
ناظرررر منتشررررر😐❤💚💙💖💛
Marinet❤: بعد از خوردن صبحانه، البته به زور آدرین، نشستم روی صندلی کنار تختش شروع کردم ور رفتن با موبایلم.... آدرین: چیکار میکنی؟.... با بیحالی نگاهی بهش انداختم و زیر لب جواب دادم: پرسیدن داره؟ داری میبینی ک با گوشیم ور میرم...😒 / آدرین: اونو که میدونم، با گوشیت چیکار میکنی؟! / مرینت: پوففف... دارم بازی میکنم ببین... و تصویر گوشیمو نشونش دادم..! آدرین بی اعتنا روشو اونور کرد و با حالت غمگینی گفت: حوصلم سررفت... من آدم هیجانم نمیتونم یه جا بشینم😕..... توجهی به حرفش نکردم... یهو هیجان زده گفت: هی مرینت؟ / مرینت: چیه؟ / آدرین: نظرت چیه بریم تو حیاط اینجا یکمی قدم بزنیم؟ / سرم رو از روی گوشی برنداشتم: نخیر جناب، شما استراحت مطلقی / ادرین: آره ولی من حوصلم سررفته تازه... حالمم خوبه / مرینت: فکرشو از سرت بیرون کن، منم بزارم مامانت اون بیرون نشسته کلمونو میکنه / آدرین: ای بابل انقدر ساز مخالف نزن توهم.... / عصبی طور نگاهش کردم: نمیتونی ۲ دقیقه یه جا بند بشی؟ بزار حالت خوب بشه، اونوقت خودم تو حیاط همینجا میدونمت (کاری میکنم بدویی) / آدرین: ضد حال😕 / و دیگه حرفی نزد.. تو همون حالت بودیم که زنگ موبایلم به صدا در اومد، متعجب به شماره نگاه کردم... آدرین: کیه؟ / مرینت: تو همه چی میخوای دخالت کنی؟... و موبایل رو روی گوشم گذاشتم... &مرینت: الو؟ / آلیا: مرینتتتتتتتتتتتتتتت😡 / مرینت: آلیاا چته چرا داد میزنی اه / آلیا: هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ چرا خونه نیستی؟ / مرینت: جایی هستم / آلیا: اون پسره اسکل چی شد / مرینت: آلیا اون پیشم نشسته😑 / آلیا: سعنی هنوز با اون روانی میپلکییییی / مرینت: آلیا آروم باش.. جریانش خیلی طولانیه / آلیا: الان کجایی؟ / مرینت: بیمارستانم / آلیا: چرا؟ / مرینت: شازدمون آسیب دیدن😒 / آلیا: همونجا وایسا الان میام / مرینت: نه نمیخواد بیای / آلیا: مری خفه شو... کدوم بیمارستان؟ / مرینت: فلان.... / آلیا: از جات جم نخور& و قطع کرد....
آدرین با کنجکاوی پرسید: خب بگو کی بود؟ / مرینت: الیا / آدرین: چی؟ چرا؟ چرا بهش آدرس دادی آخه.... / مرینت: خب نگرانمه... حق داره سابقه نداشته اینجوری محو بشم... / آدرین: چرا گفتی بیاد اینجا😑 / مرینت: چیه نکنه کسر شعنته یه دختر بیاد اینجوری ببینتت؟ / آدرین: نه.. یعنی... آره😕 / مرینت: خیلی خب ناراحت نباش... کمکت میکنم لباساتو بپوشی از تخت بلند شی بعدشم یه آبی به دست و صورتت بزن.... / آدرین: ممنون / بلند شدم و دست به سینه جلوش وایسادم.... مرینت: یعنی واقعا هیچ نه ای توش نیاوردی؟ / آدرین: تو چی / مرینت: تو اینکه من کمکت کنم لباس بپوشی / آدرین: نه مگه چیه / دستمو کوبیدم رو پیشونیم، پوفی کشیدم و بعد کمکش کردم بلند شه... طوری نشوندمش روی تخت که پاهاش آویزون شدن پایین... از چوب لباسی اتاق لباساشو اوردم و دادم دستش... و... خب به اجبار کمکش کردم. (خو میگفتی نینو بیاد والا😐😂) خلاصه که بعد کلی کلنجار رفتن و سر و کله زدن و بهم پریدن، لباسشو پوشید... ازش فاصله گرفتم که کفشش رو بیارم اما تقی زدم زیر خنده😂 نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم وای خدا😂 آدرین: چته چرا همچین میکنی؟😐 / مرینت: آد..ادرین... موهات😂😂 / آدرین: موهام چی؟😦 / مرینت: مثل سر پیاز شده😂 / آدرین: موش بی مزه / همونطوری با خنده کفشش رو براش اوردم و انداختم زیر پاش... بعد خودمو تا حد ممکن بهش نزدیک کردم و با حالت ۳ انگشتی، موهاشو با دست شونه کردم (این روش خیلی کاربردیه اگه شونه دم دست نباشه😐👌) آدرین: نکن مرینت😹 هی اینور اونورشون کردم و خلاصه که حسابی با کلش ور رفتم.... آدرین: د میگم نکن دختر😹
*نیم ساعت بعد* Adrian💚: بله دیگه... خلاصه که اینطوری... موهای ناز و بیچارم دیگه خسته شدن از دست مرینت😐 بعد یه مدت این بازی لطفشو برای مرینت از دست داد و نشست یه گوشه.... آدرین: تو آرایشگر خوبی میشدی موش کوچولو / مرینت: ممنون جوجه خروس (بازم شروع کردن😂😐) آدرین: پس این آلیا خانم چرا نیومد؟ / مرینت با حالت مشکوک زیر چشمی نگام کرد و با لحنش بهم فهموند ازم ناراحت شده: الیا خانم؟🤔 (جرررر😐) / آدرین: بغل جناب نینو؟!🤔 (وای خدا فقط نگاشون کنا😐😂) مرینت: خیلی خب مساوی شدیم اما دفعه اخرت باشه جوجه خروس / آدرین: چشم😑 / Nino💛: این مرینتم برامون دردسر شد... آدرین دیگه هیچکسو تحویل نمیگیره... حتی پدر و مادرشو! حیح خدا... کی میشه منم یکیو پیدا کنم از سینگلی در بیام😕 (الان برات یکیو میفرستم😂😐) آقا و خانم آگراست دیشب رفتن خونه (اینا تو پاریس هم یه خونه دارن تو لندن هم دارن😐) و قرار بود امروز بیان... اما من دلم طاقت نیاورد و پیشش موندم.... چون مرینت دختره همه ی کاراشو نمیتونه بکنه... آدرین هم که مارو تو اتاق راه نمیده... تو این فکر ها گم شده بودم که یهو یه نفر صدام کرد.... سرم رو بالا گرفتم... یه دختر با موهایی مایل به نارنجی و عینک، با پوستی تقریبا همرنگ خودم...! یه چهره عصبی ولی گرم داشت... (دست بزنید به افتخار زوج جدید داستان😂) با لحن عصبی گفت: هی اقا... یه دختر قد بلند و بور با موهای سرمهای و چشمای ابی ندیدی که احتمالا یه پسر با موهای بلوند همراهشه؟! / دسپاچه شدم و در حالی که عرق سرد کرده بودم گفتم: سسلا...م خانم... ببخشید میتونم اسمتونو بدونم؟!😅
آلیا: اسم من ب تو چه... میگم این دختر و پسر رو اینجا دیدی یا نه! / نینو: چچرا.. احتمالا منظورتون... مرینت و ادرینه... / آلیا: آها آره افرین.... کجان؟ / نینو: تتو اون اتاق😁 / راهشو کشید که بره سمت اتاقی که نشونش دادم تما یهو وایساد... با تردید برگشت سمتم و گفت: از کجا میشناسیشون؟🤔 / نینو: آدرین رفیق فابمه... / دیوونه وار حمله کرد سمتم... یقمو گرفت و بلندم کرد... آلیا: اون پسره اسکل که دوست منو خر کرده رفیق توعه؟ / در حالی که سعی میکردم کلاهم نیوفته گفتم: ببله... خانم.. چرا همچین میکنی / آلیا: اگه فکر کردین میتونید تورش کنین کور خوندین... تا آلیا زندم هرگز... اول میرم حساب آقا ادرینو میرسم بعد میام پدرتو در میارم... شیر فهم شدی؟!😡 / نینو(در حالی که ذوق کرده): پپس اسمتون آلیاست؟😻 / آلیا(میکوبه رو سرش): پوووف😪 / همونطور که این دختر جذاب نزدیک بود خفم کنه یهو در اتاق آدرین باز شد و مرینت سرش رو بیرون آورد... با دیدن اون صحنه با عجله سمت آلیا اومد: هعی آلیا ولش کن کشتیش / آلیا: مرینت... تو اینو میشناسی؟ / مرینت نگاخی به من کرد و با تردید گفت: امم.. آره آره بهم خیلی کمک کرده / آلیا: من آدمت میکنم مرینتتت / مرینت: بعدا حرف میزنیم فعلا میشه ولش کنی؟ / پریدم وسط: امم.. مرینت نگفته بودی این جذاب دوستته... / که یهو....
Marinet❤: که یهو... آلیا از شنیدن کلمه *جذاب* بدجوری جوش آورد و.... نینو رو پرت کرد کف راهرو... مرینت: آلیااااا / بی توجه به اینکه صداش کردم پرید رو نینو بدبخت و تا میخورد زدش😐 هر چی گرفتمش و سعی کردم از نینو جداش کنم نشد ک نشد.. نینو هم هیچ ری اکشنی نشون نمیداد فقط تو حالتی که فقط میشه اسمشو مست گذاشت با ذوق نگاش میکرد😐 پرستارا دورمون جمع شدن و هراست بیمارستان دویدن سمتمون... مرینت: نینو مگه خنگ شدی خو یه دفاهی از خودت بکن😳 / نینو(از زیر دست و پای آلیا): نمیفهمی چه حالی دارم🤤 (سخنی ندارم😐🙏) مرینت:🤦🏻♀️.... همون لحظه ها بود که پدر و مادر آدرین هم رسیدن و.. خود آدرین هم که تازه فهمیده بود چی شده به سختی از اتاق بیرون اومد و گوشه دیوار تکیه داد... فقط میتونست داد بزنه و سعی کنه اینجارو جمع و جور کنه؛ ولی با وجود بیحالی و سرگیجه نمیتونست وارد عمل بشه😐... آقا نگم براتون همه افتادن به جون هم تا جایی که به خودم اومدم دیدم امیلی داره گابریل رو میزنه منم دارم نینو رو میزنم و هراست و پرستار ها افتادن به جون من و آلیا و خلاصه که یه وضع وحشتناکی شد که اصلا نفهمیدیم کی کیو میزنه😑 هعی نینو میمردی نگی *جذاب* ؟! «نیم ساعت بعد» Adrian💚: بله.... خلاصه ماجرا اینکه همه شل شده بودن فقط من سالم موندم😂 نینو بیچاره که دیگه نای راه رفتن نداشت ولی همچنان با سمجی تمام واسه آلیا چشم چرونی میکرد... پدرم کار خاصی نکرد فقط یه چشم غره به من رفت... اما مامانم کوهی از نصیحت رو بهم کرد و منم با اینکه اصلا دخالتی تو دعوا نداشتم فقط تایید کردم😅 اعتراف میکنم مرینت هم سالم مونده بود...! عجیبه ولی خب ایشون قبلا هنرنمایی هاشون رو در این زمینه ها به بنده نشون دادن😐
بگذریم... همه تو اتاق من (همون اتاقی ک توش بستری بود) جمع شده بودن: مرینت، آلیا، نینو، پدرم و مادرم.... کیم، مکس، ایوان، الکس، زویی، میلن و جولیکا هم بعد از شنیدن قضیه دعوا آلیا خودشونو رسونده بودن.... هیچکس حرفی نمیزد... چند دقیقه بود که دعوا خوابیده بود و همه ساکت بودن و البته لت و پار شده بودن😂 با این وجود با نگاه هاشون به مرینت میفهموندن که بدجوری ازش عصبانی هستن ک احتمالا دلیلش منم😅 برای همینم مرینت رو کنار خودم نشونده بودم... یعنی من و مرینت روی تخت نشستیم کنار هم... نینو و آلیا در دور ترین فاصله ممکن و بقیه هم تو اتاق پخش بودن... سعی کردم تا جای ممکن مرینت رو به خودم نزدیک نگهدارم و میشه گفت تقریبا تو بغلم بود... و خب احتمالا راضی بود چون مخالفتی باهام نکرد... بعد مدت طولانی بالاخره پدرم سکوت رو شکست: مرینت؟ توضیح میدی؟ / مرینت در حالی که بهم تکیه کرده بود و سعی داشت خودشو پیشم جا کنه با تته پته گفت: امم.. خب.. راستش اینا.. دوستای من هستن... و آلیا امم.. یکمی.. عصبی مزاجه اقای آگراست😅 / آلیا: من؟ ممن عصبی مزاجم؟ مرینت پا میشم لهت میکنماااا / کیم: آروم باش آلیا عه... / ایوان: مرینت شما قصد نداری یکم از ایشون فاصله بگیری؟ / مرینت: نخیرم... فاصله بگیرم که بکشیدم؟ این مدت آدرین بود که مواظبم بود... / آلیا: ب جان خودم پا میشم آدرینم خفش میکنمممممم / و پرید که بلند شه ولی زویی چنان جیغی کشید که اتاق لرزید: آلیااااا بشین سرررر جاااات😡 / آلیا با ترس و لرز نشست... و تا مدت تقریبا ۵ دقیقه هیچکس از جاش جم نخورد😐
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جرررررررر چرا انقد سمههههههه😂😂😂💔
منتشر مردم بعدیو
اجی پارت بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعدددددددددددددد😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
اجی تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیه تو بررسیههههه😐💔😂
وای غلط کردم اجی😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
جعررررر😂😂😐
چیه خو داستانت قشنگه دیه😐💔
شرطا کامله پارت بعدددد😍😍😍😍😍
تو صف بررسیه😁
مرضیههه،تو نمیخوای منو دنبال کنی؟
عه مگ نکردم😕
شرمنده اصلا حواسم نیس الان فالوت میکنم😐
نه نکردی یک ساعت باید دنبال رمانت بگردم
عالیـــ بود
مرسی❤
عالییییی بود جر خوردم از خنده🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂
چالش : بعضی وقت ها😐👌🏻
پارت بعد رو بزار شرایط هم رد شد
ممنوون😂❤
چشم میزارم😐
لایک کردم شد 35 تا 😂❤
داستانت عالیه همین جوری ادامه بده خوشگله 🙃😉😂💞
حیح... آفرین😁💕
ممنون😘
آجی دیگه به تستام سر نمیزنی ازم ناراحتی؟
نه نه اجی ناراحت کجا بود😅
ب خدا شرمنده همتونم اصلا وقت نمیکنم زیاد تست و اینا ببینم فقط میام داستانو میزارم😔
ببخشید😊❤❤
درک میکنم آجی فقط گفتم شاید از دستم ناراحتی
اتفاقا من برعکسم به جای اینکه تست بسازم و برم داستان میخونم و میرم💔😐
نه ناراحت نیستم😘
جررر😐😂
جرررررررر بیشتر میقولی؟
عالی بود
اجی😟😭امین رف
خوشبختانه عملش موفقیت امیز بود ولی گف قراره به مدت طولانی از تستچی برهه😭😭😭😭
ممنون🤗❤
اره اجی همین الان داشتم همه کامنتاتونو میخوندم البت فضولی نکردما... چر کردم🙄😁
ببین آجی اصلاااا غصه نخور خودم کنارتم نگران هیچیم نباش اومد اومد نیومدم ب چپت نباشه... تا تهش پشتمم❤❤
ولی یه چیزی تو باور کردی عمل تومور مغزی فقط ۳ ساعت طول میکشه اونم ب این سرعت میاد تستچی؟!🤔 نخیر عزیزم.... عمل تومور مغزی کم کمش ۱۵-۱۴ ساعت کامل طول میکشه و بعدشم بین ۱۲ الی ۲۴ ساعت طول میکشه تا بیمار ب هوش بیاد....(از خودم نمیگما من تحقیق کردم)🙂 نمیخوام ته دلتو خالی کنما ولی ب نظرم سرت کلا رفته😔 چر تو انقد زود باوری بچه😐
نمیخوام بینتون دعوا راه بندازم یا اینکه اعتمادتو بش از دست بدی....
ولی اون.... داره مث چی دروغ میگه🙂💔
چرا اخه باور میکنی ت دختر
چر قربون صدقش میری
چر انقدر زود خامت میکنه😪
بله خدم دیدم میدونم اجی.....
مشکل الان این نیی
💜
راسی.... ارین برگشت
اسم اکش اینه پروف نداره دیشب اومد تستچی (آرین)
😟☹️
حیح چی بگم😐
وایییی جدی برگشتهههههه من باید از دلش دربیارم هرچند نمیبخشه ولی باید باش بحرفم مرسی ک گفتی😭😭
پیداششش نکردممممم کجاسسست😭😭😭😭
خواهش :/ حالا گریه نکن توروخدا
جزو فالوورات نی؟!
احتمالا باید فالوت کرده باشه اجی
نمد والا
عه اومدی😐😂چطوری جوجه خروس😂😂
آ...آرین😔😭
اژو گریه نکن دیه ارین اینقدا بداخلاق نی قول میدم میبخشه☹️💙
جوجه خروس😐😂🔫برو نظرسنجی خدت لفا
اجی برو نظرسنجیش اونجا بحرفین اینجو هی پیام میاد منم ک فضوللللل😂😂😂
یه کیلومتر بش کام دادم منتشرر نمیشه😐
جررر