
سلام بچه ها این هم پارت دو داستان ! من سعی میکنم سریع داستان رو بنویسم که بیشتر پارت بنویسم خب بریم ادامه داستان ببینیم چی میشه ؟ راستی بچه ها یادتونه توی پارت قبل گفتم کی پشت سرشون بود ؟ این رو در آینده خواهید فهمید چون که اگه الان بگم کل داستان میریزه به هم خب حالا بریم ببینیم کی پشت سرشونه
توی خونه الیا : نینو: الیا پس چرا اون دو تا نمیان وه درس بخونیم ؟ الیا : شاید به خاطر شرور باشه که نیومدن شاید ترسیدن و نیومدن ! نینو : ممکنه فردا توی مدرسه : الیا : دختر چرا نیومدی دیروز درس بخونیم ادرین هم نیومد مرینت و ادرین همزمان با هم : من دیروز کا داشتم برای همین نیومدم عه چرا داریم با هم حرف میزنیم هر هر هر 😂😂😂
نویسنده : بچه ها به دلیل بیمزه بودن این تیکه میخوایم دو ماه بریم جلو ! دوماه بعد : بوستیه: بچه ها میخوایم بریم به بیرون شهر برای گردش یه گردش ۲ هفته ای با اتوبوس هم میریم ادرین : من که طبق معمول نمیتونم بیام 😞😞 مرینت : ادرین نگران نباش من خودم به پدرت زنگ میزنم و بهش میگم اجازه بده بیای ادرین : واقعا ! چقدر خوب 😃 این که خیلی خوبه
الیا : خانم ! دقیقا بیرون شهر کجا میشه بوستیه : میخوایم به ایران سفر کنیم الیا : اما خانم اونجا که بیرون شهر نیست خارج کشوره 😶 بوستیه : بله ببخشید میخواستم بگم خارج از کشور کلویی : مسخرس! واقعا مسخرست! من که باباییم نمیذاره بیام بوستیه : اما کلویی پدرت ترتیب این سفر داد 😄 کلوئی : چی 😟 به باباییم میگم ۰که مدرسه رو برای همیشه تعطیل کنه ادرین : اما کلویی باید بیای مگه نمیبینی خانم بوستیه میگه باید بیای ! کلوئی حالا که تو میگی میام ادرین جان 😀😀
رز : اما خانم توی ایران باید روسری بپوشیم و اونجا حتی با پسر ها نمیتونیم ارتباط برقرار کنیم بوستیه : بله هر جایی تز دنیا فرهنگ خودش رو داره پس ما هم به فرهنگ ایرانی ها احترام میگذاریم ! بچه ها این رو یادم رفت بگم از امروز که برید خونه تا پس فردا که اماده بشید برای سفر تعطیل هستید مرینت : منرمیتونم برای همه ی دختر ها شال درست کنم ! بوستیه : وای مرینت افرین تو طراح خوبی هستی اما میتونی تا پس فردا ۷ تا شال درست کنی ؟ مرینت : بله
دو روز بعد : بوستیه بچه ها سریع باشید زود از گیت رد بشید الان گیت بسته میشه ! مرینت ! مرینت : بله خانم بوستیه _ شال ها رو آماده کردی ؟ بله خانم یکی هم برای شما آماده کردم بوستیه : وای مرسی مرینت تو بهترین دانش اموزی هستی که من داشتم کلویی توی ذهنش : تو بهترین دانش اموزی بودی که داشتم داشتم داشتم داشت داش دا د ( این توی ذهنش پلی میشد و با اکو تمام میشد )کلویی : یعنی چی که دوپن چنگ بهترین دانش اموزه بوستیه : من به همه دانش آموزان به یک چشم نگاه میکنم !
توی هواپیما : مرینت : الیا به نظرت ایران چجور کشوریه ؟ الیا : نمیدونم تا الان نرفتم 😹😹 ( این گربه هایی که گذاشتم واقعا خود خود الیا هست خیلی از الیا بدم میاد ) مرینت : منم میرم پیش ادرین میشینم من رو بگو که خواستم پیش دوستم بشینم بعد از رفتن پیش ادرین : سلام ادرین : سلام بانوی من خوبی مرینت : مرسی پلگ کجاست گذاشتیش توی چمدون ؟ ادرین : نه توی جیبم هست 😃 مرینت : پلگ ...پلگ ! پلگ ؟ بله مرینت : بیا پیش تیکی حوصلش سر رفته پلگ : هو هوو سلام قند عسل تیکی : سلام پلگ مرینت : اخیش این ها هم با همن ادرین : میای بریم با هم غروب آفتاب رو از پنجره عقب ببینیم ؟ مرینت : چرا که نه ! 😁
ادرین : وای مرینت هنوز باورم نمیشه بین من و لوکا من رو انتخاب کردی بالاخره بعد از ۱ ماه جدا من رو انتخاب کردی ! راستی لوکا چی شد ؟ مرینت : اون با کاگامیه رفتن با هم چین ادرین : مرینت راستی بیماری جدیدی توی چین اومده به نام کرونا ( بچه ها خواستم یکم هیجان انگیزش کنم برای همین کرونا هم توشه ) مرینت : وای مامان من هم رفته پیش چنگ سیفو توی چین !
ادرین : انشاالله که سالم برمیگرده راستی شنیدی توی ایران برجی هست به نام برج میلاد ؟ مرینت : اره یه چیزایی شنیدم ادرین : میخوام وقتی رفتیم برج ایفل از خانم بوستیه اجازه بگیرم تا بریم رستوران گردون برج مرینت : واقعا 😲😜 خیلی دلم میخواست برم اونجا
بوستیه : بچه ها شما اینجا چه کار میکنید ؟ ادرین : با مرینت اومدیم اینجا تا غروب رو تماشا کنیم بوستیه : اهان بچه ها دو ساعت مونده تا برسیم 😉 مرینت شال های بچه ها رو بهشون بده مرینت : چشم خانم بوستیه راوی : مرینت شال همه رو داد وقتی به کلوئی رسید کلوئی شال طرح کویین بی رو گرفت و سرش کرد وقتی خودش رو توی آینه نگاه کرد به مرینت گفت : ممنونم دوپن چنگ ! و پرید بقل مرینت الیا : باورم نمیشه کلوئی همچین رفتاری رو کرد 😳ادرین : حالا یه بار هم که کلوئی کار درست رو کرد تو بگو اشتباهه 😂
خب بچه ها این هم پارت ۲ پارت بعدی هم میریم ببینیم چرا ادرین و مرینت با همن و چجوری به هم رسیدن حدس میزنم یه چیزایی رو فهمیده باشین اگر حدسی دارین برای اون قسمت داستان توی نظرات بگید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ایران 😐😐😐
خوب بود
داستان منو هم بخونید
دومین نظر اه امروز فقط اولین نظر ها را میدادم خخخ نمیدونم با یک شرور جنگیدن بعدش مجبور شدن هویت هم را بفهمن شاید راستی پارت بعدی را زود تر بزار
خیلیییییییییییییی قشنگ بود بهترین داستانی بود که خواندم 😍😍😍