
خب امیدوارم خوشتون بیاد
خب الان خیلیییی وقت پیشه و ناروتو ۶ سالشه ... داش توی خیابون قدم میزد ک بازم عین همیشه نگاهای سرد و وحشتناک مردم دهکده روي ناروتو میخکوب شد.. _ این همون بچه س!!!! همه ی مادرا بچه هاشون رو پشتشون مخفي کردن و یا سریع از اونجا رفتن. يه پسر قلدری ی سنگ ب ناروتو پرتاب کرد( 😭😭😭 ) _ از اینجا برو هیولا !!!!!!!! ناروتو جاخالی داد و شروع کرد ب دوییدن... از کنار پارک رد شد و بچه ها رو دید ک با والدینشون و بچه هاي دیگ بازي میکنن. غم دلش تازه شد. کل راه رو دوید تا ب چهره های سنگی هوکاگه ها رسید و روشون نشس... باد سردی وزید ( ادبی شد🤣🤣 ) خواننده ها: گند نزن ب احساساتمون! الان لحظه غمگینه ( ببخشید خب🤐 ) ناروتو : _ چرا اینهمه تنهام؟ چرا ؟....؟ اشکاش روي صورتش ریختن. _ لااقل هیچکی اینجا منو نمیبینه و اذیتم نمی........... یهو ی صدایی اومد 💬
یهو ی روباه بزرگ جلوش دید( کوراما🦊🦊🦊 ) ناروتو : _ ت کی هستی؟ اینجا کجاس؟ کوراما : _ من... ناروتو : _ ت هم میخوای اذیتم کني مگ نه؟ کوراما: _ ملومه که نه!!! من ... میشه گف میخوام کمکت کنم. ناروتو: _ اسمت چیه؟ من ناروتو ام. کوراما: _ خب میتونی منو............کوراما صدا کني. یلحظه بهم گوش کن هی وسط حرفم نپر!!! ناروتو :_ ... کوراما :_ من میدونم ک تو همیشه تمرین میکنی تا قدرتمند بشي...... ولی چرا میخوای؟ ناروتو : _ ... کوراما :_ بگو دیگ!!!!!😠😠 ناروتو :_ فک کردم گفتي حرف نزنم... کوراما :_ الان میتونی!!! ( 😂😂 ) ناروتو میشینه زمین. _ چون میخوام انتقام بگیرم... کوراما: پس اگه میخوای قدرتمند شی برو به برج هوکاگه و وارد انباری شو و کونای های ۳ گوش رو بردار. همه جا تاریک میشه ناروتو داد می زنه: تنهام نذار!!!! کوراما : وقتی انجامش دادی همدیگه رو میبینیم
چشماشو باز کرد روی صورت های سنگی هوکاگه ها بود _ یهو.......چ اتفاقی افتاد؟..؟؟ اصن اون روباه دیگ چی بود؟ حرفای کوراما یادش اومد..🧐 با خودش تکرار کرد: _ اگه میخوای قدرتمند بشي برو ب برج هوکاگه و وارد انباری شو و کونای هاي سه گوش رو برشون دار..
فردا صبح🌞🌞 ناروتو از خواب پاشد و تصمیم گرف بره ب برج هوکاگه.. آه کشید _ بازم باید اون نگاه ها و اذیتای مردم رو تحمل کنم...😓 تا جايي ک میتونس سریع دوید ولي بازم باعث نشد ک مردم بهش سنگ پرت نکنن یا با نگاه های سرد اذیتش نکنن. رسید ب برج هوکاگه و سریع وارد شد. یکی از آنبو ها ناروتو رو دید. آنبو : هی هی!!! هیچ معلومه با این سرعت کجا میری؟!! ناروتو: اممم...........میخوام هوکاگه ی پیر رو ببینم خب... آنبو پوزخند می زنه _ دفتر هوکاگه که اونطرفه...پس چرا اینوری داری می ری؟ ( 🤣🤣🤣🤦🏻♀️ )
ناروتو سرشو مالید ذهن ناروتو : وایییییی چی بگم؟! گند زدم😅😅 یهو یه فکري ب ذهنش رسید💡 رو زانوهاش افتاد _ هی بچه!! خوبي؟ ناروتو لبخند بی جونی زد _ فک کنم .......... باشم... و بعد ادای بیهوش شدن رو درآورد ( کار دیگه ای نمیتونس بکنه... بدجوری گند زده بود😂😂 ) آنبو سریع ناروتو رو کول میکنه و می بره دفتر هوکاگه و همه چیزو میگه. بعد آنبو ناروتو رو میزاره زمین و مي ره بیرون. یهو ناروتو ناپدید میشه ( تصویر سایه ای بود😂😂😂 ) ناروتوی واقعي وارد انبار میشه و در انبار رو میبنده... بخاطر گرد و غبار سرفه ش میگیره و سرفه میکنه.. شمع رو روشن میکنه و انبارو میگرده صدای آنبوها رو میشنوه ک دنبالش میگردن میپره زیر یه جعبه قایم میشه آنبوها میان داخل ولي چون تاریکه چیزی نمیبینن ناروتو بخاطر گرد و غبار داش عطسه ش میگرف با خودش گف _ عطسه نکن عطسه نکن..... اصلآ بهش فکرم نکن!!
آنبوها میان نزدیک تر و بیشتر میگردن _ عطسه نکن.....عطسه نکن يکي از آنبو ها میگه _ اینجا هيچي نیس.. اون بچه ی لعنتی ما رو سرکار گذاشته.. و در عین حال ناروتو در حال جنگ با عطسه هست🤣🤣🤣 بالاخره آنبوها تصمیم میگیرن انبار رو ترک کنن. ولي یکی از آنبو ها مشکوک ب جعبه ها و وسایل نگا میکنه _ عطسه نکن .. عطسه نکن..... آنبو برو دیگ!!! نمیدونم چقد دیگه میتونم تحمل کنم(🤣🤣🤣) بالاخره می رن بیرون و ناروتو پا میشه و عطسه میکنه سرش میخوره ب جعبه ای ک زیرش قایم شده بود و جعبه میفته و... محتوای داخل جعبه هم همون کونای هایي بود ک ناروتو دنبالشون بود. سریع ورشون داش و از انبار زد بیرون... بعد مستقیم دوید تا رسید ب صورت های سنگی هوکاگه ها و همون جاي قبلی نشس. زمزمه کرد _ کوراما..؟؟ من پیداشون کردم.... کونای هایی ک می گفتی.. هیچ اتفاقي نیفتاد ناروتو آهی کشید _ پس بازم يکي سر کارم گذاشته...... يعني من براشون یه شوخی ام..؟ چشماشو میبنده
وقتي چشاشو باز میکنه کوراما رو میبینه کوراما: کي بهت گفته تو ی شوخی هستي؟ و منم قصد ندارم سرکارت بزارم بچه !!!! ناروتو داد می زنه _ کوراماااااااا!!! فک کردم دیگ نمیبینمت.. کوراما: جوگیر نشو احمق!!! از همین امروز تمریناتت رو شروع میکنی! ناروتو لبخندی میزنه و گریه ش میگیره کوراما: احمق دیگ برا چي گریه میکنی؟ 🤨🤨 _ چون.......چون خيلي خوشحالم.. از فرداش بعد آکادمی ناروتو می رف جنگل و اونجا کوراما بهش یاد میداد چطور چاکراش رو کنترل کنه و بهش تکنیک جابه جایی ( همون رایجن پروازی هوکاگه ی چهارم ) رو بهش آموزش می داد.
حالا چندین سال گذشته و ناروتو ۱۲ سالشه.. تیم بندي ها انجام شده و ساکورا و ناروتو و ساسکه منتظرن تا کاکاشی بیاد ( که طبق معمول هم میخواد دیر بیاد ) ساکورا : سنسی خيلي دیر کرده ناروتو: آره.. ساکورا: با تو نبودم. تو فقط ساکت شو ناروتو : ... یکمی دیگه صبر میکنن ناروتو : هوا خیلی گرمه🥵🥵 ساکورا: تو حرف نزن.. هیولا ساکت شو فقط... ناروتو عصباني میشه. _ تو دقیقعن مشکلت با من چیه؟ من باتو نبودم با ساسکه بودم!! تو هم عین همه فک میکنی من نباید زندگي کنم. من و ساسکه با هم همکاری میکنیم و زنگوله ها رو میگیریم و اونوقت تو میبینی که بجز یه بدرد نخور هيچي نیستی.. ساکورا: برا همینه که هیچوق بین مردم پذیرفته نمیشی هیولا!! کاکاشی می رسه دستشو می بره بالا _ من کاکاشی هاتاکه سرپرست تیم شما هستم.. ازتون میخوام خودتون رو معرفي کنین...اممم..چطوره تو شروع کنی ساسکه؟ و به نظرم اومد داشتید دعوا میکردید.. ساکورا: نه استاد..چیز خاصي نبود
یکمی دیگه صبر میکنن ناروتو : هوا خیلی گرمه🥵🥵 ساکورا: تو حرف نزن.. هیولا ساکت شو فقط... ناروتو عصباني میشه. _ تو دقیقعن مشکلت با من چیه؟ من باتو نبودم با ساسکه بودم!! تو هم عین همه فک میکنی من نباید زندگي کنم. من و ساسکه با هم همکاری میکنیم و زنگوله ها رو میگیریم و اونوقت تو میبینی که بجز یه بدرد نخور هيچي نیستی.. ساکورا: برا همینه که هیچوق بین مردم پذیرفته نمیشی هیولا!! کاکاشی می رسه دستشو می بره بالا _ من کاکاشی هاتاکه سرپرست تیم شما هستم.. ازتون میخوام خودتون رو معرفي کنین...اممم..چطوره تو شروع کنی ساسکه؟ و به نظرم اومد داشتید دعوا میکردید..
_ من کاکاشی هاتاکه سرپرست تیم شما هستم.. ازتون میخوام خودتون رو معرفي کنین...اممم..چطوره تو شروع کنی ساسکه؟ و به نظرم اومد داشتید دعوا میکردید.. ساکورا: نه استاد..چیز خاصي نبود بعد معرفی... بعدش امتحان زنگوله ها شروع میشه. اول ناروتو با تکنیک تصویر سایه ها حمله میکنه و کاکاشی جاخالی مي ده. بعد ساسکه از عقب با تایجوتسو سریع حرکت میکنه و چن تا مشت می زنه به کاکاشی ( که البته کاکاشی همه شو جاخالی می ده. ) بعد ساسکه تبدیل میشه به ناروتو( ناروتو با تکنیک دگرگونی خودشو به شکل ساسکه در آورده بود ) کاکاشی یکم تعجب میکنه بعد ساسکه از آسمون داد میزنه : استایل آتش🔥 گلوله های آتشین ☄☄ و ناروتو يکي از کونای های سه گوشو پرتاب میکنه کاکاشی با استایل آب آتش رو خاموش میکنه و از کونای ناروتو جاخالی میده. کوراما به ناروتو میگه _ حالا وقتشه ناروتو پوزخند میزنه😏 و خودشو به پشت کاکاشی تلپورت میکنه و زنگوله ها رو میگیره و بعدش پیش ساسکه تلپورت میکنه و یکی ش رو می ده ب ساسکه ...
خب امیدوارم لذت برده باشید.. اگرم بد بود ببخشید
اگه خوشتون اومد.. تو کامنتا بگید پارت بعدی ش رو بسازم یا نه😄 خداحافظ
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خوبه ولی بدردنخور خدتی 🥱😑🙄
پارت بعد منتشر شد😁😁
خب پارت بعدم نوشتم😁😁
خیلی خوشم اومد که کوراما رو خوب نشون دادی اما فکر کنم این بخاطر اینکه ناروتو میخواد انتقام بگیره😈داستانت عالی بود اگه یه داستان از میراکلس می خوای که غمگین اما در عین حال زیبا باشه به مال من سر بزن پشیمون نمیشی😉
باشه حتما
😁😁
عالیییییییییییییییییییی
خیلی خیلی خیلی خیلی عالی بود 😻😻😻😻😻😻😻
باز هم بزار 😄😄😄😄
حتما حتما باید این داستان رو بخونین
آره منم از ساکورا متنفرم 🤮🤮🤮🤮
مو صورتی پبشونی پهن
آخه چرا ناروتو رو میزنه 😑😑😑😑😑
از ساسوکه هم متنفرم
به دهکده خیانت کرد
بعد هم شمشیر گذاشت گل گردن ناروتو ناروتو هم کم نیاور و اون هم چاقو گذاشت
من این شخصیت هام :
1)کاکاشی
2)ناروتو
3)هیناتا
ممنون😁😁😁
باشه پس ادامه بده😃☘️✨
خیلیییییی عالییییی بود حتما حتما ادامه بده😍😍😍
چرا ساكورا رو توش بد نشون دادى🤬😠
توی داستان اصلیش هم ساکورا کار زيادي نکرده بود
خب قسمت های بعدیش هم کاري میکنم ساکورا قوي شه😎😎 و ی قدرت هایی ب جز قدرت های شفابخشی پیدا کنه
خیلی عالی بود
دمت گرم ادامه بده