🎼🎹F R I E N D S🎼🎹

☡توجه : این داستان بر اساس واقعیت است و بعضی جزییات برای بهتر شدن داستان است.☡

آشنایی آن دو مثل آشنایی دو غریبه بود.بعد از حدودا دو ماه ، وارد چتردم شدند و دوستیآنها قوی تر شد اما اعتمادی غیر قابل شکست در آنها به وجود نیامد.

دوستی آن دو گسترش یافت و به اعتمادی رسیدند که شماره های یکدیگر را داشته باشند...

با گفته شدن حقایقی که نباید کفته شود گمان کرد دروغ است حرف ها...دل شکستگی پیش آمد و دوستیشان ضعیف و ضعیف تر شد.

مرگ سگ او سیریوس او را به عم ریختت...دیگری با حرفی نادرست با گمانی اشتباه و فکر های بدون درک حرفی زد که از مرگ سیریوس دردناک تر بود....

دوستی شان به پایان رسید...بخاطر شخصی که وجود خارجی نییز ندارد و این شد پایان این دوستی...گاهی حرفی نادرست ، فکر و گمان های اشتباه و اعتماد به شخصی که قبل از پشت به تو خنحر زده و همچنین دروغ از بین میبرد ، میسوزوند ، میشکند و نابود میکند...گاهی اعتماد و بخشش مابودی را به ارمغان میاورد و دوستی را با خاک یکسان کند...