
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
آدرین: کل ویلا رو زیر و رو کردم مرینت نبود..... آه خدایا مرینت کجاست................................................................................. مرینت: مانی منو دزدید..... گفت: مرینت من تومور مغزی دارم... امشبو مال من باش... شیشه و ورداشتم شکستم یع تیکشو ورداشتم که مانی گفت: من ممیدونم تو و آدرین پلیسین.... امشب هم قراره مارو گیر بندازین....
چاقوم رو درآوردم و گرفتم دستم. اومد جلو. چندتا ضربه زدم که جا خالی داد و خواست چاقو رو ازم بگیره. چاقو رو محکم کشیدم و دستش باز برید و رفت عقب. حالا هر دو تا دستش زخمی بود. از دیدن اون همه خون چندشم شد، اما مهم نبود، باید می مرد. می مرد تا من زنده بمونم. این بهترین راه بود. چاقو رو گرفتم دستم و قلبش رو نشونه گرفتم. سریع جا خالی داد و چاقو فرو رفت تو گچ دیوار. با تمام قدرتش دوید سمت من و هولم داد که خوردم به دیوار. از درد و خستگی سر خوردم و پایین دیوار نشستم. نفس نفس می زدم. سرخ شده بودم و به سرفه افتاده بودم. اونم دست کمی از من نداشت. هنوز وسط اتاق ایستاده بود.
یه دفعه از بالا صدای شلیک اومد. بعدش هم صدای "ایست ایست" اومد و باز هم صدای شلیک. صدای پارس سگ ها هم می اومد که معلوم بود حسابی وحشی شدن. مانی- یعنی چی شده؟ با لبخند گفتم: - نمی دونم. نگاه مشکوکش رو بهم دوخت و من بی خیال، شونه هام رو انداختم بالا. سریع شلوارش رو پوشید و دکمه هاش رو بست. پیراهنش رو برداشت و در حالی که می پوشیدش گفت: - از این جاتکون نمی خوری. فکر نکن کارم باهات تموم شده. نه، هنوز باهات کار دارم خانوم کوچولو. سریع پیراهنش رو تنش کرد و دکمه هاش رو بسته نبسته رفت بالا. ***
بچه های نوپو اومده بودن. همه ی خلافکارها رنگ به رخساره نداشتن و داشتن با گچ دیوار خودشون رو استتار می کردن. نمی ارزید ریسک کنیم و ما هم به سمتشون اسلحه بگیریم و خودمون رو لو بدیم. به هر حال من و نینو دو نفر بودیم و اونا هشت نفر، به علاوه ی کلی بادیگارد که همراه آقایون تشریف آورده بودن و کلی هم محافظ خود ویلا. منم قیافم رو مضطرب نشون دادم. سلطانی- چی شده؟ یکی از محافظ ها که رفته بود پشت پنجره و داشت از لای پرده به حیاط نگاه می کرد گفت: - گیر افتادیم. نیروهای ویژه محاصرمون کردن. فاضلی- همش تقصیر شماست مهندس. باید می فهمیدیم دیگه لو رفتید و مهره ی سوخته شدید. محتشم- نباید بهتون اعتماد می کردیم. کسرایی- همه ی ما به خاطر شما گیر افتادیم. ناصرخان- به جای این حرف ها فکر راه چاره باشید. دیگه نمی خواستم اون جا بمونم. سریع دویدم از در پشتی برم بیرون. نادرخان- کجا آدرین؟
آدرین - باید فکر فرار باشید، وایستادید حرف می زنید؟ من رفتم. دویدم بیرون. اسلحم دستم بود. چند نفری بهم شلیک کردن که جا خالی دادم. نادری- نزنید، سرگرده. دستی براش تکون دادم و دویدم تو باغ که دیدم مانی سریع از انباری زد بیرون. پس حدسم درست بود، مرینت رو اون جا قایم کرده، اما چرا نرفته؟ یادش رفت در رو قفل کنه. داشت اون ور سر و گوش آب می داد. آدرین - نادری همشون تو هستن. برید تو. بیست و سه نفرن و همه مسلح. نادری از اون سر باغ داد زد: - چشم قربان. همه ی محافظ های توی حیاط کشته شده بودن. خوشبختانه مثل این که ما خیلی تلفات نداشتیم. با احتیاط که مانی متوجه من نشه، رفتم داخل انباری. خدا کنه مرینت این جا باشه، اونم صحیح و سالم. مرینت: اینقدر خوشحال بودم که می خواستم بپر بپر کنم و جیغ بکشم...کاش حداقل در و دوباره قفل نمی کرد یعنی بالا چه خبر بود؟اون صدای ایست ایست مال برو بچه های نوپو بود...آخ جون بالاخره رسیدن...خدارو شکر که بلایی سرم نیاورد مانی مگرنه دیگه اومدنشون خوشحالم نمی کرد. با صدای کسی که تو راهرو می دوید،همه وجودم رو گوش کردم تا ببینم کیه؟حتما مانی عوضی سر و گوش آب داده و برگشته تا نگرفتنش یه بلایی سر من بیاره که دلش نمونه یوقت. باصدای یه آشنا دلم گرم شد. آدرین: مرینت مـــــری توکجایی؟ توی راهرو می دوید و من رو صدا می زد.تمام نیرویی رو که برم باقی مونده بود جمع کردم و صداش زدم. -آدریــــــــن آدرین من اینجام.
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن ترو خدا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نازنین جان الان ۳ روز بیشتر شد پس پارت بعدی کی میااااااااااد؟؟
ده هزار بار گذاشتم ولی رد شد...
اگه زیاد بزاری و هر بار هم رد بشه اکت میپره نع؟ خب اونجوری که بد میشه بنظرم اگه تونستی و برات سخت نبود توی نظرسنجی بزار بازم هر جور خودت صلاح میدونید ولی انصافا خیلی جای حساسی کات کردی از وقتی که گزاشتیش من هر موقع میخوام بخوابم به این فکر میکنم که چی میشه آدرین با مرینت چیکار میکنه یعنی قضیشون رمانتیک میشه؟ آخرشم مغزم هنگ میکنه و میخوابم
سلام پارت بعدی رو داخل نظرسنجی گذاشتم...
مرسی عزیزم اگه منظورت پارت ۱۶ که خیلی وقته خوندمش و ذوق مرگ شدم ولی هنوز پارت ۱۷ نیومده
پارت ۱۷ هم برسیه
وای خیلی داستان قشنگی هست پارت بعدی رو کی میزاری
ممنون نفسم
ده هزار بار گذاشتم رد شد.. ـ
چه بد من خیلی منتظر پارت بعدی بودم
تو نظرسنجی گذاشتم....
ممنون عالی بود
پلرت بعدی هم دوباره با نظرسنجی میزاری؟
ببینم چی میشه....
اوکی
سلام کی پارت بعدی رو میزاری
برسیه عزیزدلم
اوکی ممنون
عزیزم بعدی رو کی میتونی بزاری ؟ اگه نمیتونی هم که فدای سرت عشقم ❤❤
گذاشتم عزیزم برسیه قربونت بشم
تو نظرسنجی گذاشتم.......
بازم مثل همیشه عالی بود آجی
مرسی عاجو
عالی بود اجو پارت بعدی زود بزار باشه
ممنون ببخشید میتونی اسمتو بگی
اجی منم پریا😐♡Pariya♡همونی که اکانتم پرید🙄
آها آجی به خدا حسم گفت تویی فقط گفتم مطمئن شم
عجب😐حالا پارت بعد بزار تا نیومدم سراقت
تو نظرسنجی گذاشتم...........
عالییییییییییییییییییی
مرسی نفسم
عالییی بوددددد😊😊😇😊🥰😍🤩😍😍🥰😇🥰😍🤩
مرسی نفسم ❤
پارت بعدی رو تو نظرسنجی گذاشتم..
عالی بود اجی
مرسی نفسم ❤
عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 🌚🏂🌸
فقط اجی دیگه ننویس( ناظ*ر منت.شر کن) ممکنه اک.ت بپ.ره
مرسی
باشع
عالی بود اجی
مرسی نفسم