4 اسلاید صحیح/غلط توسط: نیتا انتشار: 3 سال پیش 504 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
حمایت کنید
خواهران و برادران عزیز که در جمع حضور دارید اگر میخوانید نظر بدهیدو لایک کنید حداقل هر قسمت را به ۱۵ لایک برسانید منکه یقتون نگرفتم که بخونید
از زبان جڪ
ادرین گفت ۳ هر چهار تا مونه شروع کردیم به جنگ دست رم به شدت از جا کنده شد و به دلیل فشار بالا یه ادم ایزاد تبدیل شد بعد از چند دقیقه مرد
رم هم که خیلے اعصبانے بود به ادرین حمله کرد و تونست یه زخم عمیق رو سینش با پنجش ایجاد کنه ولے ادرین با یه حرکت اونو از رو لباسش چنگ کشید و با دستش گردن رم رو شکوند
😡😡😡😡😡 خون جلو چشام رو گرفت بعد از نیم ساعت من و ادرین یه جنگ تمام عیار کردیم جفتمون زخمے شدیم
من پخش زمین شده بودم ولے ادرین نمیدونم چجورے با اون همه کتڪ دوم اورد
از زبان ادرین
بهش گفتم
تو حق ندارے در مورد ملکه اینده من اینجورے حرف بزنے این حرف رو تیکه تیکه بهش گفتم
رفتم جلو و با یه حرکت ............... نمیگم چون به طرز فجیهے کشتمش
اخرین حرفے که زد این بود
لوکا اگه مرینت رو گاز بگیره و بزاق دهنش با خون اون ترکیب بشه .... دیر میرسے خوب معتلت کردیم
سریع از خونه زدم بیرون چجورے مرینت رو پیدا کنم خدایا
از زبان مرینت
دست لوکا رو نگرفتم خودم بلند شدم گفتم لوکا قضیه چیه تو چے هستے من بعد از این کارت چجورے بهت اعتماد کنم و دستت رو بگیرم
برام همه چیز رو تعریف کرد
گفت
تو زمانے که تو شکم مادرت بودے به دلیل تب بالایے که داشتے مرده به دنیا اومدے هیچ کدوم از دکتر ها دلیلش رو نفهمیدن پدرت خیلے ناراحت شد اون فرماندار سر لشگر گرگینه ها بود
رفت تو جنگل پدرت مرد خیلے خوبے بود
نشست لبه یه چشمه شروع کرد به گریه کردن ماه کامل بود
سر اون چشمه یه دختر مو سرمه اے چشم ابے ظاهر میشه
بهش میگه تو مرد خیلے خوبے هستے اگه بخواے من میتونم کمکت کنم
پدرت از خوشحالے قبول کرد
اون دختره اسمش ماردلیا بود الهه سوم اون قدرت جهان رو داشت
پدرت تو رو پیش اون بر در صورتے که مادرت تو رو تو قنداق پیچیده بود
ماردلیا قنداقت رو باز کرد و گذاشتت رو همون چشمه و یه چیزے در گوشت گفت هیچکس نفهمید چے گفت
ولے اون گفت شبه ۱۸ سالگیت اون حرف رو به یاد میارے و زمانے که اونو به زبون بیارے کامل میشے
مرینت پرید وسط حرفم و گفت لوکا تو چے دارے میگے
گفتم مرینت گوش کن
ماردلیا به پدرت گفت که تو الهه اب و اتش هستے و هر کارے ازت بر میاد
تو هم اسمت هم ظاهرت تو همه کتاب هاے خون اشام ها و گرگینه ها هست
من باید تو رو تبدیل به گرگینه کنم تا تو مثل پدرت فرمانده سر لشکر بشے
از زبان مرینت
اینو که گفت لرزه به تنم افتاد
گفتم نه لوکا تو ...... تو یه همچین کارے نمیکنے
گفت مجبورم پدرم خواسته ببخشید
تبدیل به گرگینه شد
تا میتونستم دویدم رسیدم به یه درخت رفتم روش رفتم رو بالاترین شاخه
از زبان لوکا
اه به خشکے شانس گمش کردم
بهش گفتم مرینت تو اگه یه گرگینه بشے قوے ترین فرد رو جهان میشے من و تو میتونیم با هم بر دنیا حکومت کنیم
از زبان مرینت
لوکا اینو که گفت فهمیدم اون نمیخواد منو به خاطر خودم تبدیل کنه برای جهانه نه من
برای همین از درخت پایین نیومدم ماه کامل بود
ادرین بهم زنگ زد و
گفت
مرینت میدونم گی شده سریع بگو کجایی من میتونم کمکت کنم زدم زیر گریه و گفتم تو یه پارکه ..........
گفت دارم میام
از زبان ادرین
با تمام توانم و سرعتم خودم رو رسون به جنگله وای خدا این کثافت با مرینتم تو جنگل قرار گذاشته
لوکا رو دیدم که داشت مرینت رو صدا میزد رفتم جلو با هاش در گیره شدیم یه ورد گرگینه ای بهش خوندم و اون از بین رفت بعد از کلی جنگ
از زبان مرینت
خیلی ترسیده بودم هنوز رو درخت بودم که ادرین رو دیدم گفت
مرینت تو خوبی کجایی وای خدای من باورم نمیشد ادرین اومد وای اون بینیش و گوشه لبش زخم شده بود
لباساش پاره بود اروم داد زدم گفتم من اینجام نمیدونم چی شد که از دید من دور شد
احساس کردم یکی از پشت سرم منو بقل کرد دیدم ادرینه
تا اومدم حرفی بزنم گفت مرینت همه چی رو بهت توضیح میدم فعلا بیا بریم خونه گفتم باشه
رسیدیم خونه
ادامه در نتیجه دیگه نمی زارن بنویسم
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
45 لایک
😍😍👌👌
خیللللللللللللللییییییییییی خوب بود
عالی پارت بعد لطفا 😢 التماس میکنم
ممنون
هنوز ننوشتمع
سلام دیگه داستانم را رو نمی خونی
ممممههههههششر
عالی بود
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودددددددددددددددددددددد
😊😀☺😀
عالی بود
ممنوت
عالی
☺