سلام، من یه داستان نوشته بودم اصلا ازش استقبال نشد بهت نظر خودمم چرت بود،، الان یه داستان تک پارتی مینویسم به نام پرنسس و پرنس
روزی روزگاری بود، یع دختری بود که خیلی زیبا بود و اسمش لایلا بود، اون موهای بلوطی رنگ داشت و موهاش لَخت بود، چشمای عروسکی ای داشت که رنگ چشماش رنگی از ترکیب سبز و زرد و مشکی بود، اون عاشق خوندن بود و رقصش هم بسیار عالی بود، اما....... همه اون رو اذیت میکردن،، یه روز تصمیم گرفت که کاری کنه تا کسی اونو نشناسه و نتونه اذیتش کنه، اون سر تا پاش رو پوشوند و روی صورتش هم ماسک گذاشت و حتی روی چشماش عینک گذاشت، بعد رفت توی خیابون، داشت قدم میزد کح یهو یکی دستش رو گرفت و اونو آورد تو یه جایی،،، لایلا دید که پیش چند تا مافیا هس، اون خیلی ترسیده بود، یکی ماسکشو برداشت و.. ــــ.... دید که اون کسی که میخواس نیست، درسته، اونا چون لایلا لباس مشکی پوشیده بود فکر کردن که اون یه مافیا هستش و وقتی دیدن نیست ولش کردن،، لایلا هم بدو بدو فرار کرد و رفت، یع ساختمون بزرگ و قشنگ توجهش رو جلب کرد و رفت توش، بعد یه مرده اومد گفت: سلام، برای تست خوانندگی اومدید؟ لایلا گفت نه، من راستش زیاد آشنایی با این شهر و کشور ندارم، اینجا توجهم رو جلب کرد منم اومدم تو،، اون مرده گفت: خب دوست ندارید امتحان خوانندگی بدید؟ لایلا یا همون (ا/ت) گفت: آره دوس دارم، من عاشق خوندن و رقصیدن هستم، بعد اینکه امتحان رو داد منتظر نتیجه موند
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
خیلی خوشم اومد 🥺🫀🫀🫀
🥺🖤 فالویی
Ali84 فالوش کن تبلیغت کنم
مرسی منم فالوت میکنم،، حتما الان میرم فالوش کنم
فیدات