سلام اینم از پارت دوازدهم تقدیم نگاهتون... کامنت یادتون نره🥰💜💜💜💜
که وی یهو گفت:ببین اونجا نزاشتی شلوار لی بردارم...مجبوری منو ببری تا بخرم....
خندیدم و گفتم باشه....🌙🌙🌙
خالم گفت:خوب شد این انگلیسی خوب دردت خوردااا...
*آرههه
آیفون رو زدن...مبینا بود...خنده ای کردمو در رو زدم...
اومد تو حال...اول نشگونم گرفت و بعد بغلم کرد....هر هر خندیدم و گفتم نه به این بغل کردنت نه به اون نشگونت....
_حقته...نوش جونت...
از بغلم اومد بیرون...
به پشتم نگاه کرد که چشاش دو تا شد...
کیفش از دستش افتاد....هر چی صداش زدم جواب نداد...
*مبینا؟؟مبینا؟با تو ام مبینا...
_هااااا؟ م..من خواب..م..میبینم؟؟؟
*نه بیداری...
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
22 لایک
ایییییییییییییی خدااااااااااااااا 😂❤️😭😭🥺🥺🥺 من غشششسسسم بغلششششس کرددد با نامجون اشتباه گرف 😂😂😂😂😭😂😭😂😭😂😭😂❤️
عالییییی بود🤩🤩🤩
خیلی خوب بود ولی خوب مامانش و خالش با وی وی کوکی کنار اومدن اگه من واقعا با دوتا پسر از یه کشور غریب میومدم خونه مامانم با دستای خودش خاکم میکرد😅😐😑
😅😅😅👍👍👍
خودمم همینطور... ولی خب داستانه دیگه... 😂😂🤷🏻♀️
ولی واقعا مامان و خاله اش خیلی خوب کنار اومدن و هیچی نگفتن😂اگه من با دو تا پسر غریبه میومدم خونه دیگه نمیتونستم تو چشم مامان و بابام نگاه کنم😂😂
چه کنیم دیگه... رمان برای همینه که اینجوری تصور کنیم... 😂🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️
عالیییی بودددد
خیلی خوب و کم بود😐😐
دختر تو منو با اون یهو ت می کشی
داستانت مثل همیشه عالی بود
بیصبرانه منتظر پارت بعدی هستم
💜💋💜💋💜💋💜💋💜💋💜
عالی بود
هی خدا چرا انکار میکنه عاشقشه
عالی بود منتظر پارت بعد هستم
ما آخر با این یهو ها بقیه می کوشیم😂😂😂😂😂😂
یهو چی 😐