
خب دوستان پارت ۳ داستانم بالاخره منتشر شده ممنون که میخوانید و نظر یادتون نره🌸🌸🌸
بعد از اینکه از طونل وحشت عبور کردیم ادرین بهم گفت ببخشید مرینت یه لحظه باید برم تو دستشویی مرینت:باشه برو من همینجا منتظرتم☺ وقتی ادرین رفت من تیکی رو که تو جیبم قایم کرده بودم رو دیدم که داره به یه جا اشاره میکنه و میگه باید بری اونجا ، گفتم :ولی من باید منتظر ادرین بمونم! گفت:سریع بر می گردیم، گفتم باش!😮
به سمتی که تیکی اشاره میکرد دویدم،،، به یه گوی شیشه ای براق رسیدم ،بهم گفت دستت رو محکم روش بزار و چشمات رو ببند،گفتم:برای چی؟ تیکی:باید تست چقدر میتونی قهرمان باشی رو بدی، مرینت:چییی؟چرااااا؟من که همه ی ابر شرور ها رو شکست دادم!
گفت :این تست رو همه ی قهرمان هایی که کوامی دارن میدن🙃 مرینت:حتی گربه ی سیاه؟ تیکی :ارهه دیگه ...منتظر چی هستی انجامش بده. مرینت:مطمعن نیستم که میتونم! نیکی:چرا میتونی انجامش بده🤗
دستم رو روی شیشه گذاشتم و چشمام رو بستم........... وقتی چشمام رو باز کردم،دیدم خونه هستم،🏠 مرینت؛تیکی چه خبره من اومدم خونه؟پس ادرین چی؟! تیکی :واااای چه خوشگل شدی!!😍😄 مرینت:چی چطور؟ تیکی:بال های پشت سرت رو میگم،خیلی خوشگلن😍❤❤ مرینت دوید وخودش رو تو اینه نگاه کرد، مرینت:چییییی این منم؟چه خوشگلم!این دوتا بال ها چین؟
سریع رفتم پیش مامان و بابا که دیدم اونها هم بال دارن!😲 وااااایییییی اینجا چه دنیایی؟ تیکی:دنیای زندگی شگفت انگیز😄😁😀 مرینت؟چیییی تیکی:زندگی شگفت انگیز، تو از این به بعد مسعولیت بیشتری داری ولی نگران نباش از پسشون بر میای،تازه دنیای خودت هم خیلی دیر میگذره یعنی یک ماه اینجا یک ساعت دنیای معمولیه!! مرینت :وااااااااییییی چییییی؟من خواب میبینم؟،!!😲
همون لحظه ادرین از جفتم رد شد و سلام بهم کرد، ادرین:سلام مرینت! مرینت:واااووو سلام ادرین😮🙂 چه بال های قشنگی!ببخشید😖یعنی چه خبر! ادرین:هیچی میرم مدرسه میخوای باهم بریم.؟ مرینت:ارههههه😆 ادرین:چه خوب😊 خلاصه رسیدیم مدرسه،،،،،،وای همه بال داشتن،خانم بوستیه پرواز کرد و توکلاس درس نشست و درس روشروع کرد، مرینت:خانم جای من کجاست؟ خانم نگاهی کرد به دور واطرافش🤔پیش ادرین بشین😊 مرینت:باشهه😄 وای الیا چه بال های قشنگی داشت،بعد از درس از تیکی پرسیدم که تا چند وقت اینجا هستم؟تیکی :تایک ماه اینجاییم😌قرار خیلی خوش بگذره!😉البته سختی هایی رو هم داره، مرینت:منظورت چیه؟
تیکی:یعنی ابر شرور ها هم اینجا هستن!🤗 تو اینجا از خیلی چیز ها با خبر میشی ... مرینت:واای چه چیز هایی؟ تیکی :به موقع میفهمی، همون لحظه ارباب شرارط وکلی ابر شرور دیگه به شهرحمله کردن،، مرینت:وای ببین ارباب شرارت!
وقت تغییر شکله تیکی دختر کفش دوزکی اماده❤🐞🐞 گربهی سیاه سریع اومد پیشم و گفت سالام کفش دوز بانو! لیدی باگ😐سلام کتی🙄 کت:وای چه بال های قشنگی!😍 لیدی باگ،چی بال هام تغییر کرده !ممنون❤ خب بسه دیگه شهر داره نابود میشه ما اینجا داریم باهم حرف میزنیم عجله کن،!
از گردونه ی خوش شانسی استفاده کردم،گردونه ی خوش شانسی❤❤🐞🐞 یه ادامس اها فهمیدم ،گربهی سیاه چراغ بزرگ رو به سمت اونها بیار کت:باشه بعد لیدی باگ با ادامس بادکنکی کشی همه رو به هم چسبوند ،شرور ها چیزی نمی دیدند که بخوان دست و پا بزنن،خلاصه لیدی باگ شرور هارو کیر انداخت و اکما ها رو خنسا کرد و وقتی رفت دنبال ارباب شرارت اون غیب شده بود،😯َ
خب دوستان این پارت فعلا تا اینجا تموم میشه ولی پارت های بعدی هم هستن کامنت فراموش نشه🌸💖💖
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییی ممنون
خیلی ممنونم🌷🌸🌸