
اتفاقات کتاب افتاد هرمیون و رون با هری دوست شدن و دراکو دشمنش شد.خلاصه تو اولین روز هاگوارتز دنیل با هری و رون داشتن میرفتن به کلاسشون و صحبت میکردن(راجب حرفای دامبلدور)ناگهان دنیل به کسی خورد و گفت:آخ!جلو پاتو نگاه کن😒سارا گفت:اگر نکنم چی؟😏دنیل:کاری میکنم از کردت پشیمون بشی😤سارا:اوه بابا ترسیدیم😝بکن ببینم چی بلدی کوچولو🤣دنیل:فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه😎سارا:درشتاشو سوا کن🤣هری:هی دنیل بیا اینور.رون:دن رو بگیر هری!ناگهان کسی از پشت داد زد:اینجا چه خبره بابا؟هانا و دیانا باهم
اومدن.سارا گفت:هیچی فقط نمیدونم چطور تازگیا گاوا هم حرف زدن یاد گرفتن😏😝دنیل:شاتاپ واتسون😏هری:هی با دوست من درست حرف بزن.سارا:نزنم چی؟هری:هیچی فقط از ما دور بمون.دیانا:اصلا موضوع مهمی نیست با دوستی حل میشه دنیل و سارا🤩دنیل:تو طرف کی هستی؟اون خورد به من!سارا:هی شما میدونستید گاوا هم دروغ میگن؟دیانا:آممممممم دنیل شاید اشتباهی شده.دنیل:نه تو نمیفهمی!از اول میدونستم نباید باهات دوست می شدم.و سپس دیانا رو کنار زد و رفت.دریکو اومد جلو دن:به به به به ببین کی اینجاست؟😏دن:برو کنار بابا.هری:دن آروم باش.ملفوی:هه هری پاتح معروفم که هست😏هری:شاتاپ ملفوی.دریکو:فقط همینو بلدی؟ها؟هری:برای دفاع از دوستام بله.من مثل تو نیستم ملفوی من برای دوستام ارزش قائلم ملفوی:چطور
ارزشی قائلی که حتی متوجه نشدی خواهرت غیب شده😏هری:چی؟مانترا کجاست؟دریکو:تو یه کله زخمی بی ارزشی پاتح دن مشتی بر صورت دریکو کوبید دریکو هم لگدی به پای دن زد و دعوا شروع شد.سپس هانا رو به دیانا گفت:کت منو بگیر.و افتاد به جون دریکو.رز و مانترا رسیدن.مانترا:دن!ای وای دریکو!هانا!مانترا هانا رو کشید بیرون هانا نفسی گرفت و دست دن رو گرفت و گفت:ولش کن بی ارزشه.دن خیلی از هانا خوشش اومد.دیانا دریکو رو گرفت ولی تا آوردش بالا پرتش کرد اونور و رفت.رز:چیشد؟مانترا:هیچی بابا افتادن به جون هم.سارا:این دن خیلی رو مخه😏هانا:درست مثل تو😏و از اونجا رفت.رز:دریکو کو؟مانترا:رفت پیشه مادام پامفری😑رز دوید سمت درمانگاه.مانترا رو به
هری گفت:چی کار میکنی؟😠نمیگی آسیب جدی ببینه؟حداقل دنو بگیر🙄هری:من بی تقصیرم.تام:قشنگ معلومه😤تنها کسی که مقصره تویی پاتح!برو ببین کاترینا چطور ناراحت نشسته رو صندلی بعد اینارو بگو.و اون هم به سمت درمانگاه رفت.دختری که هری دوستش داشت با سارا داشتن راه میرفتن و درمورد دن حرف میزدن.هری خواست سمت اون ها بره که یدفعه کسی کشیدش و زدش به دیوار.کاترینا:الان زوده پاتح ولی انتقام برادرمو ازت میگیرم.رون:ولش کن ملفوی😤کاترینا نگاهی به رون کرد هری رو ول کرد و رفت.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییییییی ❤❤❤
داستانت خیلییی خوبههه❤❤❤🤍
عشقیییییییی
فداات❤❤❤💚💚
جیغغغغ چرا اینقدر شما خوبیییییییییییییی 😘
به هوای داستانت نصفه شبی آمدم بخوانم 😐😂
عشق منییییییییییییی😘
😐🤣
یو ار مای کاپ کیک 😘
ساعت 2 نصفه شب تو فکر بودم داستانت چی میشه 😂😂
جوجیی
استغفرالله😐🤣
راستی بنظرم از اینکه میخوای شخصیتت بمیره کناره گیری کن آخه شخصیت جزو شخصیتای مهمه حالا بازم نظر خودته ولی شخصیتت حیفه اگه بمیره😕
نمیدونم شایدم آره بهتره اینکارو نکنم
بازم نظر خودته😊
من تا صب خوابم نمیبرهههههه😧😂
باشه آقا رفتم بنویسم😐🤣
چشم
یسسسسسس شده تا صب تو تستچی وایمیسم پارت بعدو بخونمممممم😁😁😁
🤣
حالا تا پارت ۳ نگیریم آروم نمیگیگیریم 😂✊🏻
عجب...گذاشتم دعا کنید منتشر بشه🤩
کاشکی ناظر بودم دوتایی اینکارو میکردیم نیرومون دو برابر میشد👌😂
من دوتا تست دادم بررسی یکی ظاهر شخصیتا یکی داستان میخواید ظاهر شخصیتا رو پاک کنم بعد اون دوباره بسازم که منتشر بشه؟
میخوای قیافه شخصیتارو بعد از اینکه پارت سه منتشر شد دوباره بذار شاید اینجوری زودتر منتشر شد😕
نمیدونم چرا چن بار خوندم این پارتو ولی تا تموم میشه دوس دارم باز بخونم😅
عشق منی😘🤩
😘😘😘😘😘😘
چالش : همه باشن حتی رو مخیا😂😂 دعوا باهاشون حال میده 😂😂
آره بابا🤣
بالاخره انتظار ها به پایان رسید منتشر شدددد😂🥳
بلی بلی🤣
عااااااااااالیییییی بود😍😍❤❤❤😂😂
جووووون چه دعواییییی😂😂
ژووووووون😎
بلی🤣
ج چ:هیچ کدوم فعلا همشون باشن بهتره😊
دقیقا😘🤩
یسسسسس منتشرررررر شددددد اصن حوصله نداشتم دیگه😍😍😍
هوراااااااا