
الان میخوای چی بگم ؟؟؟
از زبان مرینت : رفتن و رو تختم دراز کشیدم که مارسل مثل موشک اومد طرفم ما ( مارسل ) : سلام اجی گلم. مر : باز چی میخوای ؟. ما : هیچی😗 مر : 😒😒🙄🙄. ما : خب میشه یکم پول قرض بدی ؟؟؟؟. مر : واسه چی ؟؟. میخوام از آدرینا اجراست خواستگاری کنم. مر : وات ؟؟؟؟؟؟ عمرا من برای این عمر غیر خیر پول بدم ما : کجاش غیر خیر ؟؟؟؟. مر : همه جاش. مر: ولی چون اجی گلیم میدم😉😉😂. مر : بیا. ما : ممنون بعد شروع کرد به جفتک زدن تو خونه مطمئنم این پسر یک تختش کمه. از زبان آدرینا : خدا خیرت نده آدرین نگا نگا زده منو .... پسره ی ...... ( بهتره نگم 😗😗) ( بچه ها من منظورم از این 😗 استیکر اینه که دیدین تو این فیلما برای انکار سوت میزنن اونا نه بوس ) رفتم جلو آینه یک دست به لبم زدم پسره ی ...... ( بچه ها بعد از رژه رفتم روی مخ دوستم عوضش کردم 😂😂😉😝 ) خب موضوع اینه که بوسم کرده به مدت ۱۰ دقیقه که یهو مامانم اومد و گفت : عزیزم مارسل دوپنچنگ میخوای بیاد برای خواستگاری. ادر ( آدرینا ) : 🙄. اد( آدرین ) : چیییییییییییییییییی ؟ در خواستگاری : سابین : خب اگر موافق باشید بریم سر اصل مطلب و .... راوی گلتون : و از این ور های توی خواستگاری و مامان بالای ادر ( آدرینا ) هم به زور میدنش به مارسل و عروسی ۷ رو دیگه شد ( یک هفته ) آدرین : وای این همون دخترا که از خانم سندیگو خوشش اومده حس میکنم بهش کمی ( فقط کمی ) علاقه دارم خیلی خوشگله 😧😧
لایک و کامنت فراموش نشه بای بای
( ها ها گول خوردین) در عروسی : مر : رفتم تو که مارسل و آدرینا اومدن برادر خنگ ما هم بالاخره عاشق شد😉 بعد از عروسی که این چهار تا دور هم جمع شدن: مر : مبارک باشه فقط من نگران آدرینا ام چون مارسل خیلی رو مخ و خنگه. ما: مرینت 🙄. آدرین : باز بر عکس من نگران مارسل ام که آدرینا سرش رو نخوره. مر : کلا فکر کنم ۲ تا خنگول به هم افتادن. اد ( آدرین ) : دقیقا. ما و ادر ( آدرینا ) : میکشمت. و مرینت و آدرین الفرار و مارک ( کلا گاهی میگم مارک گاهی مارسل ولی بیشتر مارسل اوکی ؟؟؟) و آدرینا دنبالشون و کلا کلی خوش میکذرونن و میرم خونه هاشون اد : خیلی از مرینت خوشم اومده میخواستم هر لحظه کنارش باشم اون مو های بلوبریش ( خب چه توقعی دارری؟) و چشم های اسمونیش ( جدید ) آدم دلش میره مر : پسره خیلی خوشتیپ بود و دوست خوبی بود ولی فقط در حد دوست ( خواهیم دید 😈😈) صدای مامان بلند شد که خطاب به منو و مارسل میگفت بیایم ناهار رفتیم سر میز مر: بالاخره داداش ما هم از دست رفت. 😉. ما : مرینت 😖😖
ببخشید پارت ۵ رو دیر گذاشتم دیر برسی شد ۳ هفته تو بررسی بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی خیلی عالی بود
عالی بود پارت دوم رز عشق رو نوشتم سربزن
پارت بعدی😍