
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
دکتر:آخ ببخشید یادم رفت خودم رو معرفی می کنم آراد هستم بردار کوچیک آدرین آها پس داداششه اینقدر خودمونی ان.چرا خودم نفهمیدم این ها که خیلی شبیه همن.فقط آدرین یکم هیکلی تره و خوشگل تره...سروش هم خوشگله ها اما خب من دوست دارم بگم آدرین خوشگل تره مشکلیه؟ مرینت:از آشناییتون خوش وقتم آقای آگرست آراد:ممنون.شما که امروز ماموریتتون تموم شده.خونه نرفتید؟ مرینت:راستش نه...منتظر بودم سرگرد مرخص بشن باهم بریم ابروهاش رو باتعجب بالا انداخت و یه چشمکم به آدرین زد.تازه فهمیدم چی گفتم یارو فکر کرده حتما خبریه آدرین:آراد مرخصم دیگه؟ آراد:یه امشب واینجا بمون.با این وضع بری خونه مامان نگران می شه ها آدرین:تو صداش رو درنیاری مامان نمی فهمه آراد:یعنی باز می خوای فیلم بازی کنی؟ آدرین:آراد خواهش می کنم همین الان من و مرخص کن بفرست خونه تا خودم فرار نکردم از بیمارستان آبروت بره(خدا منو براتون حفط کنه همیشع بخندونمتون😂 ) سروش سری تکون داد و گفت:الحق والانصاف که هنوزم همون آدرین لجبازی.خب یه دوساعت دیگه وایسا شیفتم تموم شه باهم بریم. آدرین:نِ..می...خوام آراد:از دست تو باشه الان میام. بارفتن آراد،آدرین لبخند بدجنسانه ای زد و گفت:آخ جون

عکس اسلاید آراده.......
آراد.یه برگه داد دست آدرین وگفت:پاشو آقا.آزادی...فقط جان داداش به اون دست زیادفشار نیار... آدرین در حالی که از تخت بلندمی شد و کفش هاش رو می پوشید گفت:چشم.امر دیگه؟ آراد:عرضی نیس.مراقب خودت باش.خونه می بینمت. آدرین:باشه خداحافظ آراد:خداحافظ.خداحافظ خانوم مرینت:خداحافظ آقای دکتر... با آدرین از بیمارستان اومدیم بیرون. آدرین:خب تو کجا می ری؟ مرینت:خونه آدرین نگاه عاقل اندر سفیهی بهم انداخت وگفت:می دونم خونه.منظورم اینه که خونه تون کجاست؟ مرینت:آهان.الهیه (یع چیزی همینجور گفتم😂) آدرین:بیا من می رسونمت مرینت:مگه تو ماشین داری؟ آدرین زد تو پیشونیش و گفت:اصلا حواسم نبود باخنده گفتم:اثرات داروهاییه که خوردی.نینو هم همینطوری بود.اشکال نداره خداحافظ آدرین:وایسا برات ماشین بگیرم
آدرین رفت جلوتر و واسه یه تاکسی دست تکون داد. آدرین:الهیه؟ راننده:راهم نمی خوره.در بست میرم. آدرین:اشکال نداره.مری بیا برو.رسیدی خونه بهم زنگ بزن...من فردا می رم اداره دوست داشتی بیا مرینت:واسه چی؟مگه مرخصی نیستیم؟ آدرین:می خوام خودم تو بازجویی ها باشم مرینت:باشه اگه تونستم میام.خداحافظ آدرین کرایه رو حساب کرد. مرینت:این چه کاریه؟خودم حساب می کردم آدرین یه اخم شیرینی کرد وگفت:دیگه چی؟خداحافظ سری تکون دادم و خداحافظی کردم و راننده راه افتاد. دل تو دلم نبود.کلی دلم واسه خونوادم تنگ شده بود...آخ جون رسیدیم.بعد از تشکر زوری و مختصر از راننده که پول خودس رو از آدرین گرفته بود.پیاده شدم. دستم رو گذاشتم روی زنگ. مارسل: کیه؟زنگ سوخت به خدا.کرکه نیستیم مرینت: مطمئنی؟ عرشیا:مری تویی؟مامان بابا مرینته مرینت: خیلی خب درو باز کن دیگه مارسل: ببخشید حواسم نبود.بدو بیا تو... درو که زد.رفتم تو...چقدر دلم واسه خونه مون تنگ شده بود.واسه این حیاط پر دار ودرخت و اون بوته های گل سرخ...به حیاط نگاه کردم.هنوز همونطور خوشگل و دست نخورده...یه جوری می گم انگار ده ساله تو این خونه نبودم.خوبه دوماه بیشتر نبودا!
حیاط بزرگی نداشتیم ولی برای خودمون بزرگ جلوه داده می شد.یه استخر کوچیک نزدیک ساختمون که محل بازی من و بچه ها بود.یه راه که با سنگ ریزه درست شده بود و دو طرفش پر از بوته های گل بود که هر چند متر چراغ های قارچی شکل خوشگل ازهم جداشون می کرد...چشم هام رو بستم و نفس کشیدم!یه نفس عمیق که رایحه ی گل ها رو تا بطن وجودم می برد... مارسل:بابا بس کن رمان*****تیک بازی هارو.بدو ب*غ*ل داداشی چشم هام رو باز کردم.طبق معمول پرید وسط ع*ش*ق کردنای من!ولی این دفعه خوشحال بودم وچیزی نگفتم به جاش دویدم به سمت مارسل که به سمت من می دوید.وقتی به هم رسیدیم بغ****لم کرد و تو هوا من و چرخوند.چقدر دلم براش تنگ شده بود.دلم برای همه تنگ شده بودا!ولی واسه مارسل یکم بیشتر!آخه یه چهارماهی بود نتونسته بودم ببینمش.چون دانشگاه بود ودانشگاهشم شیراز بود واسه همون مارسل:آخ بیا پایین بیا پایین.آی مامان کمرم... به شوخی دستش رو گذاشته بود رو کمرش و آی و وای می کرد.مامانم که بالای پله ها وایساده بود میون گریه می خندید.می دونستم اشک شوقه.یدونه زدم تو بازوی مارسل که دادش رفت هوا مارسل:از بس رفتی خرچنگ و غورباقه دادن بهت سنگین شدی ها بابا:کم اذیت کن دخترمو.بیا ب*غ*ل بابا.(میبنید مرینت چع بابایی داره بابای من منو بعد ۲ ماه دید بهش گفتم سلام گفت خداحافظ 😂 البته بابام یکم شوخه منم به بابام رفتم که انقدر شما رو میخندونم خدا منو برای شما نگه دار ه😂😂😂😂😂) رفتم جلو بابا رو ب*غ*ل کردم.عطرش وکشیدم تو ریه هام چقدر دلم برای این آغوش مردونه تنگ شده بود.بابا منو محکم چسبوند به خودش و بعد ازخودش جدام کرد و پیشونیمو بوس*********ید. بابا:چطوری عمر بابا؟ مرینت: الان که پیشتونم عالیه عالی مامان:می زارید دخترم به منم برسه یا نه؟

خوب خوب اینم عکس 😐 شرایط پارت بعد ۳۰ تا لایک...... ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی عالی
Thanks
عالی بود
Thanks
my love
عالی بود.
خوش به حال مری چه خانواده ای داره مال من مهم نیست براشون بودن یا نبودنم😂😹 البته فقط وقتایی که کارم دارن میگن دخترم😐💔😒😟
Thanks
هـــمـــزاد 😐😂
والا به خدا. آخرشم میگن ما دخترا لوسیم.مرینت اسم مارو بد جا انداخته همش تقصیر مرینته.
با این وضع ما کجامون لوسه آخه😒😐💔😂😹
Very good 💞💞💞💞💞💞
my love❤
Thanks
عالی بود❤
thanks
اجو حوصلم سر رفته چی کار کنم؟ 😐😐
رمان بخون....
چند تا بت معرفی میکنم خودم خوندم خیلی قشنگن...(تو تستچی نیستا.....)
ازدواج صوری
حدس بزن من کیم
عروس ۱۸ ساله
ازدواج کنکوری
استاد خاص من
امـــم بازم بودن ولی میترسم کامنتم منتشر نشه..
عالی بود
thanks
عالییییییییییییییییییی
تنکیو
اسلاید آخر عکس مارسله....
عالی بود
تنکیو