
اینجا میتونین بایستون رو تصور کنین یا اگر بایس ندارین یکی از اعضا رو به دلخواه انتخاب کنید😄💜
با ناخن هاش روی پنجره ضرب گرفته بود. با نگاهی سیر، از منظره ی اتاق چشم برگردوند. همه جا براش تکراری شده بود. وجب به وجب اتاق رو مثل کف دستش می شناخت. مدت زیادی بود که تو این اتاق اسیر شده بود. پشت پیانو نشست و چند لحظه ای خیره نگاهش کرد. انگشت هاش به سمت پیانو کشیده می شدند و همون اهنگ همیشگی رو از حفظ می نواختن. زیر لب اهنگ رو زمزمه می کرد. این اهنگ، اهنگ مورد علاقه ی اون بود. همیشه این اهنگ رو با صدای آرامش بخش اون می شنید، برای همین هم این اهنگ رو دوست داشت.
اما از آخرین باری که اون صدا رو شنیده بود سال ها گذشته بود. تنها نجوا هاش بود که تو اتاق شنیده میشد. برخلاف فضای متشنج بیرون از اتاق، درون اتاق کاملا ساکت و تاریک و بی روح بود. تنها موجود زنده ای که در اون اتاق بی روح یافت میشد، گل خشک شده ای توی گلدان روی پیانو بود. گلی که باعث آشنایی آنها شده بود. اون هم خیلی وقت پیش جونش رو از دست داده بود و حالا به عنوان یادگاری به جا مونده بود. خسته شده بود از اینکه هرروز تو این اتاق تنها بود، از اینکه انتظارش به پایان نمی رسید.
خشم در وجودش رخنه کرد. گلدان رو برداشت و روی پیانو کوبید. صدای تیکه تیکه شدنش تو سرش اکو میشد. دست هاش رو روی گوش هاش گذاشت ولی صدا تمامی نداشت. چشم هاش تار می دید و تلو تلو میخورد، اشتباهی پاش روی گل خشک شده ای رفت که روی زمين پرت شده بود و اون رو له کرد. به نزدیک ترین دیوار تیکه زد و روی زمین نشست. با دیدن روپوش سفید پرستار که به سمتش می دوید و با داد پرستار ها و دکتر ها رو صدا میزد، خسته چشم هاش رو بست.
_______________________ پلک های لرزانش رو باز کرد، هنوز دیدش خوب نبود. صدای پچ پچ دو پرستار توی اتاق می پیچید: اولی: میگن بعد از اینکه جسد دختره رو بهش نشون دادن اینجوری شده و کارش به آسایشگاه روانی کشیده. دومی: مثل اینکه دختره پلیس بوده و غیر از اون کسی رو نداشته چون تو این چند سال ملاقاتی نداشته. چشم هاش رو بست. تمام اتفاقات اون شب مثل پرده سینما روی فضای سیاه و خالی پشت پلک هاش پخش شد.
با سرعت تمام رانندگی می کرد. امکان نداره اون باشه حتما یکی دیگه اس! پرده ی اشک جلو چشم هاش رو گرفته بود و دیدش رو تار کرده بود. به مقصد رسید. قدم های بلند به سمت سردخانه ای بر می داشت که می گفتن عزیز ترین کسش اونجا خوابیده. ولی اون تا با چشم های خودش ببینه باور نمی کرد. کاور مشکی رنگ با صدای آزار دهنده ی زیپ باز شد و صورت دختری نمایان شد. خودش بود! نه نه! این یه دروغه! آروم اسمش رو صدا زد ولی جوابی نگرفت. اشک هاش مهمان صورت دخترک شدن. دست های ظریفش رو توی دست های بزرگ و مردونه اش گرفت. دست هاش سرد و یخ زده بودن و هیچ نشانی از جریان خون تو بدنش نبود. صورتش رنگ پریده و لب هاش ترک برداشته بود. چشم هاش رو محکم فشار می داد تا صحنه ها از جلوی چشم هاش پاک بشن.
با صدای آشنایی چشم هاش رو باز کرد. از بین اون همه پرستار و دکتر های بالا سرش که تلاش می کردند بهش آرام بخش بزنن، دختر رو دید که با لبخند بهش نگاه می کرد. اسمش رو زمزمه مانند بر زبان آورد و همچنان با پرستار ها در جنگ و جدال بود. دست و پاهاش اسیر پرستار ها شدن و آرام بخش رو در حالی که اسم دختر رو فریاد می زد بهش تزریق کردن. چیزی نگذشت که عضلات دست ها و پاهاش شل شدن و با ارزوی دیدن دختر در رویاش به خواب رفت. امیدوارم خوشتون اومده باشه😄💜 از یک تا صد بهش چند میدین؟🙃😅
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خوب بودددد😭
الان گریم میگیرههههههههههه
هی;تولدتمبارک))باآرزویبهترینها.
مرسی از لطفت، همچنین!♡
سلامم ^^❤
تولدت مبارک باشهه ^^💕
امیدوارم به همه ی ارزو های قشنگت برسیی ^^❤
سلام😃
مرسی از لطفت تو خیلی مهربونی❤
همچنین❤
مرسیی ^^❤
اونی نیممممممم
چطورییی؟
قبلا خوندمش ولی دوباره و دوباره خوندمش، قشنگههههههه
خوبم مرسی ولی همین الان داریم با هم چت میکنیم...
مرسی💜
عایش خو خواستم جو بدم😂💔
فکر کنم بار هزارمه که از اول دارم میخونمشون!
سلاااام اجیی خوبی؟؟؟؟؟
وای راستش ذوق کردم😃🥲💜
سلااام بخوبیت">>
سمبیمیمبب
اینممثلبقیهفوقالعادهبود-!💜
نمیدونمچراقلبمگفتجینوتصورکن😐😂
ممنون😃💙
چه باحال اخه خودم با تصور یونگی نوشته بودم(دست خودم نبود میخواستم تصورش کنم یونگی تو ذهنم میومد)و تقریبا همه جز دو، سه نفر یونگی تصور کرده بودن😅
های هانی به دو پارتی از کوک یه سر میزنی شاید خشت اومد:>>
عالی
مرسی😃💜
خواهش ناناصم😊
💜💜
های هانی به دو پارتی از کوک یه سر میزنی شاید خشت اومد:>
نمیدونم چرا ولی شوگا رو تصور کردم 😅
عالی بود💜💜💜💜
من۱۰۰۰۰۰۰۰۰ میدم💜😂
خودمم با تصور شورا نوشتمش😅
مرسی😃💙💜
های هانی به دو پارتی از کوک یه سر میزنی شاید خشت اومد:>>
آقا من حرفی ندارم 😐💜
چرا؟😅
بد شده؟
نه خیلی قشنگ شده
منظورم اینه زبونم بند اومده😅💜
اها ممنون😃🥺💜💜💜
های هانی به دو پارتی از کوک یه سر میزنی شاید خشت اومد:>