بانوی من ۴

خب فکر کنم از اونجایی مونده بودیم که یه نفر که اکومایی شده بود مرینتو دزدیده بود

بچه ها قرار بود توی این تست بچه به دنیا بیاد ولی چون از نوشتن اون تست شش روز گذشته و من یادم نمیاد جنسیت بچه رو یه کار دیگه میکنیم بجاش

مرینت.کمک لایلا ولم کن من حاملم ل.لایلا نه مثل اینکه ولپینارو فراموش کردی حاملم هستی که هستی به من چه م. خودت میدونی که کت نوار هنوز زندست و منو از دستت نجات میده ل.عزیزم لیدی باگ رو فراموش کردی (یادتون باشه : یعنی توی دلش داره میگه . یعنی داره باصدایی نیگه که بشنون) ادرین.مرینتتت ف.ادرین باید کاری کنیم خودت خوب میدونی که زن من در حال عادی دیونست چه برسه بخواد اکومایی بشه(خوبه خودتم می دونی دیونست پس چرا گرفتیش🤣)البته ما نمی تونیم کاری بکنیم باید منتظر لیدی باگ و کت نوار بشیم ا.تو نمی تونی ولی من میتونم

کت :رفتم توی یه کوچه و تبدیدل شدم رفتم سمت برج ایفل مطمعن بودم لایلا اونجاست چون همیشه تو جنگامون یه جورایی راهو می پیچوند به طرف برج ایفل کلا علاقه ی خاصی داره نسبت به برج ایفل نه صبر کن مرینت نمی تونه به جنگه باید برم کمک بیارم آلیا نینو کلویی لوکا به کمکتون احتیاج دارم(به همشون تک تک تو جا های مختلف گفت ها) بعد از جنگ لایلا رو شکست دادیم فیلیکس. لایلا شکست خورد من پایین برج ایفل بودم که یهو دیدم لایلا وقتی داشت اکوماش از رو میرفت سردرد گرفت و از برج به پایین پرت شد .لایلاااااااااااااااا مرینت:نمی تونستم بزارم کت بره اگه میرفت هویتش معلوم میشد خودم دست به کار شدم

هم باید یه اکومارو هم می گرفتم تبدیل شدم از برج پریدم پایین وای چه کیفی داشت خیلی وقت بود از یجایی نپریده بودم یویوم رو دور کمرش حلقه کردم و گرفتمش اومدیم پایین کت اومد پیشم گفت حالت خوبه .مگه تبدیل نشدی .نه رفتم به پلگو سیر کردم تبدیل شدم اومدم نادیا.لیدی باگ شکمت باد کرده نکنه شما دوتا ازدواج کردیدو حامله ای لیدی.امممم چیز کت. بله نادیا هرچی که گفتی درست و الان زنم حاملست و باید ببرمش خونه لیدی. کت چیکار میکنی لیدی باگ:کت از زمین منو بلند کرد .نادیا معزرت میخوام ولی نمی تونم روی حرفش حرف بگم بای نادیا:دهنم باز مونده بود نه او لیدی باگی که قبلا نمی زاشت کت حرف بزنه و به حرفاش عصبانی میشد نه الان که میگه من نمی تونم رو حرفش،حرف بزنم

ادرین: رسیدیم خونه خسته بودم مرینت رو گذاشتم روی تخت خودمم پیشش دراز کشدمو تو بغلم گرفتمش

مرینت:دل درد شدیدی داشتم .اد ادرین پاشو ااه ا. ها چیشده .ادرین دل درد دارم آیی ا.وای خواب دارم بگیر بخواب درست میشه .تنبل پاشو خیلی دلم درد میکنه😫😭خواهش میکنم دارم پاره میشم ا. باشه صبر کن الان میگم پاشین رو آماده کنن

ادرین:رفتیم بیمارستان طبق معمول بجه شلوغی کرده بودو مرینت چون اولین بارش بود نمی دونست مشکل چیه م.ادرین من دلم شکلات می خواد . چی من نصفه شبی شکلاتو از کجا پیدا کنم م. ادرین من حاملم من نمی خوام بچت می خواد .آ پس اونوقت موضوع فرق میکنه الان به پیتر میگم میاره(پیتر رو از پیج

سارا انتخاب کردم تو تست قبلی) م. جی مگه من هویجم اصلا هیچی نمی خورم ببین بچت ناقص میاد یا نه .عزیزم شوخی کردم معلومه که تو هم میخواستی میخریدم .آره جون خودت(اینو با گریه گفت حاملست ها سریع گریه میکنه هان راستی تو ماشین نیستن دارن پیاده میرن خونه دکتر گفته بود پیاده روی کنه)تیکی خال ها روشن از پیشم دور شد با شکل لیدی باگ .مرینتتتتت سریع بیا اینجا وای خدا چه غلطی کردم اینو گفتم پلک پنجه ها روشن این دختر

کجا رفته از چوبم جای لیدی باگ /مرینت رو نگاه کردم رفته بود به برج ایفل رفتم اونجا نشسته بود یه گوشه داشت گریه می کرد اونو تو بغلم گرفتم .باشه گریه نکن م. آخه چرا گریه نکنم تو بچه رو از من بیشتر دوسو داری وقای به دنیا بیاد دیگه منو اصلا یادت نمیاد فقط با بچه میشی . چی نه من دوتا تونم هم انددزه دوست دارم مرینت: .واقعا ا. آره واقعا منو بغلم کرد بعد بلند شدو گفت ا. خب دیگه بیا بریم خونه . باشه بلند شدم که یهو یه تیر به طرفم پرت شد کت محکم بغلم کرد تیر خورد به اون خونش ریخت زمین .کتتتتتتت