
ناظررررر منتشرررررررررر😐😁💚❤
Marinet❤ : آدرین مثل دیوونه ها شده بود. منم خیلی ترسیده بودم... آدرین: فقط بگو چی میخوای؟!🥺 / 👤: جونشو😈 / وایسا ببینم مرینت تو یه دختر قوی هستی... با مشکلات مبارزه کردی... به این راحتی میخوای تسلیم بشی؟! عمرا... سعی کردم خودم رو از بغلش بیرون بکشم... اما چاقو رو بیشتر فشار داد.. گلوم دیگه داشت پاره میشد! اما نباید تسلیم بشم... در حالی که به سختی نفس تفس میزدم، با آرنجم محکم به شکمش کوبیدم... دستاش برای چند لحظه شل شد با زحمت خودم رو ازش جداکردم و من با شتاب فراوان دویدم به سمت آدرین! 👤: لعنتی! اما مطمئن باش هرجا باشی گیرت میارم و میکشمت!😠 / و بعد با سرعت نور پا به فرار گذاشت.... مرینت: آدرین ادرین برو بگیرش😧 / ادرین چند قدم دوید اما اون دیگه خیلی دور شده بود پس بیخیالش شدیم.... دیگه تحمل نداشتم! دستم رو روی گلوم فشار دادم و دو زانو روی زمین افتادم.... آدرین با ترحم اومد سمتم و کنارم نشست.... آدرین: خوبی؟ چیزیت نشد؟😥 / مرینت: اون... اون قاتل اصلی بود... باید میگرفتیمش🥺 / وقتی دید انقدر ناراحتم دستش رو دورم انداخت... آدرین: بهت قول میدم پیداش میکنیم و هرجا باشه گیرش میاریم! قول میدم مرینت🙂 / مرینت: ممنون.... / آدرین: خیلی درد داره؟🥺 / مرینت: نه زیاد... / آدرین: بلند شو.. بلندشو بریم خونه... / مرینت: همه چی خراب شد😭 / آدرین: مطمئنم برمیگرده پس نگران نباش... این دفعه میگیریمش.... قسم میخورم! / بعد آروم دستی روی سرم کشید و با مهربونی همیشگی زیباش گفت: بهم اعتماد کن... همه چی درست میشه!😊
بازو ها و پشت کتفم رو گرفت و کمکم کرد تا بلند بشم. گردنم تمام قرمز شده بود... مرینت: خب اگه اینجوری بریم تو خیابون مردم نمیگن ورا این دختر اینطوریه؟ / صورتش رو نزدیکم کرد و چشمای سبز نعناییش که برق میزد رو نشونم داد: بزار مردم هرچی میخوان بگن... اهمیت نده... تا با منی همه چی خوبه😉 / سرم رو پایین انداختم و باشه ریزی گفتم.... دستش رو دور شونه هام انداخت و آروم به راه افتادیم..... قدم زنان توی کوچه ها راه میرفتیم.... سعی کردیم از کوچه های خلوت تر بریم تا کسی زخمم رو نبینه... بعد یه مدت کوتاه، متوجه شدم ادرین داره یه چیزی شبیه آهنگ رو زیرلب زمزمه میکنه.....: دیوونمکرده بعد یه ذره ولی هر چقدر... بخنده دیوونشم.. اخ که دیوونشم! هی بهم.... عا؟🤔 / یادش رفته😆 با لبخند ادامش رو خوندم: هی بهم میپریم.. میخوایم به هم راه ندیم... ولی بازم باهم بهتریم... باز باهم بهتریم!😇 / آدرین: واووو تو این اهنگم بلدی؟! / مرینت: هر آهنگیکه فکرشو بکنی بلدم! / آدرین: خودمونیما... تو هم خیلی خفنی! / مرینت: نه پس تازه فهمیدی؟!😎😂 / آدرین: خب من یه سوال ازت بپرسم خانم خفن؟ / مرینت: خب بپرس... / آدرین: چرا منو جوجه خروس صدا میکنی؟؟🤔 / مرینت: به همون دلیلی که تو منو موش کوچولو صدا میکنی...😐 / آدرین: قانع کننده بود😑👌 / و بعد دوتامون زدیم زیر خنده😃 خندیدن.... مدت ها بود که نخندیده بودم!!🙂 اما با اون... تونستم!🥺
Adrian💚 : جفتمون زدیم زیر خنده! خیلی وقته از ته دل نخندیدم.... ولی نمیدونم چرا این دختر آرامش عجیبی بهم میده.... تو هر شرایطی وقتی به چشم های آبی و عصبیش نگاه میکنم حالم عجیب تغییر میکنه... با اینکه خیلی باهام کلنجار میره و بهم میپریم، ولی بازم بهم آرامش میده... یعنی بعد اینکه کارمون تموم بشه دیگه نمیبینمش؟!🥺 بالاخره به خونه رسیدیم؛ دستم رو روی زنگ فشار دادم.... ادرین: ایوللل کاار کردد😍😂 / مرینت: چی شده؟😐 / آدرین: زنگ خونمون ۲ بار کار میکنه ۳ بار کار نمیکنه اما اینبار کار کرد😁 / مرینت: گفتم حالا چی شده.... / در با صدای «ززززز» باز شد. (فقط اونایی که آیفون دارن میفهمن این صدا چیه😐😂) اما هیچکدوممون نرفتیم تو... مرینت: برو تو دیگه... / آدرین: نه شما بفرمایید / مرینت: اصلا راه نداره تو اول برو (وات د فاز؟؟😐) / آدرین: خانما مقدم ترن بفرما تو / مرینت: فکرشم نکن.... / صدای نینو از آیفون بلند شد: میاین تو یا بیارمتون؟😐 / آدرین: اومدیم... / خم شدم و به حالت تعظیم به در خونه اشاره کردم.... چشمکی به مرینت زدم..... با بی میلی وارد خونه شد.... (یعنی خوشم میاد از همین اول دارن داستان رو.......میکنن😂) همین که رسیدیم طبقه بالا، نینو پرید جلومون سبز شد... اما قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه، زخم گردن مرینت مانع شد.... نینو: چچی شده؟😰 / مرینت در جواب فقط سرش رو یکمی کج کرد... وارد خونه شدیم... مرینت کولش رو روی مبل پرت کرد و به سمت دستشویی رفت که نینو جلوشو گرفت.... نینو: با توعم میگم چی شده؟😟 / مرینت: چیزی نیست.... / نینو دستش رو روی گونه مرینت کشید (شیپ مرینو دوس دارین؟😂) نینو: صورتت یخ کرده... گردنت خیس خونه.... نکنه کسی بهتون حمله کرده؟!😢 /
آدرین: بله جناب باهوش😑 / نینو دور کتف مرینت رو با دست راست گرفت و با دست چپ سریع یه پارچه از ناکجا آباد درآورد و گذاشت روی گردن مرینت... میشه گفت یجورایی دستش رو دورش حلقه کرده بود.... نینو: خوبی؟ / مرینت: چیزی نیست فقط یکم خون اومده همین🙃 / نینو مرینت رو به سمت مبل برد و نشوندش اونجا.... بهش اشاره کرد که دستمال رو روی گردنش نگه داره... مرینت آروم تشکر کرد... رفتم سمتشون. نینو: ادرین؟ چه اتفاقی افتاده؟ / آدرین: داشتیم قدم میزدیم که یه دیوونه چاقو گذاشت روی گلوی مرینت... میخواست بکشتش که خوشبختانه قبلش مرینت فرار کرد....😔 / نینو: اونا دست به کار شدن... آدرین جون تو هم تو خطره!😢 / آدرین: احتمالا بله😕 / مرینت(مرینت نشسته ولی نینو و آدرین وایسادن): من میگم براشون تله بزاریم... / آدرین: چه تله ای؟! / مرینت: مگه اونا منو نمیخوان؟ / نینو: خب چرا.. / مرینت: من تنها تو خیابون های خلوت قدم میزنم.... و شما دوتا از پشت مخفیانه هوامو دارین.... بعد که دوباره اومد سراغم میتونید بگیرینش🤗 / نینو: فکر جالب ولی خطرناکیه🤔 / آدرین: اصلا.... فکرشم نکنین.... ممکنه اینبار از راه دور بهت شلیک کنه! / نینو: بله اینم هست😑 / مرینت: امتحانش ضرری نداره.... / آدرین: اتفاقا داره.... / مرینت پوفی کشید و با ناامیدی گفت: خب پس ایده دیگه ای داری؟!😒 / آدرین: نه.... / نینو: من که میگم نقشه مرینت عالیه / یقه نینو رو گرفتم و خودم رو بهش نزدیک کردم و گفتم: میخوای به کشتن بدیش؟؟😠 / نینو: آروم باش رفیق من که بدتو نمیخوام... میخوام کمک کنم! / آدرین: میخوای بمیره؟ اینجوری کمک میکنی؟😠
Marinet❤ : از دست این کل کل هاشون کلافه شده بودم.... نزدیک ناهار هم بود و حسابی گشنم بود... پس چون میخواستم بحث رو عوض کنم گفتم: بگذریم... نینو خان ناهار چی درست کرده؟😆 / نینو متعجب و شرمنده نگاهی به من و آدرین انداخت: خب.... انقدر درگیر این پرونده بودم فراموش کردم چیزی درست کنم😅😕 / آدرین با حالت عجیبی بهش نگاه کرد: پس الان چی بخوریم دیوونه😒 / نینو: نمیدونم😁 / آدرین پرید روش و شروع کرد کتک زدن... خلاصه که افتادن به جون هم و تا جا داشت همو به قصد کشت میزدن😐 آدرین: یک نمیدونمی نشونت بدم😠😂 / نینو: خیال کردی میتونی حریفم بشی! نچ نچ خیال کردی😏 / بی اعتنا بلند شدم: دوتا روانی خوردن به هم (مرینت حق گو😐😂) / ثابت موندن بهم خیره شدن... آدرین: حالا چیکار میکنی؟ / مرینت: میخوای از گشنگی بمیریم؟ من گشنمه! زنگ میزنم یه چیزی بیارن...😒 / آدرین با سرعت خودشو از لای دست و پای نینو بیرون کشید و پرید طرف من: نخیر نخیر... دوباره اون پسره لوکا! عمرا😑 / مرینت: عقل کل یکی از پِیک هاشون لوکاست شاید اینبار لوکا نیاد خب... / نینو: لوکا کیه؟ / آدرین: تو یکی خفه😑 / مرینت: بس کنید دیگه اه.. ساکت باشید دارم زنگ میزنم.. / بیبب &🍱: رستوران مرغ حنایی بفرمایید / مرینت: سلام! مرینت هستم مشتریتونم... / 🍱: بله خاطرم هست... بفرمایید / مرینت: ۳ تا چیزبرگر به ادرس....... / 🍱: خیلی سریع میفرستم... / مرینت: ممنونم!&
نینو: ایول چیزبرگر😋 / آدرین:😑(چشم غره😂) / مرینت: خیلی خب بشینید تا بیارن... منم میر.... که صدای زنگ گوشیم نذاشت حرفم رو ادامه بدم.... &مرینت: بله؟! / 🍱: متاسفم.... الان پیکی ندارم براتون بفرستم... اگه میخواین میتونید بیاید غذا رو ببرید... / مرینت: یعنی هیچکس رو ندارین؟ / 🍱: خیر متاسفم... / مرینت: اشکالی نداره... میام میبرم... / 🍱: منتظرتون هستیم& آدرین: چی شد؟ / مرینت: پیک ندارن میرم غذا رو بگیرم... / آدرین: تنها؟ / مرینت: نه پس با شما دوتا خل و چل😑 / نینو: من میز رو اماده میکنم تا غذا رو بگیری😁 / آدرین: تنها بری خطرناک نیست؟ / پارچه ای که روی گردم بود رو آروم کشیدم و تمام خون رو پاک کردم... بلند شدم.. کولم رو برداشتم و بهش نزدیک شدم: گوش کن آقای خودشیرین! خودم میتونم مراقب خودم باشم! / آدرین: پس... زود بیا... باشه؟ / مرینت: چشم😑 / و راهم رو کشیدم و از در خارج شدم.... از پله ها پایین رفتم و وارد خیابون شدم.... از خونه دور شده بودم.... همینطور که قدم میزدم، یهو یه نفر از پشت صدام کرد... برگشتم سمتش.... لوکا بود! وای حالا چیکار کنم😖 با ذوق و شوق دوید سمتم و کنارم ایستاد... مرینت: اووه لوکا تویی؟ سلام😅 / لوکا: سلاام مرینت! اینجا چیکار میکنی؟😘 / مرینت: امم... دارم میرم رستوران غذا بگیرم... مثل اینکه پیکی ندارن.... / لوکا: اوه... اگه بهم میگفتن حتما برات میاوردم😊 / مرینت: ممنون لوکا، حالا خودت اینجا چیکار میکنی؟ / لوکا: خب راستش... دارم میرم رستوران... مرخصی ساعتی داشتم😅 / مرینت: اوه پس مسیرمون یکیه... / لوکا: اوهوم... هی مرینت چطوره باهم بریم؟؟ میتونم تا اونجا قدم زنان همراهیت کنم😍 / همچین بدم نمیومد باهام بیاد... پس گفتم: باشه...😊 / لوکا: عالیه... پس بریم! / آروم شروع کردیم راه رفتن.... سکوت خاصی بینمون بود... که لوکا بعد مدت کوتاهی سکوت رو شکست....: اون پسره که همش باهات بود... ادرین؟! اون کجاست؟ / مرینت: خب راستش.... اون باهام نیومده... / لوکا: که این طور.... راستی چی شد که بهش اعتماد کردی؟🤔 / مرینت: خب ثابت کرد که هوامو داره... منم اجبارا بهش اعتماد کردم..... اما پسر خوبیه😊 / لوکا: مطمئنی؟ تو که خوب نمیشناسیش.... من چیزای بدی ازش دیدم و شنیدم!😕 (نتیجه)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لوکا قطعا لوکا چون می خواد آدرین رو پیش مرینت خراب کنه و اون قاتل اصلی قاتل گیتار داشت لوکا هم گیتار داره و می خواد آدرین رو پیش مرینت خراب کنه تا مرینت به لوکا اعتماد کنه و دیگه کسی نباشه که بهش کمک کنه و بعد بکشتش ( کاراگاه کی بودم من!😅😂😎🧐 )
فک کنم که لوکا دوست بچگیه ادرین و مری یا قاطل
من از موقه ای ک لوکا وارد داستان شد حدس زدم قاطل باشه ولی مطمئن نیسم..
چ.ج:لوکا،چون داره به آدرین حسودی میکنه
عالیهههههه
چج:لوکا
مرضیه عالی بود
ج.چ: لوکا
عالی بود
مرسی❤
الان به چالش یه جوابی بدم در افق محو بشین
چالش: یا ادرین یا لوکا 😁😁😁😁
*وی در افق محو شد*😐😂
😂
عالی
مرسی😊❤
عالیییییی بوددددددد😍😍😍😍😍😍😍😍😍🌺😍😍😍🌺😍بزارررررر
مرسیی😍😊❤
چشممم💜
چشمت بی بلا😊💖
میشه امروز بذاری عشقولی😘💚خیلی دوستت دارم❤🖇