7 اسلاید صحیح/غلط توسط: K.S.M.A انتشار: 3 سال پیش 41 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلااااام آینده ی میراکلس بعد هزار سال
آنچه گذشت : من الگوی خودم را کش.تم . آن ها می توانند او را درمان کنند
یونیگرل : خب پس اینجا ریو هست. چقدر تاریکه . مثل فضای خودمونه.
بانیکس : عقل کل اینجا شبه الان . الان هدفت را روی پیدا گردن یه دختر سیا.ه پو.ست بزار که ممکنه توی حالت روباه یا کفشدوزک باشه .
یونیگرل : بهتر نبود اول می رفتیم مریخ بعد اینو پیدا می کردیم . اخه سلامت مرینت مهم تره
ناگهان یکی آنها را از پشت گرفت . یونیگرل پرواز کرد
یونیگرل : فکر کنم خودشه
بانیکس با چترش محکم الیا را ز.د
الیا که الان اسکربلا بود : ای دردم اومد . ها ! بانیکس ؟ اینجا چی کار می کنی . اون دختره تو ارتفاعات کیه ؟
بانیکس : اول معجزه گر لیدی باگ را بده تا همه چیو توضیح بدم . ببین ما وقت کمی داریم . دنیا ممکنه هر چه زودتر نابود شه . واسه همین بدش به من !!
بعد به الیا حم.له کرد و اسکربلا ( الیا ) هم لاکی چارم کرد . بعد سریع یونیگرل یویوی او را شکاند . اسکربلا : عالیه ! حداقل می زاشتید شناسم را امتحان کنم . بیا بانیکس . سهمتو بگیر . ولی بدون ما دیگه با هم دوست نیستیم .
بعد بانیکس بدون یک کلمه حرف گفت : بیا یونی . مرینت را بردار تا بریم مریخ .
آنها با سرعت به مریخ رفتند . خیلی دور بود .
بانیکس : مریختون که خالیه !
یونیگرل : خب چون ما الان تو گذشته ایم . ولی من می تونم درستش کنم . البته ….
بانیکس : درستش کن سریع تر حال نداریم !
بعد با دستش یه کاری کرد که ناگهان مریخ شد مثل یه سیاره ی زیستگاه !
همه شاد بودند . عین انسان بودند . خبری هم از آدم فضایی نبود .
یونیگرل : اینجا خیلی خوشگله . ولی الان باید سریع بریم بیمارستان .
بعد دنبال یونیگرل رفتند به بیمارستان .
منشی پذیرش : سلام . کمکی می تونم کنم
یونیگرل : مارسل منم . همونی که بهت ۱۰ مرخ بدهکا.ره !
منشی پذیرش : اه تویی ! باشه برو اتاق بغلی . دیگه هم جلوی من یهو نیا .
بعد رفتند در آن اتاق
همه ی دکتر ها آنجا بودند
بعد یونیگرل به آنها مرینت را توضیح داد و آنها مرینت را در تخت عمل بردند.
دکتر مجبورمان کرد از اتاق بروند .
یونیگرل : تا مرینت عمل بشه بریم مغازه ها را ببینیم .
بانیکس : باشه
بعد رفتند مغازه ی شیرینی فروشی . شیرینی خریدند و کلی خوش گذراندند
بانیکس : یونی . می گم میشه موزه تون را به من نشون بدید
یونیگرل : اوه از اون لحاظ . برداشتن چیزی از موزه جر.م به حساب میاد .
بانیکس : اما اون مال مرینته . اون صاحب جعبه ی معجزه اساست . مطمئنم از این بدتر نمیشه
یونیگرل : ببین . بانیکس . من وقتی اون کار رو کردم تا مریخ باز شه . تا دو سال نمی تونم به زمان خودم برگردم . واسه همین باید ادامه ی زندگیم را در زمین به سر ببرم ! اما دز.دی از موزه هم بده . چون اسمت بدرد می ره ممنوع ال.ورود هم میشی
بانیکس : عیب نداره . ناز نازو نباش . بیا بریم دنیا رو نجات بدیم !
آنها به موزه رفتند
یواشکی جعبه ی لیدی باگ را برداشتند و فرار کردند .
بانیکس موقع فرار یک کتاب را دید
اگر برعکسش می کردی و یکی درمیان حروف را می خواندی به “ نجاتمون بده لیدی باگ می رسیدی “
بانیکس : هی یونی . می گممممم…….. بهتره بریم
نتوانست بگوید . ولی جلوی خودش هم نگرفت . آن کتاب را برداشت و در کیسه کرد . همان لحظه از بیمارستان زنگ زدند و پلیس به آن بخش موزه امد .
آنها قایم شدند ولی ،،،،،
آنچه خواهید دید : خیلی خوشحالم حالت خوبه . باید یه چیزی بهت نشون بدم . ما باید همه جا دنبالش بگردیم .
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالیـــــــــ
مرسی