
سلام بچه ازتون خیلی خیلی معذرت می خوام که دیر شد اینم پارت دوم
از زبان مرینت شام خوردم و اومدم بالا همین که سرم رو روی بالشت گزاشتم تیکی از خواب پرید و جیغ زد به نیکی گفتم چی شده تیکی فقط شانس بیارم مامان بابا مشکوک نشن تیکی گفت حس منفی ما کوامی ها وقتی یه حس منفی رو احساس میکنیم یعنی برترین کوامی که توی مبعد نگهبانان ازش محافظت میشه از خواب دراومده و این یعنی یکی اونو آزاد کرده من گفتم وای تیکی بهتره تبدیل شم (تیکی اسپانتس ان) رفتم دیدم کت افتاده رو زمین چوب دستیش افتاده اون ور و داره عقب عقب میره و ممکن بود یه غول اونو له کنه
با یویوم رفتم پایین و آوردمش بالای ساختمون گربه گفت سلام بانوی من گفتم سلام پیشی چی شده گربه گفت کوامی ام یه حس منفی رو احساس کرد منم تبدیل شدم و اومدم دیدم یه غول وسط خیابون گفتم کوامی منم یه چیز منفی رو حس کرد و گفت که برترین کوامی از خواب بیدار شده حالا باید چیکار کنیم
گربه گفت که باید مثل همیشه نقطه ضعفش رو پیدا کنیم اونو شکست بدیم من گفتم ولی این فرق داره شایدم فقط یکم قوی تره رفتیم جلو غوله غوله گفت که ارباب شرارت تسلیم شده و شرور جدیدی بر پاریس حکومت میکنه هههههههه وای نه 🤯بچه ها تسبیح تو دستاتون باشه 😐
خلاصه جنگیدیم و جنگیدم تا نقطه ضعفش رو پیدا کردیم و اونو شکست دادیم این هیولا فرق داشت اون قدرت اینو داشت که ذهن مردم رو تو دست خودش بگیره و کنترل کنه وقتی که اون داشت از بین میرفت تبدیل شد به سه تا چیز آموک اکوما و یه فنگ کوچولو اومدم و شرارتش رو خنسا کردم پروانه و آموک اومدن و رفتم بیرون ولی اون فنگ از تو یویوم پرید بیرون و تبدیل شد به یه آدم
منو گربه با هم گفتیم وای خدای من به گربه گفتم ساعت ۳ شب بریم یه گوشه به کوامی هامون غذا بدیم و برگردیم کلی کار داریم گربه گفت چشم بانوی من روی برج ایفل میبینمت (وای بچه ها عملیات اونم سه شب )
از زبان گربه به پلک غذا دادم و رفتم رو برج ایفل کفشدوزک گفت گربه نقشه رو یاداشت کن که یادت نره فردا ساعت ۸ صبح می ریم خونه گابریل آگرست چون اون اولین نفری که بهش مشکوکیم
بهتره بریم پیشی بای وقتی داشتم میرفتم یه دفعه توی تلویزیون شهر یه نفر که شکل خیلی عجیبی داشت گفت مردن پاریس من پادشاه شرارتم و این رو بدونید هدفم این که تمام معجزه گر ها رو مال خودم کنم ههههههه شما هیچ شانسی ندارید من همه ی معجزه گر های مبعد و طاووس و پروانه رو دارم و الان سه معجزه گر رو با هم مخلوط کردم پروانه طاووس و سیمرغ (بچه ها برترین معجزه گر سیمرغ)
برگشتم دیدم گربه هم برگشته بهش گفتم خبر رو شنیدی گفت اره گفتم باید انقدر سرگرمش کنیم تا متوجه ی زمان نشه بعد و انرژی اش رو از دست بده بعد اونو شکست میدیم و بعد تمام معجزه گر ها رو برمیگردونیم گربه گفت حله
بچه ها منتظر پارت بعدی باشین بای
بای امید وارم خوشتون اومده باشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چقدر داستانت سمه😑😔
سلام به همگی بعد از پخش شدن تیرز فصل ۴ انگیزه ی نوشتن بقیه ی داستان رو از دست دادم ولی اگر تعداد نظر ها به بالا ی ۲۰ تا برسه ادامه میدم
خیلی عالی بود به داستان منم سر بزن 😃😃😃