
خب داستان زندگی بی منطق درباره ی یه دختر جادوگر هست که خواهر رون هست و داستان از سال اول شروع میشه
بیو ی دختره:::اسم:کلی فامیل:ویزلی دوست صمیمی:لونا،دراکو کلی اصلا با رون رابطه ی خوبی نداره و رون همیشه کلی رو عزیت میکنه هری عاشق کلی هست و توی داستان من از ۱۳ سالگی میرن هاگوارتز رون تلاش میکنه دراکو رو از کلی دور کنه ولی کلی نمیزاره رون به کلی حسودیش میشه برعکس رون کلی خیلی با جنی و بقیه ی برادراش رابطه ی خوبی داره اسلاید بعد شروع داستان...
(از زبان کلی)(توی ایسگاه قطار) کلی:داشتم از سکو رد میشدم که چشمم به یه پسر با موهای مشکی چشمای سبز و پوست سفید افتاد داشت هاج و واج اینور و اونور رو نگاه میکرد ایستادم و رفتم پیش اون پسره گفتم: تو میخوای از سکو رد بشی؟؟پسره گفت:امم... آره ولی نمیدونم چطوری گفتم:بیا من یادت میدم بردمش پیش مامانم اینا و گفتم: مامان میشه به....پسره:هری من:به هری یاد بدی از سکو رد بشه مامانم:چرا که نه بیا اینجا فرد جرج اول شما برین و فرد و جرج رد شدن بعد رون رفت و بعد هری و بعد من. و بعدشم جنی (جنی و کلی دو قلو هستن) سوار قطار شدیم جنی و رون و یه دختره که موهاش فر بود تو یه کوپه نشستن و من رفتم دنبال کوپه بگردن چشمم به یه کوپه افتاد که یه پسره جذاب با موهای طلایی و دو تا پسر گنده و یه دختر که معلوم بود اصلا آدم خوبی نیست نشسته بودن خب مجبور بودم برم اونجا آخه همه ی کوپه ها پر بود رفتم و در زدم و گفتم میشه اینجا بشینم؟ (از زبان دراکو)یه دختر با موهای سیاه و چشمایی دریایی در زد و گفت:میشه اینجا بشینم منم بی درنگ گفتم: چرا که نه دختره اومد و نشست دختره ساکتی بود سکوت همه جا رو فرا گرفته بود رو به دختره گفتم:من دراکو هستم دراکو مالفوی خوشحال میشم آشنا بشیم دختره گفت:منم کلی هستم کلی ویزلی گفتم:اصلا بهت نمیومد ویزلی باشی ولی از آشناییت خوشبختم ایناهم کراب و گویل هستن همراهام کلی گفت:خوشبختم (از زبان کلی)دختری که کنار دراکو نشسته بود خیلی سریع گفت:منم پانسی ام دوست**دختر دراکو دراکو گفت:نه نه نه تو دوست**دختر من نیستی بفهم پانسی گفت:حالا هرچی گفتم:خوشبختم و دیگه کسی چیزی نگفت تا رسیدیم هاگوارتز (تو داستان من توی هر قایق دو نفر میشینن)
از قطار پیاده شدیم و یه مرد که بیشتر بهش میخورد قول باشه تا انسان اومد جلومون و گفت:سلام من هاگرید هستم دنبال من بیاین من و دراکو با هم بودیم و کراب و گویل و پانسی رو گم کرده بودیم رسیدیم به قایق ها هاگرید گفت:بفرمایید توی هر قایق دونفر بشینند من و دراکو با هم سوار قایق شدیم به هاگ رسیدیم و دراکو برای هری دست دوستی دراز کرد و منم جفت دراکو بودم دراکو گفت:سلام من دراکو هستم دراکو مالفوی و دستشو دراز کرد رون خیلی بی ادبانه خندید دراکو گفت:خنده داره؟؟ رون گفت:خیلی و بازم خندید دراکو روشو برگردوند و یه زن به نام مک گانگال ما رو تا سرسرا همراهی کرد و گفت:اسم هرکی رو خوندم بیاد تا گروهش مشخص بشه و اسم چند نفرو خوند و بعد هری گریفیندور دراکو اسلایترین
رون گریفیندور اون دختره که موهاش فر بود اسمش هرمیون بود اونم گریفیندور و در آخر اسم منو خوند با استرس رفتم نشستم روی صندلی کلاه داد زد:خدای من!تا حالا کسی مثل تو رو ندیده بودم خیل منحصر به فردی من نمیدونم و با دامبلدور یکم پچ پچ کردن و کلا گفت:خب شجاعی گریفیندور عاقلی ریونکاو مهربونی هافلپاف ولی...یه چیزی درون توعه که میتونی بری اسلایترین ولی بازم نمیدونم آمممممم......و یه چیزی تو ی گوش دامبلدور زمزمه کرد
و بعد گفت:میتونی توی گروه اسلایترین و گریفیندور باشی فرقی نمیکنه و مک گانگال کلا رو از رو سرم برداشت و رفتم روی میز اسلایترین آخه نمیخواستم برم پیش رون نشستیم سر میز و دامبلدور شروع به سخنرانی کرد و بعد سخنرانی غذاها روی میز ضاهر شد من رو به روی دراکو بودم و پانسی هم جفتش داشتن با هم جر و بحث میکردن غذاها که تمام رفتیم خوابگاه(توی داستان من خوابگاه پسر و دختر نداره)آنتونی ما رو تا خوابگاه راهنمایی کرد( آنتونی مبسر گروه اسلایترین هست)و پانسی خواست با دراکو بمونه ولی دراکو پافشاری کرد و گفت که میخواد تنها بمونه منم همینطور خواستم تنها بمونم و من و دراکو اتاقامون تکی بود و تنها میموندیم اتاقامون جفت هم بود هریک رفت توی اتاق خودش
بعد عکس کلی و شخصیت های داستانو با بیو گرافی میزارم
دستم درد گرفت
اسلاید اضافه
بنگ بنگ اسلاید اضافه
اگه حمایت بشه پارت بعدیو میزارم شرط پارت بعد ۱۰ تا لایک ۳۰ تا بازدید و ۲۰ تا کامنت بای💚😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بود پارت بعدی رو کی میزاری؟😃
راستی یادم رفت بگم زود تر بزار
عالی بود خیلی خوب بود
بی نظیر بود
خیلی هم زیبا😉💜💙💚💜💙💚
مرسی💚
من هنوز شک دارم این رونیکا باشه
رونیکااااااگرت نیارم بهار نیستممممم
همین الان پا میشی با همه اکانت هایی که داری بهم پیام میدی گرفتیییی
کاری نکن واقعا پا میشم میام تو طابوت زندانیت میکنما
💙خواهش
این اکانتم رو چند هفته پیش واسه کرم ریختن زدم ولی بعد دیدم حوصله ندارم گفتم بزار داستان بنویسم
خیلی خوبه😁
خیلی عالی 💚💚
مرسی عاجی
هوففف
رونیکا جایی که انقدر اکانت داری یکشو بده من
RonaMalfO اینه