عشق سلطنتی پارت ¹⁴

{پارت چهاردهم}

اون خانم تونست قدرت ها را از مرده بگیره ولی جز یک قدرت قدرت آب ولی قدرتش خیلی ضعیفه الان هم اون مرده می خواد قدرت تو و بقیه را می خواد تا حاکم دنیا بشه مرینت:بعد رفتم تو اتاقم یعنی اون مادر بزرگم را کشت یعنی اون باعث شد که من در این همه سال عذاب بکشم هزارتا سال دیگه که بدون جواب تیکی: مرینت حالت خوبه مرینت:نه تیکی حالم خوب نیست فقط آخه چرا من چرا من باید این همه بلا سرم بیاد بعد رفتم تو تختم گریه کردم

تیکی :مرینت گریه کن حالت بهتر میشه مرینت:اینقدر گریه کردم که نفمیدم چی شد😭😴(از بس گریه کرد خوابش برد) آدرین:خیلی خوشحالم برای پس فردا بهتره بگیرم بخوابم که فردا کلی کار دارم

خوب تو این دو روز مرینت بلاخره تونست قدرتش را کنترل کنه و ولی نمی دونه چجوری قدرتش را به دست آورده

خوب میریم روز جشن