
فصل دو امیدوارم لذت ببرید
هری:من واقعا دلم براش تنگ میشه😔ادرین:منم همین طور😔.3سال بعد👈🏻هری:من و ادرین حالا 24سالمونه آدم های زیادی رو نجات دادیم و میشه گفت بهترین دوستای هم هستیم😊 ادرین یه مدل معروف شد و شرکت اگراست رو توی ژنو راه اندازی کرد🙂 من توی این سه سال تمام چیز هایی که دزدیده بودم رو پس دادم🙂من قبلا 18شرکت داشتم و توی این سه سال 9تای دیگه هم راه اندازی کردم😈چیه پول دار ندیدی😗 ادرین با من زندگی میکنه چون پدرش دوسال پیش مرد😦ادرین:کجای تربیت تو من کوتاهی کردم😠هری:بابا تازه سه ساله منو دیدی 😠بزار توضیحات رو بگم😠ادرین:ریناااا 😠مگه قرار نبود من توضیحات رو بگم😠رینا:به من ربطی نداره.تهیه کننده:ببخشید شما کارگردانید 😦رینا:بابا چه گیری کردما😭😭اصلا میریم اون ور داستان👈🏻
مرینت:من بزرگترین ابر قهرمان پاریس شدم توی این سه سال خیلی چیزا تغییر کرده😊من شهردار شدم و میشه گفت خیلی موفق هستم همه حویتم رو میدونن🙂توی این سه سال57تومین شرکتم رو تاسیس کردم و میشه گفت رکورد هری رو شکوندن 😈 من بزرگترین استاد ویولون پاریس شدم 🙂و امشب پخش زنده دارم 😊گفتم که توی این سه سال همه چیز تغییر کرد 😊من بزرگترین طراح توی پاریس و نیویورک شدم 🙂دروغ چرا دلم برای اون دوتا احمق هم تنگ شده😔خب رینا دیگه بقیش با خودت😌رینا:یه بازیگر درست حصابی نداریم😐
هری:داشتم اتاقم رو تمیز میکردم🙄اااااادددددرین 😠ادرین:باز چیکار کردم🙄بله هری😐هری:تو نمیتونی یه دفعه بیا توی اتاق من اینجا رو مرتب نگه داری😠ادرین:باور کن من نبودم😐هری:اخه کی غیر از من و تو توی این خونه زندگی میکنه😠فقط چند تا خدمتکار که امروز مرخصی هستن😠ادرین:خب شاید اسکارلت این کار رو کرده🤔(همون گربه ای که مرینت برای هری خرید)هری: هوففف مهم نیست کی کرده 😠به هر حال من باید مرتب کنم😭ادرین:اتاق منم بی زحمت مرتب کن😗هری:😑😑😑😑هری:داشتم مرتب میکردم خب اتاق کاملا مرتب شد😪خستم شد داشتم از اتاق میرفتم بیرون که ادرین گفت:هری اگر میشه گوشیم رو از داخل کمد بیار🗣هری:خدا اخه گوشی این تو اتاق من چیکار میکنه😑 وقتی کمد رو باز کردم گوشی ادرین رو برداشتم که چشمم به کلاه مرینت افتاد😔
همهی خواطراتم با مرینت از جلوی چشمم رد شد 😶قبلا این اتاق ،اتاق مرینت بود🙁چقدر سر این اتاق با هم دعوا کردیم😔اون...اون همیشه به من کمک میکرد😢شب آخر انگار خیلی غمگین بود😣توی ایستگاه قطار حتا گریه هم کرد🥺لیسکا(درسته مرینت بهش معجزه گر نداده ولی انسر ها هم کوامی دارن🙂توی داستان من😑)اومد بیرون و گفت :چیزی شده ارباب 🤨هری:نه فقط...فقط یاد یه دوست قدیمی افتادم😔لیسکا:بانو مرینت🙂هری:درسته لی😊ادددددرین 🗣ادرین:چیه؟ 😣دارم پخش زنده مری رو می بینم😠و امکان نداره از جام جُم بخورم😠خودت بیا😗مری میخواد ویولون میزنه😊هری:اومدم😆رفتم و دیدم وای خدا بانو میخواد ویولون بزنه😆اما قبل از شروع گفت:من این موسیقی رو تقدیم به بهترین دوستانم میکنم🙂هری اندرسون و ادرین اگراست. هری:من و ادرین داشتیم سرخ میشدیم😅
منو ادرین تو همین حال بودیم که پیتر محکم در رو کوبید اومد تو و گفت:هری ادرین مرینت داخل پخش زنده از شما قدر دانی کرد😱اما دید که منو ادرین داریم سرخ میشیم و گفت:اوه😮پس که این طور😈شما دوتا هنوزم دوسش دارین😜ادرین:چی میگی😱نه...نه... اصلا چنین چیزی ممکنه😣پیتر:اره جون خودت😈هری تو چی؟هری:من ...من...یه قرار با رئیس جمهور دارم😶باید برم پیتر:رئیس جمهور هفته پیش به نیویورک رفت و هنوز بر نگشته😏هری:ای بابا 😠اره من هنوز دوسش دارم 😣ادرین:میام دهنت رو آسفالت میکنم😠پیتر:چی شد ادرین بهت بر خورد😈ادرین:تو کارو زندگی نداری😑پیتر:الیا(پیتر و الیا با هم ازدواج کردن) رفته برن به خواطر همین من اومدم اینجا😐هری:مشکلی نداره اتاقت رو باز مرتب کردم برای 15همین بار🙄پیتر:هوی فکر نکن منو پی چوندی😈ادرین:یه بالشت سمتش پرت کردم و گفتم:برو گمشو تو اتاقت😠پیتر :باشه ولی قبلش به مری زنگ میزنم😈ادرین:دنبالش رفتم اون فرار کرد😠
هری:ادرین پیتر بس کنید اینجا خونهی منه😠ادرین:ببخشید هری بعدا جمع میکنم🙄پیتر:اره بعد از زنگ زدن به مری😈هری: و باز مثل حیوان به جان یک دیگر افتادند 😒پیتر:ادرین یه لحظه صبر کن از نفس افتادم😪راستی هری مرینت با ویولون که بهش داده بودی داشت پخش زنده اجرا میکرد😈هری:میدونم 😊پیتر:اوه نگاه کن عاشق و معشوق چطور به یک دیگر علامت می دهند😈ادرین:با بالشت به جون پیتر افتادم تا بفهمه😈ببینم پیتر دیگه تیکه ای داری که بندازی 😠پیتر:اره😐مری من،الیا،تو و هری رو برای هفتهی دیگه به پاریس دعوت کرده😈ادرین:چیییییی😱 من هنوز آماده نیستم باید چمدونم رو ببندم وااااای هرررری به دادم برس😭😭😭هری:نگران نباش بابا😅به حرف پیتر دقت کن😅.فلش بک:هفتهی دیگه.ادرین:😪😪😪😪
(بچه ها ببخشید این پارت همش راجب این دوتا احمق بود😅)هری:لی به نظرت مرینت جوابم رو میده😔لیسکا:ارباب باید یه راز رو بهتون بگم 😥هری:بگو لی می شنوم 🙂لیسکا:بی خیال شاید بانیکس بتونه توضیح بده من اجازه این کار رو ندارم😔هری:اشکالی نداره😊ادرین:ولی من میخوام بدونم😠هری:هوی تو از کجا اومدی😨ادرین:پیتزام رو زیر تختت جا گذاشته بودم 😐هری:تورو خدا نگاه کن با یه مشت حیوون زندگی میکنم🤢بلک:راست میگه واقعا که😌هری:تو خودت از همشون بد تری😑بوی پنیرت همه جارو برداشته😑پیتر:ههههههههههه😨چطور میتونی به پنیر کمنبر توهین کنی😠هری:آدم که نیستن 😐ادرین:هری باید بریم نیم ساعت دیگه باید به موزه بریم قراره یه الماس جدید بیارن😒باید بریم به کیفیتش امتیاز بدیم🙄هری:مگه من کاشف الماسم 🙄که بیام به یه الماس امتیاز بدم😒ادرین:من نمی دونم باید بریم😠هری:پوففف باشه.پیتر حواست به اسکارلت باشه😊پیتر:هررررری منو از دست این گربهی وحشی نجات بددددددده😭😭😭داره منو میکشه😠هری:😐😐
ادرین:ما داشتیم از الماس بازدید میکردیم که یه نفر دستش رو گذاشت رو شونم😶 وای خدای من اون🤩...(تو نظرات بگید کی بوده )(این داستان ادامه دارد)
نظر فراموش نشه عزیزانم
عمراً اگر بدونید کی بوده😆
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد رو بخونین کراک بود
بچه ها من تابستون بر میگردم ا😅
اخجون💖💖💖فکر کردم دیگه هیچ وقت نمیای😵من منتظرت میمونم اجی حتی اگه زیر پام علف سبز شه🥺
ولی من تا پارت 4رو گذاشتم این سه تا بررسی شن دیگه تمام😔. ایزی ایزی تمام تمام😎ببخشید حتا لحظه آخر هم نمیتونم شوخی نکنم😅
اجازه من میتونم ادامه بدم من تو یه روز ۴ تا تست می زارم اگه اجازه میدیم تا داستان شما رو ادامه بدم😅 تازه باهام اجی میشی🙂
دوستان یه خبر بد😬 مشکلاتی پیش اومده به خواطر همین من نمیتونم داستان رو ادامه😐 بدم واقعا ببخشید ولی مجبورم🤷♀️خب من میرم به کار و زندگیم برسم👋شما هم به جای خوندن داستان و حدر دادن لحظات خوبه زندگی 🥰برید به درستون برسید مثل منه بد بخت😒ولی به حر حال دلم براتون تنگ میشه مخصوصا تو اجی روناک😊بای😔👋
😢😢😢😢😢
منم دلم برات تنگ میشه 🥺لطفا منو تنها نزار😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
آقا من فقط میخوام گم ادرین بد بخت نیست یعنی چییییی😠یعنی من ادرین به این جذابی رو بد بخت کنم😠امرا ادرین عشقه😌&جانم😑.ولی من میگم ادرین بد بخت نیست شما هنوز نمیدونین قراره چه اتفاقاتی بیوفته پس لطفا اینقدر زود تصمیم گیری نکنید😟
آلیا بود ، پلک بود ، تیکی بود
خیله خوب باشه من باید بیشتر فکنم😊 ام....من اون کس میشناسم یعنی شخصیت جدیدی نیست؟😅
نه بابا😅میشناسی 😅
می دونی داستانت عالیه ولی اگه ادرین پولداره ،ب قول خودت،برای چی باید پیش هری زندگی کنه😐🤔🤔و آدرینم ب نظرم زیادی بدبخته و من فک کنم دیگ....ادامش با خودت و کسایی که هرینت می خوان و آدرینتی هایی ک متفاوت می خوان🙂من خودم کلا داستان متفاوت دوس دارم ولی نه داستانی که توش یکی از مری یا آدری زیادی بدبخت ب نظر بیاد و دست و پا چلفتی🙂🙂ب هر حال دیگ موفق باشی👋👋
برای باز هزارم میگم ادرین بد بخت نیست😪
من تا نصفش خوندم اعصابم خورد شد😑😐😐 یعنی چی آخه😐😐 چرا پس نظر خواستی آدرینت یا هرینت😢 خودم که هرینت میخواستی😭چقدر آدرین بدبخته😐😐😐 هری و مرینت چقدر پیشرفت کردن آدرین هیچی😶🤐 من نمیخونم البته چون حرسم میگیره🤐🤐 و فک کنم بیشتر فن های آدرینتا دیگه داستانتو نخونن البته نظر من بود😊 موفق باشی چون من اصلا دل و رمق این یکیو ندارم😓 امیدوارم موفق باشی
اگه مرینت نیست پس کیه اه به من بگووووو ؟😭😭😭😭
حتی به منم نمیخوای بگی 😭خسته شدم از بس فک کردم
ای بابا روناک از هر کسی انتظار داشتم قیر از تو😐یعنی به خدا تمام شخصیت هارو گفتید جز یه نفر 😐یکم بیشتر دقت کن آبجی 🥺