
بلاخره روزی شد که عسل و ترانه قرار بود به دنیا بیاین امیر اون روز خیلی وشحال بود همه کاراشو کنسل کرد یاشار و رهام و امیر میلاد اومدن بیمارستان چند ساعت منتظر موندن کتر از اتاق اومد بیرون امیر: چی شد دکتر: هم دخراتون سالمم هم مامانشون امیر رفت که دختراشو ببنه یکیش خیلی شبیه امیر بود اما اون یکی یه کم شبیه مامانش بود امیر گفت اسم این که شبیه منرو میزارم عسل اونم ترانه
امیر شب یه جشن خیلی بزرگ گرفت همه دعوت بودن ملیکا فردا اومد خونه امیر رفت که اسم بچه هارو بزاره پند ماه گذشت ملیکا: امیر بریم بیرون حوصلم سر رفته امیر: اره دخترا رو حاضر کن بریم رستوران شام بخوریم ملیکا: باشه رفت عسل و ترانه رو اماده کنه رهام زنگ زد رهام: امیر همین الان بیا اینجا رایان حالش خوب نیست امییر: چی شده رهام: ما بیمارستانیم رایان از 12 تا پله افتاده امیر: کدوم بیمارستان رهام: بیمارستان نزدیک پارک امیر : اومدم ملیکا بیا بریم رایان حالش خوب نیست ملیکا : چرا چی شده
امیر: رهام چی شده رهام: نمیدونم داشت کارتون میدید رفت بالا که یکی از اسباب بازیاشو بیاره از پله ها افتاد امیر: خوب میشه جای نگرانی نداره که اهان دکتر اومد رهام و مهدیس: چی شد اای دکتر دکتر: حالش خوبه فقط به یکم استراحت نیاز داره 2 روز بستری باشه حلش خوب خوب میشه امیرک خوب خدارشکر که حاش خویه داداش من برم ملیکا و بجه هارو بزارم خونه بیام بمونم پیشت رهام: نه بابا یه زنو با دوتا بچه تنها بزاری تو برو منو مهدیس هستیم
وقتی که از بیمارستان اومدن بیرون لیدا اونا رو دید لیدا : به به اقای مقاره شنیده بودم که بچه دار شدین زن گرفتین اما نمیدونستم که 2 تا ملیکا: من شما رو میشناسم ؟ لیدا: چ شما منو نمیشناسین اما امیر چرا ملیکا: امیر این خانم کیه؟ لیدا: چرا به همسر گرامیت نمیگی من کیم امیر: میکا برو تو ماشین توضیح میدم امیر : این مسخره بازیا چیخ باز پیدات شد اون یه عشق جوونییود که اومدم خواستگاریت به هر دلیلی نشد تموم شد رفت اوکی
خب این پارتم تموم شد
نظرتو تو کامنت بده
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خدا کنه ملیکا و مهدیس بمیرن راحت شیم😑
همه همینو میگن
عاجی شاید باورت نشه ولی اصلا توقع نداشتم که امیر تو جوونی عاشق شده باشه به هرچی فک میکردم بجز این😂 دوست داشتم دکتر که از اتاق اومد بیرون بگه ملیکا مرده راحت شیم از دستش😂
بچمم انسانه دیگه عاشق میشه
هه منم میخوام مهدیس و ملیکا بمیرن بزار یه ذره داستانو حساس کنم بعد
بچمون انسانه ولی فکر قلب ما هم باشه😢
اره اره افرین حساس کن فقط میشه امشب بزاری پارت بعدو ترو خدا
اقا من فکر نمیکردم دوبار بش از این لحاظ اذیت شدم😂
زینب فقط یه رمانه آرامش خودتو حفظ کن🤣
سختههههه چیچی ارامش خودتو حفظ کنننن😂عاجی راستی ش م ا ر ت رو یه بار دیگه هموجا بده فقط بعد یه چند تا ایموجی بزار بغلش من تو شاد بهت پیام میدم بعد 😊
دقیقا👌👌