
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
کردیم و رفتیم طرفشون. احترام نظامی گذاشتیم. سردار توچشم هاش حلقه اشک بود و به خوبی می تونستیم ببینیمش.سرهنگ محمدی و سرهنگ طلوعی هم دست کمی از سردار نداشتن... سردار:خسته نباشید امیدهای من!من بهتون افتخار می کنم واقعا رو سفیدم کردید... آدرین:وظیفه بود قربان...همه می دونستیم آخرش قراره این بشه. طلوعی:واقعا بهتون تبریک می گم بچه ها بهترین نتیجه رو گرفتین سرهنگ محمدی من و تو آغوش گرفته بود و چسبونده بود به خودش. محمدی:آخ قربو***ت بشه دایی...خوبی تو؟ طلوعی:خفه شد دخترمون مرتضی محمدی:چیکار کنم؟دلم برای عزیزدردونه تنگ شده بود دیگه سردار باخنده سری تکون داد وگفت:سرگرد لاهیف کجاست؟ یهو هردو باترس به هم خیره شدیم.نینو روپاک فراموش کرده بودیم.نکنه بلایی سرش اومده باشه.تو دلم فقط دعا دعا می کردم چیزیش نشده باشه که سرهنگ طلوعی گفت:اوناهاش داره میاد
همه به جایی که سرهنگ طلوعی اشاره کرده بود برگشتیم و نینو رو دیدیم که خوشحال و شنگول داره میاد طرفمون...ازته دلم خدارو شکر کردم که سالمه... آدرین نفس راحتی کشید وباخنده گفت:بی خودی ترسیدیما...بادمجون بم آفت نداره نینو از دور اومد و دوید ب*غ*ل سردار.همه از این حرکتش خنده مون گرفت.سردارکاشانی خیلی مهربون بود اما کسی به خودش اجازه نمی داد اینطوری برخوردکنه باهاش اما نینو هرکسی نبود دیگه...نینو بود...همون پسر شی*****طون ودوست داشتنی... سردار:پسر خفه ام کردی نینو خودش و از بغل سردار کشید بیرون و بازوهای سردار وگرفت وگفت:وای نمی دونید چقدر دلم براتون تنگ شده بود ددی جون سردار با تعجب به ماها نگاه کرد وگفت:چی چی؟ددی جون دیگه کیه؟ نینو بااخم ساختگی لبش روگاز گرفت و رو به نادرخان که دوتا مامور داشتن می بردنش اشاره کرد وگفت:هیس!می فهمن ها نقش بازی کنید نفهمن ما پلیسیم...
بعد همه زدیم زیر خنده ونادرخان با اخم وعصبانیت بهمون نگاه می کرد.انگارکه با نگاهش برامون شاخ وشونه می کشید... سردار زد رو شونه ی نینو وگفت:امان از دست تو نینو بالحن جدی که یکم رنگ غم داشت گفت:واقعا نمی دونید قدر دلم براتون تنگ شده بود.چندماهی نبودم واقعا برام سخت بود...بعدیکم با ترس ادامه داد:دیگه که ماموریت خارج نمی فرستیدم؟بابا خسته شدم به خدا ازبس نقش بازی کردم.دلم می خواد بشینم تو اتاقم
پست قبلیت.خیالت راحت طلوعی:بچه ها ده روزهم مرخصی دارید که استراحت کنید مرینت:فقط ده روز؟ محمدی:بله فقط ده روز.همینجوریش هم نبودید یه دوماهی کلی دلمون براتون تنگ شده بیشتراز این مرخصی نمی شه آدرین:باشه اشکالی نداره طلوعی یه نگاه به دست آدرین انداخت وگفت:پسرتو بازم زخمی شدی؟ آدرین بالبخند به من نگاه کرد منم باخجالت سرم روانداختم پایین. آدرین:چیزی نیست یه زخم سطحیه... سردار گفت:خون زیادی ازت رفته پسرم.تو برو بیمارستان بچه ها میان گزارش ها رو می نویسن و می رن... آدرین:آخه مشکل جدی نیست سردار:برو پسر...گفتم برو بگو چشم آدرین سری تکون داد وگفت:چشم.امر دیگه ای نیست؟ سردار لبخندی زد وگفت:نه عرضی نیست پسرم... آدرین رفت سمت آمبولانس و بقیه هم رفتن سمت ماشین هاشون...دودل مونده بودم خواستم با آدرین برم که تا دویدم طرفش از همون دور گفت:نه!تو برو گزارش ها رو بنویس مرینت:آخه... آدرین:آخه بی آخه برو مگرنه نینو چرت و پرت می نویسه ها برو...
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 برو بعدی چالشه...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مکانیک
ج چ : بازیگر اگر نتونستم میرم خارج خواننده میشم
عالییییییییییی
ببخشید آجی خونه خالمم نمی تونم زیاد تو گوشی باشم به خاطر همین دیر شد
مــــرســـی
ا منم خونع خالمم 😐😂😂😂
خوشبختم 😂
عالی بود آجی. من اصن فاز نینو رو درک نمیکنم همش شنگوله😹😂.
ج چ:یا جراح مغز و اعصاب یا خواننده اگه بشه هردو.
دیگه فکر کنم همه دیدیم که وقتی یکی میگه میخواد دکتر شه همه خوشحال میشن. مامان بزرگ و خاله های من انقدر از بچگی تو تولدم گفتن ایشالا بزرگ میشی دکتر میشی که الان ناخودآگاه دلم پزشکی خواست ولی این مال الانه.
اول دلم میخواست معلم شم،بعدآرایشگر، بعد چندسالی گیر دادم به بازیگری بعد رسیدم به این دوتا...😐💔
ایشالا توهم درآینده یه بازیگر مشهور میشی آجی جونم😍
چع خوب...
منم بچع که بودن ۶ سالم که بود میخواستم نانوا بشم 😂😂😂😂😂😂
شاید در آینده نظر دوتامون عوض بشه مثل بچگیا........
عالیییییییییییییییییییی بودد عشقم :]🍓☁
ج چ:دکتر:]🍭
مرسی عشقم ❤❤❤
چع خوب
جچ :: عکاس یا بازیگر
فقط باید بهم نقشای منفی بدن 😅
..
منم نقش منفی دوست دارم 😐😂
عالی بود
مرسی عشقم
عالی بودددد
چ ج:من دلم میخواد طراح لباس بشم تا الانم چندتا طراحی هم زدم همه میگن که برم😅
مرسی آجی
چع خوب
عالی بود اجی
دکتر
مرسی عشقم
چع خوب
عالی آجی جون ❤️❤️❤️❤️❤️
مرسی عشقم
خواهش میکنم آجولی