستان قبلیمم تا همین پارت ها اومد حالا یه کاری میکنم که شاخ درارید😂😁برید پایبن✨

(علامت من €)€ بعد از چندین ماه ا/ت واقعا ع*ا*ش*ق کوک شده و بود و خیلی دوستش داشت از زبان ا/ت: قراره امروز یکی از دوستای کوک بیاد بعدش من به کوک میگم که چقدر د*و*س*ت*ش دارم که کوک یهو اومد تو ÷ وای ا/ت چقدر خوشکل شدی 😊 ٪ اممم .... مرسی 😁 (لباس ا/ت اقا من خودم خیلیییییییی دوستش دارم 😁😚) اول کوک رفت پایین من توی اتاق موندم چون گوشواره ام گم شده بود🙁 بالاخره پیداش کردم هورااااااا داشتم میرفتم پایین که صحبت های کوک و دوستش و شنیدم (علامت دوست کوک ^)^ کوک همچنان به ا/ت هیچی نگفتی ؟ ÷ نه واقعا نمیدونم چطور بهش بگم
€ حتما الان فکر میکنید کوک و دوستش دارن درباره ی چی حرف میزنن الان بهتون میگم بر میگردیم به اولا که کوک میگفت ا/ت رو دوست داره و میخواد باهاش ا*ز*د*و*ا*ج کنه خب اینجوری بود که کوک توی یه بازی از همه دوستاش شکست میخوره و اونها هم تصمیم میگیرن که به کوک بگن با دختر همکار باباش یعنی ا/ت ازدواج کنه و بعد کوک هم مجبور میشه که به پدرش بگه که ا/ت رو د*و*س*ت داره و خب میخواد باهاش ا*ز*د*و*ا*ج کنه
ا/ت وایساده بود و همه ی حرف های کوک و دوستش و میشنید و باورش نمیشد یعنی کوک ادکی گفته که ع*ا*ش*ق*ش*ه ؟ همش دروغ بوده ؟ ا/ت داشت اروم گریه میکرد باورش نمیشد توی این چند سال دیگه گریه ای نمیکرد اما الان داشت گریه میکرد بخاطر کوک که قلبش و شکسته بود که کوک یهو گفت ÷ امشب بهش همه چیز و میگم ^ اره بهتره بهش بگی اگر از زبون کسی دیگه بشنوه ناراحت میشه ÷اهوم راستی برم بالا دنبالش ا/ت تا این و شنید سریع رفت بالا و دوباره گوشواره اش و انداخت روی زمین همینجوری الکی داشت دنبالش میگشت و اشکاش و پاک میکرد ÷ ا/ت داری چیکار میکنی؟ ا/ت یکم صداش و صاف کرد و گفت٪ هیچی فقد دارم دنبال گوشواره ام میگردم کوک اروم خندید و گفت ÷ اول دستبند تو گم کردی الان گوشواره ات ؟ میدونم داری دروغ میگی چون وقتی هم که دستبند ات رو گم کرده بودی من فهمیدم داری دروغ میگی حالا بگو چی شده ؟ ٪ حالا شاید اون دروغ بوده اما این یکی واقعیه واقعا گم شده ÷باش پس بزار کمکت کنم اومد پایین و سعی کرد کمک ا/ت کنه که صورتش و برگردوند دید چشای ا/ت اشکیه صورتش و گرفت و برگردوند به روی خودش ÷ چرا داشتی گریه میکردی ها ؟؟ ٪ اممم خب چیزه میدونی ÷ چیه ؟ ٪ اون گوشواره گوشواره ی مادرم بود چون گم شده خیلی ناراحت شدم ÷ اها که اینطور اما برای چیزهای کوچیک گریه نکن 😚 ٪ با باشه ا/ت توی ذهنش با خودش اهوم چیزای کوچیک هه اون رازی که داری خیلی کوچیکه
خب بعدش با ا/ت رفتن پایین و دوست کوک ا/ت رو دید ^ از اشنایی با شما خوش بختم ٪ منم همینطور ÷اهم اهم ا/ت بیا بشین و یه جوری به دوستش نگا کرد انگار میخواست بخورش😂 اخرای شب بود و ا/ت و دوست کوک خیلی باهم اوکی شده بودن دوست کوک داشت میرفت دیگه و گفت ^ خداحافظ ا/ت امیدوارم دوباره ببینمت ٪ دقیقا حرف های من و میزنی😂😁 خداحافظ ^😂 خداحافظ دوست کوک رفت اما کوک از اینکه ا/ت با دوستش خیلی صمیمی بود خوشش نمیومد برای همین به ا/ت گفت ÷ ا/ت چرا انقدر باهاش صمیمی بودی ؟ ٪ من باهاش صمیمی نبودم تازه خیلی رسمی صحبت میکردیم ÷ اره دیدم چقد رسمی صحبت میکردید کوک رفت بالا و رفت توی حمام و دوش گرفت ا/ت هم رفت توی اتاقشون و لباساشو عوض کرد و خوابید که کوک اومد روی تخت و به ا/ت گفت ÷ میشه صحبت کنیم ؟ ٪ اهوم بگو ÷ ا/ت میخوام یه چیزی بهت بگم ا/ت نزاشت کوک حرفش و کامل بزنه و گفت ٪ اره اره میدونم تو بخاطر این باهام ا*ز*د*و*ا*ج کردی چون بازی که با دوستات کرده بودی رو باختی میدونم ÷ یعنی وایسا تو چشمات بخاطر این اشکی بود درسته نه بخاطر گوشواره ات چون دیدم گوشواره ات توی دستت بود ٪ اره اصلا مگه چیه ها تو که اهمیتی نمیدی بهتره شب خودمون و خراب نکنیم شبت بخیر ا/ت پتو رو گرفت کشید ردی خودش کوک شوکه شده بود اروم رفت نزدیک ا/ت و گفت ÷ فال گوش وایسادن کار درستی نی اما الان که وایسادی بزار کامل بگم اون موقعه د*و*س*ت*ت نداشتم اما الان خیلییییی د*و*س*ت*ت دارم باور کن حاضرم هر کاری بخاطرت بکنم میدونم خواب نیستی پس لطفا بگو که تو هم من و د*و*س*ت داری لطفا ٪ نمیدونم واقعا دارم یا نه ÷ا/ت لج نکن مطمئنم که د*و*س*ت*م داری ٪ خو حالا ÷یعنی واقعا داری ؟؟؟٪ گفتم نمیدونمممممم بزار بخوابم خب اون ب این دو تا صبح بحس کردن و اخرشم نخوابیدن😂 و خب چند سال بعد صاحب یه دختر گوگولی ناززززز شدنننن راستی رفتین لایو جی هوپ ؟ من نرفتم چون وی لایو نداشتم و از توی نت بعدا نگا میکنم 😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بعد هفتاد قرن بلاخره طولانی نوشتی
خوشحالم
به خدا ببخشید من ۲ روزه گذاشتمش توی بررسی بود 😹
شوخی میکنم😹