❤ زندگی پر ماجرا ❤️ پارت ۳۳

مری:اوف این الیا چرا نیومد چقدر طول داد عههههه آدرینا:اینقدر غر غر نکن پیر زن مریلا:آدرینا راست میگه چرا مثل پیر زنا غر میزنی مری: ببخشید حوصلم سر رفته برا همون مریلا:باشه شوکولاتم من که می‌دونم بخواطر ملکه تاریکی عصبی هستی مری:دارم از اعصبانیت میمیرم آخه الان اینو چطور شکست بدیم مریلا:ما الان یه تیم بزرگ هستیم و اون ملکه تاریکی هیچ غلطی نمیتونه بکنه الیا:سلام سلام من اومدم مری:سلام پرتقال کجا موندی به ساعت شد الیا:نینو رفت خونه شما پیش پسرا منم تا آماده بشم طول کشید برا همونبچه فقط یه سوال بیرون داره بارون میاد شما چرا لباساتو اینقدر نازکه مری:اون یک بیرون هوا خوب بود تازه هوا اینجوری شد نمیدونستیم بارون میاد که الیا:آها خوب حالا ولش چه خبر این ملکه تاریکی هست تازه اومده مری: میدونیم

ادروارد: میخواستم همه چی به مرینت بگم می‌خوام بهش بگم که عاشقش شدم پرس و جو کردم فهمیدم تو کافه زیر برج هست میرم بهش میگم آره حتما بفهمه اونم میگه عاشق کنه نه اون آدرین بچه سوسول (پارمیس: نه که تو سوسول نیستی آخرین بار ت باشه به ادرین توهین میکنی وگرنه از داستان پرت میشی بیرون 😒) مری:داشتیم با دخترا حرف میزدیم که ادروارد اومد ادروارد:سلام دخترا آدرینا:سلام مریلا:سلام الیا:سلام مری:سلام ادروارد چیزی شده اومدی ادروارد:میشه حرف بزنیم مری:باشه بریم بیرون بگو بچه ها الان میام مریلا:زود بیا بریم پسرا منتظر ما هستن مری:باش

ادروارد:مرینت باید یه چی بهت بگم مری:بگو گوش میدم ادروارد:خوب نمیدونم چطور بگم خب امممممم مری:ادروارد لطفا زود بگو باید برم ادروارد: باش مرینت من خب من عاشق تو شدم و می‌خوام باهم دوست بشیم مری:چی ادروارد:من از تو خوشم میاد از روز اول که دیدمت دلم پیشت موند مری:ادروارد بفهم چی میگی من عاشق آدرین هستم آدرین کل زندگی کنه من هیچ وقت بهش خیانت نمیکنم ادروارد:اون چی داره که من ندارم ولی داره منم دارم دوست داره منم دوست دارم خوش قیافس منم خوش قیافم مری: من ادرین دوست دارم حالا عمار اینجا برو زودددد ادروارد:مرینت بدون من تا آخرش عاشقت میمونم هر وقت بیای من همیشه پیشتم خدافظ

مریلا:مرینت مرینت چی شده اجی چی بهت گفت ببین بهم بگو تا جر بدمش مرینت:ازم جزوه های درس رو خواست منم گفتم خودم جزوه هارو نیاز دارم آدرینا: مطمئنی اخه صورتت مثل گچ سفید شده مرینت الیا:بلوبری من تورو خیلی خوب میشناسم تو هیچ وقت بی دلیل حالت اینجوری نمیشه مرینت بگو مری:میگم چیزی نشده بریم خونه دیگه مریلا:باشه بریم مری تو دلش:پاشو شکستم خیلی بد باهاش صحبت کردم ناراحت شده یعنی اگه بلایی سر خودش بیاره چی نه تقصیر من نیست میخواست اون حرفو نزنه من عاشق آدرینم اون کی باشه اون حرفو بهم بزنه اره مریلا:مری مرینت مرییییی کجاییی جواب بده عهههه مری:ها چیه مریلا:دختر به دنیا خودمون خوش اومدی ادرینا:😂😂 الیا:😂😂 (لایک یادتون نره 😄❤) (این پارت دوست داشتید تو کامنت بگین و بگین ادروارد رو چیکار کنم😂😄❤)