من اومدم با پارت دوم داستان😁
چند دقیقهای به در خیره شده بودم.. دیگه وقتش بود که برگردم توی خونه... با دیدن پدرم که جلوی در ورودی منتظرم ایستاده بود شوکه شدم... از حق نگذریم امروز رفتار پدرم خیلی خیلی عجیب شده بود.. البته همیشه عجیب بود.. اما امروز عجیب تر شده بود.. پدر نگاهی بهم کرد و گفت (با این لباس میخوای بری تولد دوستت؟؟) و ابرو اش را بالا انداخت... از تعجب زبونم بند اومده بود.. مگه همین الان نگفت که نمیشه برم؟؟😲 بعد گفت(یه لباس خوب بپوش.. سایمون میرسونتت) بعد دوباره وارد خونه شد..😯 همه چیز عجیب بود.. و داشت عجیب تر هم میشد...*** لباسم رو عوض کردم... داشتم توی آینه خودم رو نگاه میکردم که احساس کردم چیز سیاهی از پشت سرم رد شد... برگشتم و صدا زدم (پلگ؟) پلگ از توی کمد کممبرهاش بیروناومد و با دهن پر گفت(هوم؟)
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
عالی بود
مرسی🥺
عالی خیلی خشنگه 🙃❤
مرسی😄
عالی بود
مرسی🥺
پارت بعد منتشر شد🙂❤
بعدی بعدی بعدی بعدی بعدی 😐😂
🥺 مرسی بابت کامنت
بعدی دیگه تا فردا..😁
باید وقت کنم بنویسم...(البته دروغ چرا تا پارت ۷ ش از قبل آمادهاست😐❤)
منتشر شد😁
یا ابلفضل کی مرد😐
🤣 نمیدونم چرا کامنتت برام خنده داره
🤣🤣 انگار من طلسم شدم هر چی تو مینویسی برام خنده دار باشه
😂♥
بعدی منتشر شد😁💖
عالیییییی
بوددددددددد😍🍫🤧
مرسی🤗
پارت بعد اومد🙃
باباش غاطی داره
سیم کشیش رو عوض کن
بابای کی قاطی داره؟😐
بابای آدرین، یه بار میگه نرو یه بار میگه برو
😂🤣 کاراش دلیل داره... بعدا میفهمی
باشه
عالییی بوددد تروخدااااااا بعدیییییی😍😍
مرررسی😄
دیگه تا فردا پارت نمینویسم...
امروز دو تا گذاشتم😅
ولی فردا حتما میزارم🙂
میسیی♥
پارت بعد رو گذاشتم😊