6 اسلاید صحیح/غلط توسط: Nazanin انتشار: 3 سال پیش 499 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشرش کن 🙏🙏🙏🙏🙏🙏
منتظر لایک و کامنتای قشنگتون هستم نفسا 💖
نینو:خداحافظ آدرین ……خداحافظ خانوم کوچولو مرینت:خداحافظ در رو بستم…باز بااین کوه یخ تنها شدم… آدرین:قهوه ات سردشد… مرینت:مهم نیست عوضش میکنم… آدرین:خیلی باهم جورید با حالت مدافعانه گفتم:معلومه اون مافق منه و از همه مهمتر عین برادرم دوسش دارم.منظور؟ خیلی آروم گفت:منظوری نداشتم همینجوری گفتم با اخم نشستم و صبحونه ام رو خوردم اونم رفت دوش بگیره…. صدای زنگ موبایلم از تو اتاق اومد بیرون …رفتم و در رو به سرعت باز کردم…آدرین تیشرتش دستش بود وهنوز نپوشیده بود اخم کرد. آدرین:یه در میزدی بد نبود مرینت:حواسم نبود…می ببنی که موبایلم زنگ میخورد. -بله؟ سلام مامان خوبین؟ ممنون منم خوبم…. دیگه بیرون نرفتم نشستم رو تخت وشروع کردم به حرف زدن اونم تیشرتش رو پوشید نشست پشت آیینه و موهاش رو خشک کرد
آره مامان جان اینجا همه چیز خوبه سرگرد لاهیف هم باهامونه -قربونت برم نگران من نباش عزیز دلم -باشه باشه به همه سلام برسون -می بوسمت خدا حافظ… گوشی رو قطع کردم. هنوز با اخم نشسته بود…خوبه حالا مرده اینقدر بهش برخورده…چی شده مگه حالا 4تا عض*له رو دیدم دیگه… آدرین: اه…این کرم لعنتی هم که تموم شد… برگشت وبهم نگاه کرد.خودم فهمیدم بلند شدم واز کیفم بهش کرم دست وصورت دادم… یه ممنون به زور از تو حلق*ش پرید بیرون آدرین:ممنون عسل:خواهش میکنم.. آدرین: تونمیخوای آماده شی؟ مرینت:نینو گفت ظهر الان که خیلی زوده آدرین:می خوام برم یکم بیرون نمیای؟
مرینت:نه خودت برو بلند شدم و رفتم رو کاناپه نشستم و مشغول تماشای تلویزیون شدم…ا ونم خیلی آروم رفت بیرون…نیم ساعت که گذشت دیدم حوصله ام سررفته پشیمون شدم کاش با آدرین می رفتم…محوطه ی پایین هتل یه پارک خیلی بزرگ بود.یه سارافون جذب سبز چمنی با شلوار جین پوشیدم و این بار کلاه گیس با موهای صاف رو گذاشتم ویکم آرایش کردم دستکشهای خوشکل توریم رو هم دستم کردم ……….رفتم پایین… از دور آدرین رو دیدم…اونم پس اینجا بود…طرفش نرفتم مطمئن بودم می خواد تیکه بیاندازه چرا اون موقع باهاش نیومدم… یکم که نگاش کردم متوجه شدم چندتا دختر بد جور عین مگ*س دور وبرش می*پل*کن…
خوب که دقیق شدم دیدم همون دخترای دیشب رستوران ان.یکم غی*رتی شدم و رفتم رو ی نیمکت بغل آدرین و رو به روی اونا نشستم.
آدرین که منو دید انگار نجات پیدا کرده باشه به انگلیسی گفت:اومدی؟ فهمیدم دخترا انگلیسی ان… مرینت(انگلیسی):آره یکم تو اتاق حوصله ام سر رفت…تو چرا اینجایی فکرکردم می ری یه جای دورتر آدرین:مطمئن بودم میای پایین جایی نرفتم که گمم نکنی لحنش مهربون شده بود می دونستم بخاطر دخترها اینطوری صحبت میکنه…اون دختر وسطیه با اون چشمای سبزش داشت منو می خورد…حسابی حس*ود*یش شده بود…این آدرین عن*ق هم دست کمی ازمن نداشت هر جا می رفت دل همه رو می برد البته جز دل من رو… با لبخند دوش به دوش هم همقدم شدیم …یکم که از جلوی چشمای دخترها دور شدیم از هم فاصله گرفتیم . آدرین:عجب پررویی بود ها….اِ..اِ…اِ …دختره ی بی حیا اومده می گه من از شما خو*شم اومده می شه باهم دوست شیم…
نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم بلند بلند قهقهه زدم که باعث شد اخمش غلیظ ترشه مرینت:مر**ده شو*رش رو ببرن بچه پررو رو…چه بد سلیقه هم هست… باخشم نگاهم می کرد:خیلی هم خوش سلیقه بود…یه نگاه به دور واطرافت بنداز همه دارن منو نگاه می کنن…یه پسر همه چی تموم که مجبوره با دختری مثل تو… مرینت:دختری مثل من چی؟خیلی هم دلت بخواد رامو کج کردم ورفتم… آدرین:مرینت …مرینت …زهرمار میزاشتن اسمت رو بهتر بود واقعا کمی جلوتر رفتم مثلا قهر کرده بودم که دوتا پسر مزاحمم شدند…اینجا پراز ملیت های گوناگون بود… ولی همه انگلیسی صحبت می کردن پسر1:خانوم خوش*گله…چرا تنها؟ما می تونیم باهم قدم بزنیم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
عاللیییی
ممنون
پارت بعدی پلیز
گذاشتم...
باز هم تنکص آجی میشی
من آتنا ۱۱ سالمه
آره نفسم چرا نشم
نازنین فاطمه همون نازنین ۱۲ سالمه
میسی
خوشبختم عشقم
عالیییییییییییییییییی
مـــرســی
عالییییییییییییییییییییییییییییییی
مـــرســــی