
ناظر بخدا هیچی نداره منتشرش کن 🥺❤
پس بالاخره شناختش... پوزخندی زد آنا: اره.. فکر نمیکردم انقد باهوش باشی کیفش رو برداشت و از جاش بلند شد هنوز توی شک بود! پوزخند صدا داری زد و از کنارش گذشت... هنوز از کلاس بیرون نرفته بود که دستش رو کشید و کوبوندش به دیوار... اخماش رو توی هم کشید آنا: هی چیکار میکنی؟!.. تهیونگ: اون دختر زیادی روی مخم بود! همش به پرو پام میپیچید بهش گفتم من آدمی نیستم که بتونم باهات باشم بهش گفتم هم سطح من نیستی اما گوش نکرد از عصبانیت داشت منفجر میشد! انا: معلوم هست این چرت و پرتایی که بهم میبافی چیه؟! فکر کردی حرفات رو باور میکنم؟! مایا مثل من میخواست توی این مدرسه درس بخونه اما توی احمق این فرصت رو ازش گرفتی! قیافه خونسردی به خودش گرفت... تهیونگ: همه ی پیاماي ع*ا*ش*ق*ا*ن*ه ای که بهم میداد رو دارم..جز اون کل بچه ها میدونستن ع*ا*ش*ق منه بازم میگی چرت و پرت میبافی؟! چشماش از تعجب گرد شده بود باورش نمیشد...مطمئن بود مایا بهش دروغ نمیگه...تهیونگ با دیدن چشمای گرد شده ی آنا پوزخندی زد... تهیونگ: اوپس! فک کنم از بست فرندت رو دست خوردی خانوم کوچولو...من فقط به عموم گفتم این دختره ع*ا*ش*ق*م شده و خب قوانین مدرسه رو میدونی دیگه؟ هیچ دانش آموزی حق ع*ا*ش*ق شدن و ایجاد مزاحمت رو نداره در غیر این صورت اخراج میشه کسایی که میبینی د*و*س*د*خ*ت*ر دارن توی مدرسه هیچی راجبش نمیگن میفهمی چی میگم؟!
آنا: اما...اما مایا ب من گفته بود تو چون ازش خوشت نمیومد براش شایعه درست کردی که ع*ا*ش*ق*ت شده... تهیونگ: مثل اینکه یکی اینجا گول خورده... آنا دیگه تحمل اونجا بودن رو نداشت...هواش براش خیلی خفه بود! باورش نمیشد مایا... مایایی که از مامانش بهش نزدیک تر بود بهش دروغ گفته...سریع تهیونگ رو به عقب هول داد و به سمت بیرون دویید... ********************** لبخندی بهش زدم و با دلتنگی بغلش کرد....(نکته:مایا دوست خیلی صمیمی اناعه) مایا: دلم برات خیلی تنگ شده بود آنا آنا: منم همین طور عزیزم بعد از اینکه از مدرسه زد بیرون به مایا زنگ زد و باهاش قرار گذاشت..باید از این قضیه سر درمیورد مایا: مدرسه ی جدید خوش میگذره لبخند تلخی زد... مایا: البته باید بهت خوش بگذره اونجا فوق العادس... میخواست بهش بگه تو بخاطر حماقت خودت از اونجا اخراج شدی ولی جلوی خودش رو گرفت... آنا: مدرسه معمولی بود همه یه جوری نگام میکردن..
مایا خنده ای سر داد... مایا: عادیه چون تازه واردی! بعد یه لحنی که توش استرس موج میزد ادامه داد: مایا: ببینم تهیونگ رو دیدی؟! آنا: هوم ک*ر*ا*ش*ت*و دیدم... به وضوح میشد تعجب توی چشماش رو دید..ولی سریع خودش رو جمع کرد.. مایا: ک*ر*ا*ش...؟!؟!؟! نه بابا چطور فکر کردی من ع*ا*ش*ق اون ع*ن*ت*ر میشم؟! مایا بازیگر خیلی خوبی بود...نبود؟ چشماش رو بست و تمام حرفای تهیونگ رو براش بازگو کرد... آنا: هیچوقت فکر نمیکردم که بهم دروغ بگی من دوستت بودم راستش رو هم میگفتی من بازم پیشت بودم... مایا هنوز توی شوک بود از بغلش بلند شد و راه افتاد... ********************** ب*و*س*ه*ا*ی روی گونه ی مامانش کاشت و توی ب*غ*ل*ش فشردش..(رز اسم مامانشه) رز: از مدرسه جدیدت چه خبر؟!.. همونی که میخواستی بود..؟! اگه وجود اون کیم تهیونگ رو فاکتور میگرفت همچیش عالی بود! آنا نمیخواست مامانش رو ناراحت کنه برای همین سری براش تکون داد و وارد اتاقش شد... مونده بود بخوابه یا بشینه درس بخونه! چون حدود دوماه از سال رو بخاطر انتقالیش نرفته بود مدرسه الان کلی عقب بود پس تصمیم گرفت درس بخونه!
با صدای زنگ گوشیش با خستگی سرش رو از روی کتاب بیرون آورد و نگاهی به ساعت انداخت... باورش نمیشد ساعت 7 بود! نگاهی به گوشیش که داشت خودش رو م*ی*ک*ش*ت انداخت شماره ناشناسی که روی صفحه رو نمایی میکرد... آنا: بله... چند لحظه گذشت و صدایی ازش بلند نشد! آنا: هی نمیخوای حرف بزنی؟! تهیونگ: پس شمارت اینه گربه ی چموش... صداش خیلی براش آشنا بود ولی هرچی به مغزش فشار آورد یادش نیومد آنا: ببخشید شما؟! تهیونگ: مثل اینکه به زودی منو یادتت رفته... تهیونگم... اه چرا این ل*ع*ن*ت*ی دست از سرش برنمیداشت؟! خوبه تازه یه روزه منو دیدتش...خیلی سرد جوابش رو داد آنا: کاری داشتی؟! تهیونگ: نه... آنا: پس چرا زنگ زدی.؟! تهیونگ: خواستم شمارم رو داشته باشی چون از این به بعد همش این شماره رو روی گوشیت میبینی...شب بخیر! بدون اینکه بزاره آنا چیزی بگه قطع کرد! پسره ی عوضیه سه نقطه..(این سه نقطه شامل ف*و*ش های رکیکی است که قابل پخش نیست😂) 𝚃𝚊𝚎𝚑𝚢𝚞𝚗𝚐 تهیونگ آدمی نبود که ع*ا*ش*ق کسی بشه دخترا براش مثل یه سرگرمی بودن اما همش تصویر اون دختر جدیده براش تداعی میشد..اسمش چی بود؟!
اها آنا اسمشم مثل خودش خواستنیه... از دفتر عموش شماره تلفنش رو کش رفت فکر نمیکرد حرص دادنش انقد کیف بده...مثل اینکه قراره بهشون خیلی خوش بگذره... ********************** لیزا: تهیونگاااا حواست به منه؟! با صدای حرصیه لیزا به خودش اومد... تهیونگ: لیزا امشب حسش رو ندارم میگم فیلیکس برسونتت برو خونه... دستش رو با ا*غ*و*ا*گ*ر*ی به لبه ی لباس تهیونگ کشید و یعقش رو صاف کرد لیزا: اما ما برای امشب خیلی برنامه داشتیم... تهیونگ دستشو رو پس زد! لیزا: بسه لیزا برو خونه... کم کم داشت از همشون زده میشد همش اون موهای چتری و چشمای سبزش میومد جلوی چشمش...دکمه های لباسش رو باز کرد و رفت زیر دوش! باید یکم آروم میشد تا بتونه خوب فکر کنه! ********************** با همون اخمای همیشگیش وارد مدرسه شد مثل همیشه چند نفر که مثل کنه بهص میچسبیدن اومدن سمتش..لیزا که مثلا باهاش قهر بود و جولیت ناراحت بود اما رومخای دیگه هم بودن!نمیدونست اینارو چطوری دک کنه...دیشب تا صبح بیدار بود فکرای خوبی به ذهنش رسیده بود! به نگاهی به برنامه ی آنا که توی گوشیش بود انداخت...این زنگ فیزیک داشت یعنی توی کلاس 53 بود! گوشیش رو توی جیبش انداخت و با استایل همیشگیش به سمت راه پله رفت... میدونست همه دارن با تعجب بهش نگاه میکنن چون معمولا پسری نبود که بره سمت کلاس سال دومیا بی توجه بهشون خودش رو به کلاسش رسوند! حدسش درست بود اومده بود و از شانس خوبش همه توی کلاس بودن... تهیونگ: اینجا بمونید! ملودی: یا کیم تهیونگ تو که نمیخوای بری توی کلاسشون؟! تهیونگ: اتفاقا میخوام همین کارو بکنم.. نزاشت چیز دیگه ای بگن و با یه ضرب در کلاس رو باز کرد طوری که همه به طرفش چرخیدن...اما کسی که اون میخواست هنوزم سرش روی میز بود انگار متوجه نشده بود جان: اوه خدای من باورم نمیشه واقعا این کیم تهیونگه که اومده توی کلاس ما..؟! همون پسر مغروری که به سال اولی و دومیا محل نمیده؟! حرفش رو بدون جواب گذاشت تهیونگ: همه بیرون... هنوز همه داشتن بهن نگاه میکردن نه اینطوری نمیشد! تهیونگ: مگه نشنیدید چی گفتم همه بیرون... به خودشون اومدن و تند تند از کلاس خارج شدن... بعد از چند لحظه همه رفتن به جز اون... در کلاس رو بست و به سمتش رفت..
لایک و کامنت یادتون نره کیوتا🥺❤ پارت بعدی رو فردا میزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسم من داخل داستانت هستش👏🤗😅😅
😂❤
🖤:)
هق راستی میدونی شورا کرونا گرفته 😭
اره میدونم ولی گفتن زود خوب میشه چون دو دوز واکسن زده🥺بچم بمیرم براش🥺💔
اره 😭
عالییییییییییی پارت بعد پلیز💞
تو بررسیه ناناصم🥺❤
بچه ها پارت بعدی رو اپ کردم تو بررسیه امروز شاید سه پارت بزارم🙂❤
پارت بعد و بزار
گذاشتم تو بررسیه🙂
عالی بود
مرسی❤
عالیییییییییقیققققققیییییی مینویسی
مرسی قشنگم🥺❤
ممنون
خاهش ❤
عالی بود
❤
عالی
پارت بعدددددددد
😻💗😿
مرسی❤فردا میزارم