حس عشق:(جیمینـ2

جیمین:رفتم تا دست و پاهاش و باز کنم که یهو یکی پرید روم حتی اسلحه هم داشت😨تهیونگ که اسلحه رو دید سریع اومد و پرید رو مرده وَ اسلحه رو ازش گرفت از زبون تهیونگ:وقتی دیدم مرد اسلحه داشت ترسیدم و بدون وقت تلف کرد سریع رفتم پیش اون مرد و اسلحه رو یهویی ازش گرفتم و پرت کردم بیرون. نویسنده:وقتی مرد دید که دیگه سلاحی نداره فرار کرد و در رفت. از زبون جیمین:سریع رفتم پیش آ.ت و دست و پاهاش و باز کردم و بغلش کردم تهیونگ:هی جیمین بشین تو ماشین جیمین:باشه و سوار شدیم تهیونگ مارو رسوند خونه و خودش رفت و ازش خداحافظی کردیم.

از زبون آ.ت: سریع رفتم تو اتاقم و خودم رو انداختم رو تخت و گریه کردم با خودم گفتم:کی می تونست باشه اگه می مردم چی اگه آسیب می دیدم چی؟ که یهو در باز شد و جیمین اومد تو. جیمین:هی آ.ت واسه چی گریه میکنی مگه من بهت نگفتم تا پیش منی نمیزارم هیچ آسیبی ببینی!!! آ.ت:ممنون جیمین اگه تو نبودی من الان اینجا نبودم😞😭 جیمین:هی آ.ت خب تو گرل فرند منی و من وظیفمه که ازت مراقبت کنمـ آ.ت:بازم ممنون جیمین:ببخشید که روز تولدت اینجوری شد ام.. اما بهت قول میدم کسی که این کار رو باهات کرد رو گیر میارم راستی من خوراک گوشت سفارش دادم نمیخواد شام بپزی آ.ت:جدی پس من برم بخوابم جیمین:😐😐 آ.ت:🤣😂

بعد نیم ساعت در صدا کرد و جیمین خوراک گوشت رو گرفت و سفره پهن کرد و اومد تو اتاق از زبون جیمین:خوراک گوشت رو اماده کردم و میخواستم برم که آ.ت رو بیدار کنم وقتی رفتم تو اتاق دیدم داره ناله میکنه انگار کابوس دیده😓 بهش گفتم:آ.ت آ.ت بیدار شو یهو پرید. جیمین:هی دختر چیشده چرا انقدر گرمی؟ آ.ت:یه خواب عجیب دیدم یادم نیست جیمین:خب بیب من پیشتم نگران نباش. از زبون آ.ت:جیمین بغلم کرد وقتی تو بغلش بودم احساس آرامش داشتم و دیکه نمیخواستم به اتفاق امروز فکر کنم. نشستیم سره سفره و غذا خوردیم..... و خوابیدیم نشستم

فردای اون روز با صدای ساعت از خواب بیدار شدیم و صبحونه خوردیم و به دانشگاه رفتیم. وقتی وارد دانشگاه شدیم سره جامون نشستیم و طبق معمول همه دخترا به جیمین نگاه میکردن😒و داشتن از حسودی میمردن که چرا من پیش جیمین میشینم😏😂 خلاصه که زنگ تفریح خورد و به سمت بوفه رفتیم تا غذا بخوریم. جیمین گفت:هی آ.ت امروز مامانم میخواد بیاد خونمون آ.ت:چی😲مامانت؟من.. جیمین:نگران نباش اون میدونه که من گرل فرند دارم آ.ت:جدی؟ جیمین:اره ... از زبون آ.ت:زنگ خونه خورد و باهم به سمت خونه رفتیم سریع دست به کار شدم و خونه رو مرتب کردم و یه ناهار خوشمزه درست کردم تا وقتی مامان جیمین اومد بدونه چه عروس خوبی داره😁😂بعد چند ساعت همه چی تکمیل شد و جیمین با یه تیپ عالی از اتاق اومد بیرون و بم گفت:به به چه بوی خوبی همین الان گشنم شده آ.ت:صب کن موقع ناهار شد همه باهم می خوریم. رفتم تو اتاق و یه لباس لش و یه شلوار لش و گشاد پوشیدم و یه ریمل زدم و موهام هم گوجه ای بستم و در صدا کرد در:تق تق😂 جیمین:من باز میکنم و در رو باز کرد. مامان جیمین:سلااام پسرم خوبی مادر؟ جیمین:سلام مامان ممنونم. آ.ت:سلام خانم دوچان(اسم مادر جیمین مثلا😂) مامان جیمین:به به سلاام دختر گلم عروس زیبا ی خودم. لپام قرمز شد و جیمین هم بهم یه چشمک کوچیک زد و منم خنده کردم😁 و نشستیم رو مبل مامان جیمین:خب خانم آ.ت چند سالتونه یکم از زندگیتون بگید. آ.ت:خب من یه دختر ۲۱ ساله هستم و عاشق رقصم از اونجایی که تو بچگی تو کشوری بود که اجازه رقص نداشتیم اومدم کره تا رقص یاد بگیرم. مامان جیمین:چقدرم عالی. خب من یه نفر رو سراغ دارم که می تونه کمکت کنه اسمش میرا هست. میرا مربی رقصه و قبلا جیمین میخواست باهاش ازدواج کنه اما نشد. آ.ت:😳 جیمین:اهم اهم خب من برم چایی بیارم.

آ.ت:خب اممم باشه حتما. مامان جیمین:خب پس باهاش تماس میگیرم و فردا برو پیشش آ.ت:باشه بعد از دو ساعت که ناهار رو هم خوردیم مامان جیمین رفت هتل و فقط منو جیمین تو خونه بودیم. نشستم رو مبل و به جیمین گفتم:خب جیمین جریان چیه برام تعریف کن جیمین:خب آ.ت من وقتی ۲۰ سالم شد قرار بود ازدواج کنم و میرا خواسته مادرم بود و خودم دوسش نداشتم و الانم راضی نیستم که تو بری پیشش کلاس ولی خب مامانم گفت و باید حرفش و گوش کنیم. آ.ت:☹️☹️ جیمین:باور نداری؟ آ.ت:چرا باید نداشته باشم تو بوی فرند منی و من بهت اعتماد دارم😌 جیمین:🥺.......... فردای اون روز ساعت ۴:۰۰ باید میرفتم کلاس و اماده شدم. جیمین منو رسوند اونجا.... وارد شدیم(شما و جیمین) آ.ت:سلام میرا:سلام به به ببین کی اینجاست گرل فرند جیمین آ.ت:☺😑 جیمین:میرا بس کن برو سر اصل مطلب. میرا:من فکر کردم کسی که فرستادم تا آ.ت رو بکُشه اون رو زنده نمیزاره من:منظورت چیه؟ جیمین:یعنی اون تو بودی که یکی رو اورد تا آ.ت رو بکُشه میرا:اهوم. آ.ت:اخه چرااا😳😠 میرا : اخه تو چی داری که من ندارم که جیمین عاشقت شد جیمین:هه اون از تو کیوت تر و مهربون تره😏 از زبون آ.ت:لپام قرمز شد و واقعا عصبانی بودم از دست میرا یه سمتش نزدیک شدم و تا میخواستم نزدیکش بشم....

آ.ت:خب اممم باشه حتما. مامان جیمین:خب پس باهاش تمامی میگیرم و فردا برو پیشش آ.ت:باشه بعد از دو ساعت که ناهار رو هم خوردیم مامان جیمین رفت هتل و فقط منو جیمین تو خونه بودیم. نشستم رو مبل و به جیمین گفتم:خب جیمین جریان چیه برام تعریف کن جیمین:خب آ.ت من وقتی ۲۰ سالم شد قرار بود ازدواج کنم و میرا خواسته مادرم بود و خودم دوسش نداشتم و الانم راضی نیستم که تو بری پیشش کلاس ولی خب مامانم گفت و باید حرفش و گوش کنیم. آ.ت:☹️☹️ جیمین:باور نداری؟ آ.ت:چرا باید نداشته باشم تو بوی فرند منی و من بهت اعتماد دارم😌 جیمین:🥺.......... فردای اون روز ساعت ۴:۰۰ باید میرفتم کلاس و اماده شدم. جیمین منو رسوند اونجا.... وارد شدیم(شما و جیمین) آ.ت:سلام میرا:سلام به به ببین کی اینجاست گرل فرند جیمین آ.ت:☺😑 جیمین:میرا بس من برو سر اصل مطلب. میرا:من فکر کردم کسی که فرستادم تا آ.ت رو بکُشه اون رو زنده نمیزاره من:منظورت چیه؟ جیمین:یعنی اون تو بودی که یکی رو اورد تا آ.ت رو بکُشه میرا:اهوم. آ.ت:اخه چرااا😳😠 میرا : اخه تو چی داری که من ندارم جیمین:هه اون از او کیوت تر و مهربون تره😏 از زبون آ.ت:لپام قرمز شد و واقعا عصبانی بودم از دست میرا یه سمتش نزدیک شدم و تا میخواستم نزدیکش بشم....

چوبه روی میز رو گرفت به سمتم و بهم گفت جلو نیا اگر بیای میزنمت. (به جای آ.ت میگم من) من:😐 جیمین:😐 میرا:😒 جیمین:چیکار کنم که آ.ت رو ول کنی؟ میرا:هیچی من فقط پول میخوام اگر به من پول بدی دیک باهاتون کار ندارمـ جیمین:هرچقدر میخوای بم بگو تا بهت بدم فقط دیگ دور و ور آ.ت نمی پلکی😠 میرا:۲۰ میلیون بده چشم... جیمین:باشه آ.ت:جیمین چیکار میکنی این مبلغ خیلی گرونه جیمین:من واسه تو هرکاری میکنم. از زبون آ.ت:ظهر شد و جیمین پول رو واسه میرا واریز کرد و منم نشستم تو خونه با جیمین. جیمین:فکر نمیکردم که میرا انقدر کینه ای باشه و بخواد واسه پول بهت آسیب بزنه آ.ت:مشکلی نیست الان که سالمم جیمین:اره خداروشکر🥺🥺 آ.ت:خیلی کیوت فارسی حرف میزنی🥺وقتی یه سری چیزای فارسی میگی فقط میخوام بپرم بغلت و جیمین یادت باشه تو فقط ماااااااااال منییییییی و به هیچکس نمی‌دمت جیمین:باشه😂تو هم همین طور آ.ت:😂😂 جیمین:خب به مامان زنگ میزنم و میگم دیکه نمیخواد بری پیش اون دختره آ.ت:اوکی

زبون آ.ت: فردا شد....خوش بختانه تعطیل بود و من پریدم بغل جیمین تا بیدارش کنم میخواستم تمااااام اتفاقات گذشته رو فراموش کنم و امروز خوبی داشته باشم پریدم بغل جیمین و گفتم: پاشو پاشو عشقم پاشو دیگهههههه جیمین:هی آ.ت امروز دانشگاه که نداریم بزار بخوابم آ.ت:یعنی من برات مهم نیستم؟ جیمین:باشه الان بیدار میشم😂 آ.ت:پس سریع تر پاشو😂 از زبون آ.ت:شونه رو گرفتم و موهای حالت دار و نرم جیمین رو شونه کردم و سرش و بوسیدم. جیمین پاشد و بغلم کرد و گفت:می دونی وقتی یه روزم با تو شروع میشه چه کیفی میده؟ آ.ت:وقتی روز منم با تو شروع میشه خیلی حال میده😌 که دیدم جیمین داره نزدیک میشه و به لبم نگاه میکنه منم هی عقب میرفتم اما باز اون منو ب*و*س*ی*د🥺 رفتیم و صبحانه خوردیم. جیمین:بریم کافی شاپ آ.ت:نه نه اصلا بعد اون اتفاق تا یه ماه دیگه کافی شاپ نمیریم جیمین:اوک🤣🤣🤣 آ.ت:والا😂😂 جیمین:اممم آ.ت میخوای بریم خونه تهیونگ؟ آ.ت: اره حتما جیمین:اوک بزار بش زنگ بزنم. جیمین:الو ت:الو سلام داداشی جیمین:سلام ته ته خوبی؟ میخوایم بیایم خونت تهیونگ:اوک حتما دلم براتون تنگ شد(مهمون نوازه بچم😂) لباسامون رو پوشیدیم و حرکت کردیم و رسیدیم.

در زدیم و تهیونگ در رو باز کرد. و سلام کردیم آ.ت:واو دلمون تنگ شده بود😂 تهیونگ:ماهم راستی حالت بهتره؟ آ.ت:اره خداروشکر تهیونگ:من به کوک هم زنگ میزنم تا بیاد آ.ت:پس منم به کیانا و سارا زنک میزنم جیمین:منم ب شوگا و جیهوپ زنگ میزنم تا بیان. بعد چند ساعت همه رسیدن و تهیونگ گفت: حالا که همه جمع هستیم شام هم بمونید همه هم تایید کردن تهیونگ:شما از خداخواسته هستیدا😐😂 جیمین:دیگ تارف گفتی نداشته باشیم. تهیونگ:هعییی همه دوست دارن ماهم داریم و همه زدن زیر خنده😂 کوک:بیاید جرئت و حقیقت بازی کنیم. همه گفتن باشه وقتی نشستیم همون اول بسم الله منو جیمین شدیم 😂منم گفتم جرئت و جیمین گفت....

خب لاوام اینم از پارت دوم امیدوارم خوشتون اومده باشه😁😁ببخشید جای حساس کات کردم دیگه دیگه😂راستی اگر یک اسلاید دوباره تکرار شد ببخشید!🥰حتما کامنت کنید و بگید این پارت چه طور بود؟ دوستتون دارم☺😘😘