
تک پارتی «بیرحم بود؟!» 🙂💔 با دستمال کاغذی بخونید🙃💔
موهایش در هوا میرقصیدند......نسیم آهسته میوزید....لحظه ای که...برای او از همیشه سخت تر بود....! التماس میکرد که دوستش....همکارش....یار شفیقش....او واقعا که بود؟! التماس برای جانش بیهوده بود......حاضر بود دنیا را بدهد و اورا بگیرد.....تنها حامی او....کسی که همیشه به او اعتماد داشت.....پشتش بود....دوستش داشت...! جلوی چشمانش به دست ارباب شرارت جان میداد.....گریه ها و داد هایش فایده ای نداشت....نمیتوانست خود را از چنگ آن نامردان نجات دهد.....مقاومت گربه کوچولویش هم بی فایده بود...! بالاخره قلبش دریده و پاره میشد.....خنجری که چند سانت بیشتر با عضو تپنده اش فاصله نداشت.....دختر بیچاره چگونه میتوانست به او کمک کند؟! وقتی که اسیر دست شرارت بود......حلقه تنگ تر میشد....خنجر نزدیکتر......لیدی باگ محدود تر......
دستان گربه اش تاب نیاوردند....بیش از آن قادر به مقابله با دستان قوی پدرش نبود.....چه کسی میدانست که پدر روی پسر تیغ کشیده..؟ فریادش بلند شد: من رو ببخش بانوی من........ دختر بیچاره فریاد زد...جیغ کشید.....کت نوار لبخند دلربا و کم جانی زد....و برای آخرین بار گفت: دوستت دارم و همیشه خواهم داشت!...صدای جیغ دختر دوباره بلند شد...التماس کرد: نه...نه لطفا مقاومت کن....نباید تسلیم بشی....هر چه کرد نتوانست بند خود را باز کند...این تقدیری بود که نمیشد تغییرش داد...کت نوار لبخند بی روحی به زندگی زد: به من که وفا نکردی....مواظب بانوم باش..!... خنجر را رها کرد....بی درنگ با فشار شدوماث وارد قلبش شد... سینه اش تکه تکه شد.....ذرات خون پاکش روی صورت شدوماث برجای ماند تا این ننگ را همیشگی سازد......
ناله ی کت نوار بلند شد....فریادی بلند سر داد و از درد آه کشید.....مردم همه غمگین و دلتنگ قهرمانشان بودند....در ان لحظه، قدرتی به لیدی باگ اضافه شد که.....نه معجزه گر بود، نه جادو.. نه هیچ چیز دیگر...قدرت ع*ش*ق بود.....بند ها را شکافت و عاجز و نالان، به سمت معشوقه اش دوید.....آری..! حالا او میدانست کت نوار واقعا کیست...! اما چقدر دیر! چقدر دیر بود...! شدوماث بدن کم جان کت نوار که به سختی در برابر قلب پاره شده اش مقاومت میکرد را زمین گذاشت.....لیدی باگ بی توجه به او، بر بالین کت نوار رفت....جلویش زانو زد.....
آهی از درد کشید....درد ع*ش*ق........درد تنهایی.....پیکر شاهزاده اش را در آغوش کشید....اشک هایش مجال حرف زدن نمیدادند..... چطور..؟! چرا..؟! چگونه..؟! کت نوار به سختی لب به سخن گشود: ب...با...بانوی من...!......دخترک موهایش را نوازش کرد......بدنش را چسباند به خودش...جوری که انگار کت نوار هم او را ب کرده بود.....اشک ریزان گفت: پیشی...پیشی خوبم....یار مهربونم....عزیزم.....لطفا....طاقت بیار.....پیشی سیاهم........ کت نوار لبخند ملیحی زد: بعد...من...قول بده......گریه...ن...نکن..نکنی...! اش..اشک هات......خیل...خیلی...با...با ار...با ارزشن...! ب...با...باشه؟!........
گریه کنان التماسش کرد: التماست میکنم....بیرحم نباش...نرو....تنهام نزار....خواهش....خواهش میکنم...کت نوااار.... پیشی...گربه نازم.......... منتظر جوابش ماند......کت نوار پاسخی نداد....سعی نکرد او را آرام کند.....دستانش شل شدند....از دور کفشدوزک جدا شدند....گردنش تاب نگه داشتن سرش را نداشت....دیگر صدای نفس نفس زدن هایش هم نمی امد......صدایی که امید میداد به لیدی باگ قطع شده بود......نگران شد....چشمانش گرد شدند.....کمی از خود جدایش کرد تا صورتش را ببیند.....رنگش پریده بود....لب هایش خشک شده بود....وشمان زیبایش را بر روی این دنیای بیرحم بسته بود.....
دخترک بی تاب سرش را روی سینه دریده شده اش گذاشت....تا شاید صدای زندگی را بشنود....صدای تپش را بشنود.....اما صدایی نیامد....قلب دیگر نمی تپید....گویی همه ی دنیا را ریختنند روی سرش.....نمیتوانست باور کند.....او رفت....دوست....همکار....حامی....معشوق....عاشق.....هر چه که بود....رفت..! پیکر بی جانش را روی پاهایش گذاشت.....خودش را روی او انداخت و فریاد بلندی کرد....نم باران شروع کرد به باریدن.....انگار آسمان هم غصه دار بود......
با گریه و به زحمت گفت: گربه....گربه ی سیاه....نه....خواهش میکنم...بلند شو....التماست میکنم.....اخه چراااا....تنهام نزار....بی رحم...! بی رحم..! ..... و فریادی دل خراش سر داد: ای گربه بی رحمممممممممممم...!😭 مگه قول ندادی؟ قول دادی پیشم بمونی.....گفتی دوسم داری.....گفتی.....گفتی همیشه پشتمی......چطور میتونی حالا بری؟!......اخه چرا..؟! یادت میاد..؟ یادت میاد روز اولی که هم رو دیدیم..؟! ما به هم قول دادیم.....نمیتونی بری....نه...😭 نباید بری....😭.........اما التماس چه فایده ای داشت؟! او نفس نمیکشید....رفته بود....برای همیشه.....رفته بود و بانویش را تنها گذاشته بود..
برای آخرین بار به صورت زیبا و نازش خیره ماند.....دستش را لای موهایش کرد....قطره اشکی ریخت و لبخندی پر از درد زد: کاش حداقل میشنیدی چیزی رو که آرزوی شنیدنش رو داشتی...که....دوستت دارم..! ....... و دوباره کنترلش را از دست داد و گریه بی صدایی سر داد: حداقل...حداقل فقط..فقط یه بار دیگه صدام کن....😭 یه بار دیگه بهم بگو کفشدوزبانو.....بگو باگابو.....بگو بانوی من....تو رو خدا.....یه بار دیگه....فقط یه بار....پیشی....! پیشی جون...! یه بار دیگه باهام شوخی کن....یه بار دیگه دستم بنداز.....یه بار دیگه مسخرم کن......فقط بلند شو.......فقط یه بار دیگه....التماست میکنم....یه بار..!😭 اما فایده ای نداشت....بار دیگری در کار نبود.....حتی تصور اینکه دیگر چشمان زمردی رنگ و موهای افتابی اش را نمیدید، دیوانه اش میکرد....اون چشم ها....چقدر باید انتظار میکشید تا دوباره دو تیله سبز رنگ به آن زیبایی و براقی ببیند؟!.......امان از روزگار....دست سرنوشت...تقدیر......هر اسمی که داشته باشد مهم نیست، مهم اینه که....اون بی رحمه..! خیلی بی رحم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان دختر پسر نداره تمومش کنین این چیزای جنسیتی ی مسخره رو
😭😭😭😭😭😭😭😭😭بچم 😭😭😭😭😭😭
😭😭😭😭😭
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭پیشیم کجایی شدوماث نمیزارم .....😭😭😭😭😭😭😭
اشک چوب شور رو در اوردی بی رحم 🥲
واوو🥺🤧
❤❤
آجی ناراحت مشی اما خوب دلمون رو شکستی😭♥♥
ایشالله صد سال از این داستانای با دستمال کاغذی رو بخونیم😢♥♥♥
جرمی اولیه😁😁
نمیدونم چرا اصلا داستان غمگین رو نمیتونم بخونم😢
آخرش یه نفر بمیره یا به هم نرسن😢😢
تابستون یکی خوندم آخرش پسره مرد😢😢
اینقد فکرم رو مشغول کرد که نگو😭
نمیتونم تحمل کنم به هم نرسن😪
حتی اگه رسیدنشون خیالی باشه😁
عاشقتم آجی جون😍😍😍😍😍😍😍❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤💫💫💫💫👑👑👑👑♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
هعی من خعلی بدجنسم🥺🤧
بعله😑
الان خوندن رمان دیگه ای رو تموم کردم😁❤
سین سرنوشت❤😍
خیلیییییی قشنگه اما آخرش پریزاد میمیره😭😫
نمیدونم چرا با اینکه میدونستم غمگینه خوندمشششششش😭😭😭
آره خدایی یه مانگای وبو خوندم رسیدن بهم ولی کنن یکی خون آشام بود خیلی عمر میکرد ولی اون یکی انسان بود میدونستم میمیره ولی دوست داشتم مردنشو نشون نده
تو پس چجور کتاب های داستان شهدا رو میخونی؟:|
پس سنگدل رو نخوندم به فنا میری
وای آجییییییییی😭😭
تو که خیلی بی رحم تریییییییی😭😭
دلت میییییییییییاد😭😭
نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامردنامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد نامرد😭😭😭
تقدیم با عشق♥😁
آرهههه🥺🤧
عرررررررررررررررررررررر عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 😭🤧
مرسی😢😁❤
مرضیهههههههههههههههههههههههههه خیلی بی رحمیییییییییییییی😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭😢😭ر
این اون قسمت ویژه بود؟؟؟؟؟😢😭😢😭😢😭
آره میدونم بی رحمم🙂💔
نه آجو این نبود🙃💔
🥺❤❤❤
خدا رو شکر
عالی بود آجی من که همین الان دومین جعبه دستمال کاغذی رو آناده کردم که دیدم تموم شد
میسی😁❤
عه😐 ورشکست شدین که😐😂 من واقعا باورم نمیشه هم تو هم ارش هم مهدی اشکتون در اومد ولی خب پسرین😐😂 خیلی عجیبه فکر نمیکردم اینجوری بشه😂😂❤
خب پسرا هم احساس دارن رباط نیستیم که
آره😅❤
من پسرم سرش فقط یه لبخند تلخ داشتم فقط اینجوری🙂