زویی: شک کرده بودم که نکنه همه چیز رو فهمیده باشن باید احتیاد کرد زنگ زدم یه دیوید خاموش بود دوباره زنگ زدم این دفعه جواب داد. دیوید : هوووم چته چی کار داری کاکول طلا. زویی: ایششش مسخره بازی بسه.. فکر کنم تا حدودی فهمیدن نقشه مونو. دیوید: هه خول شدی اونا چند تا بچه بیش نیستن. زویی: میدونی دفه ی قبل هم همینو گفتی که آدرین فهمید پیش تو ام. دیوید: باشه میریم مخفی گاه.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عالیــــــــ بود❤
عالی بود.
مرسییییی
عالی بود.
ممنونم
عالی عالی عالی
مرسییییییی
خوب بود
مرسی گلم
عالی
مرسییی
خواهش
عالی
مممنونممممم
خواهش
فالویی بفالو
میخوام سر فرصت داستاناتو بخونم....