این رمان و ما تا پارت 6 به نام وقتی که سالو برای دومین بار با بی تی اس تکرار کردم نوشتم... از اونجایی که قرار بود این رمانو ادامه بدم ترجیح دادم یک اسم قشنگ براش انتخاب کنم و بعد کلی تحقیق به اسم sirius برخوردم ... که خوب اسم درخشان ترین ستاره در شبه ... و خب بعدا راجبش بیشتر حرف میزنم
با ی قیافه پوکر مانند و دهن باز وارد آسانسور شدم ....
فکر کنم ناخواسته وارد داستانی شدم که احتمالا بیرون اومدن ازش یکم سخت بود... الان برا جونگکوک چجوری باید توضیح میدادم....؟
اگه بهش میگفتم دروغ گفتم که زنگ میزد به جونگهیون.... جونگهیونم که میومد باز میشد همون اشو همون کاسه....
بهتر نبود برگردم ایران؟
پوففف چشمامو بستم سرمو تکون دادم تا افکارمو بریزم بیرون وقتی وارد خونه شدم هودانگ با دستایی ک ب کمرش زده بود اومد سمتم ریز اخمی کرد و ب اصطلاح مثلا غیرتی شد گفت
h : کی بود؟
همکلاسی دانشگاهم....
یک ابروش بالا پرید....
الان چی گفتم؟ اصلا سوآه میرفت دانشگاه؟ یا نه؟ اصلا چند سالش بود؟
h_ منظورت همکلاسیه دبیرستانته دیگ اره
S_دبیرستان؟... اره منظورم همون بود....
لبخندی زدمو وارد اتاقم شدم درو پشت سرم بستم....
این چه وضعیه؟ بعد گرفتن لیسانس باید دوباره بشینم سر کلاسای دبیرستان؟ از بیست و سه سالگی یهو پریدم به... هفده یا هجده سالگی؟ چشمام گرد شد....یاده حرفام به جونگکوک افتادم... با این سنت چی گفتی به جونگکوک دختر؟؟؟؟
گوشیمو از جیب پشت شلوارم در اوردم و با یسنا ( از این ب بعد ب اسم اصلی اون طرف صداش میزنم نمیگم خودم یا اون سوآه ... اسمی ک مال هر شکل و قیافه ایه ....) تماس تصویری گرفتم یک بوق نخورده جواب داد....
Y_سلام
نشستم روی تخت : خوبی؟ اوضاع و احوال اونطرف چجوریه؟
y_ مامان بابات حالشون خوبه... منم در حد اره باشه بلدم حرف بزنم.... اما خب معمولا مامانتو عصبی میکنم چون نود درصد منظورشو نمیتونم بفهمم....
نفسی از سر کلافگی کشیدم s_ باشه داداشت داره کاراتو جور میکنه احتمالا یکی دوهفته دیگ میتونی بیایی....
سرشو تکون داد
S_ راستی نگفتی چند سالته؟ دبیرستان میری؟ ادرسش کجاست.
مکث کوتاهی کردy _اره تا پارسال ینی الان میرفتم دبیرستان سال 2018 فارق التحصیل شدم یعنی نوزده سالمه (کره ایا فک کنم تا بیست سالگی دبیرستانشون طول میکشه)
ادرسشم بعدا برات لوکیشن میفرستم... S_باشه مرسی
باهاش یک ساعت حرف زدمو یک چیزای کلی از زبون فارسی بهش یاد دادم.....تا این یکی دوهفته رو بتونه از پس خودش بر بیاد بنابراین شد هر روز یک ساعت بهش یاد بدم.... به هر حال مشخص نبود قراره چند وقت اوضاع اینطوری بمونه.... بخواد نخواد باید یاد میگرفت حرف بزنه.....
❤️❤️❤️❤️
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
23 لایک
عالی ❤
عالی بود
منتظر پارت بعدم🤩😍
به تست های منم سر بزن💌
الیه عزیزم مثل همیشه
در ضمن آفرین همه چیو حل کردی فقط این موند که به کوک بگی که دوس پسرم جونگهیون نیست
اره اونم به موقعش میفهمه😂
عالی بود مرسی😍
عرررر عالی بود توروخدا بعدی هارو زود و زیاد بزار تحملشو ندارم صبر کنم 🤧🤧😭💜🖤💜🖤💜🖤💜 حرف نداش منتظر پارت بعدیم پگاه..👍🖤💜🖤
مرسی عزیزم❤️
عالی بود
میسی عزیزم❤️