
از زبون جونگ کوک : بعد از اینکه فهمیدم چی به چیه و میخواستم برم دنبالش که نامجون نگهم داشت و گفت نامجون : بهتره یکم تنهاش بزاری. کوک : اما... جین : نگران نباش بعد از اینکه کارمون تموم شده میریم دنبالش کوک : باشه 😓
بعد از تموم شدن کار با اعضا رفتیم سمت سرویس به امید اینکه هنوز اونجا باشه تا رسیدیم در باز شد و چهره بی جون ا/ت طرف شدیم زیر چشاش پف کرده بود معلوم بود که گریه کرده همینجوری خشکمون زده بود که یهو روشو برگردوند. ا/ت : فهمیدم که از بس گریه کردم زیر چشمام گود شده و سریع رومو بر گردوندم تانبین
ا/ت : ب.. ببخشید دلیلی داره که اومدین اینجا؟ کوک : خ.. خب ن.. نگرانتون شدم برای همین اومدم ببینم که هستین یا نه 🤒 ا/ت : صورتمو آوردم سمتشون و با لبخند گفتم نگران نباشید همین طور که گفتم حالم خو... تا اومدم بگم حالم خوبه پاهام سست شد و چشام سیاهی رفت که دیگه نفهمیدم چی شد.
از زبون جونگ کوک : یهو روشو آورد سمتمون و با لبخند میخواست بگه حالش خوبه که از هوش رفت و افتاد بغلم (خدا بده شانس😐) چنبار صداش زدم اما بلند نشد سریع با اعضا بردیمش بيمارستان بعد از یک ساعت دکتر اومد بیرون و گفت دکتر : به نظر میرسه پاشون شکسته و از درد بیهوش شدن
با این حرفی که زد انگار ت.ی.ر.ی خورد به قلبم... اون دخترک برای نجات جون من به خودش صدمه زد ولی بازم چیزی نگفت و من حتی متوجه دردی که اون میکشید نشدم از خودم ناامید شدم (خداد نکنه 🥺). کوک : ببخشید کی بههوش میاد؟ میتونم ببینمش؟ دکتر : احتمالا فردا صبح بههوش میان الانم میتونید برید ببینیدش البته فقط یک نفر کوک : من میرم اعضا : باشه
کوک : ببخشید کی بههوش میاد؟ میتونم ببینمش؟ دکتر : احتمالا فردا صبح بههوش میان الانم میتونید برید ببینیدش البته فقط یک نفر کوک : من میرم اعضا : باشه کوک : رفتم داخل با چهره معصومش رو به رو شدم واقعا از خودم بدم اومد تصمیم گرفتم کل شب رو پیشش بمونم پس به اعضا گفتم که میتونن برن اونا هم رفتن کوک : واقعا متاسفم اگه مواظب بودم... 😢
(فردا صبح) از زبون ا/ت : با سردرد بدی از خواب بیدار شدم دور و برم رو نگاه کردم به نظر میاد تو بیمارستانم یهو دیشب رو یادم اومد ا/ت : ااایییی وااایییی (با داد) یهو دیدم کنار دستم یه تکونی خورد برگشتم نگاه کردم دیدم جونگ کوکه از تعجب داشتم شاخ در می آوردم سريال خودمو زدم به خواب تا نفهمه خوشبختانه استاد این کار بودم 😎 از زبون جونگ کوک : یهو از خواب بلند شدم فکر کردم یکی جیغ زد ولی ا/ت هنوز خواب بود (چه زودم پسر خاله شد😐) دستی رو صورت نرمش کشیدم زیر لب گفتم : ببخشید که باعث رنجشت شدم که یهو چشماش رو باز کرد...
امیدوارم که خوشتون اومده باشه لایک کامت بزارید فالو کنید بوس به همتون 😘
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خدا بده از این شانسا😹💝
عالی بود💗
پارت بعدددد لطفا 🙏🏻
عالیییی پارت بعدد
عالی بود 👍🏻👌🏻
پارت بعددددد
عالییییی بود ❤️
پارت بعد لطفا 🙏🏻
تا پارت بعدو نخونم آروم نمیگیگیرم 😂😂😐😐
پارت بعددددددد